مرا به خاطر عرب بودن مورد آزار و اذیت قرار دادند. ناخن های نه اینچ مرا خط نجات انداخت.

در هفته اول مدرسه من در کنتاکی ، در کلاس 5 ، در همان ابتدای در اولین جنگ خلیج فارس ، پسری تصویری کشید و آن را به دیوار کلاس آویزان کرد. در یک طرف تصویر من بود. از طرف دیگر ، بقیه همکلاسی ها و معلم من. بالای سر من ، در نشانه ، کلمات “صدام سلام”. معلم وارد شد ، آن را معاینه کرد ، پوست آن را جدا کرد و هرگز چیزی نگفت. از آن زمان به شوخی گفتم كه من “كودك پوستر واقعی برای آزار و اذیت” هستم ، اما این خیلی خنده دار نیست.

در آن شهر ، جامعه ای كوتاه در كتاب مقدس کمربند ، عرب بودن و مسلمانان من اهداف آشکاری بودند. من بی رحمانه ، توسط کسانی که می خواستند ایستگاه خود را بالا ببرند یا یک شوخی را پیدا کنند ، وحشتناک شدم ، از جمله معلم گاه گاه در طول چند سال آینده ، در طول دوره راهنمایی ، برای ایمنی در کلاس هنگام کلاس ناهار یا در دفتر جلو می نشستم.

افتخار شهر زادگاه است همه چیز در یک شهر مانند آن ، و کاملاً روشن شد که این شهر زادگاه من نیست. که البته اینطور نبود.

من چهار سال اول خود را در بیروت ، لبنان ، در یکی از بدترین دوره های جنگ داخلی آن گذراندم. همگونی بمب های منفجر کننده موسیقی متن سال های شکل گیری من بود. (خاطراتي كه با انفجار ماه گذشته در بيروت دوباره به سطح زمين بازگشت.) والدين من ، با چاره اي جز دنبال كردن زندگي بهتر ، با سه دختر خود به آمريكا رفتند و براي چند سال در كلورادو و ميسوري فرود آمدند. قبل از کنتاکی.

مثل خیلی ها کودکان مهاجر ، من متعلق نبودم – اینجا ، آنجا یا هرجای دیگر. و من یک اصل راهنمایی ناگفته بین دو فرهنگ قرار گرفتم: برجسته نشو ، اما مناسب نباش. و بنابراین من یک شبح بودم ، بیشتر وقتم را در عمق سرگرمی هایم ، از جمله تماشای بیهوده تلویزیون ، می گذراندم . پدر و مادرم ، که با واقعیت جدید خود کنار آمده و نسبت به تشریفات کودکی آمریکا مانند خواب غافلگیر بودند ، تا زمانی که من در خانه بمانم عمدتاً دست از دست خارج می کردند.

سپس در سال 1994 ، روزها قبل از تولد 14 سالگی من ، ویدئوی Nine Inch Nails برای “Closer” برای اولین بار در MTV به نمایش درآمد: یک رویای تب ماکی که با حشرات می خزد و با تار عنکبوت ریزه می زند. یک قلب سیمی وجود داشت که می زد ، یک سر خوک می چرخید ، یک میمون بر روی صلیب و جمجمه یک گاو نر. و یک خواننده ، ترنت رضنور ، گاهی اوقات با چشمان بسته ، محرک یا خشمگین می شد ، زیرا هیئت تجارتی که به همین نسبت مناسب بودند ، نظر قضاوتی می کرد. این یک فیلم بسیار دور از فیلم های غیر روحیه ای بود که برای دختران نوجوان فروخته می شد ، یک باتری اردن و جوی چرخشی ، صیقلی که مدتها بود مرا گیج و کمی عقب زده بود.

تصویر ترنت رزنور در ویدیوی Nine Inch Nails برای

در روز تولدم (که با رضنور به اشتراک می گذارم ، بعداً یاد می گیرم) ، به بازار رفتم و پول نقد را از طریق پیشخوان برای” The Downward Spiral، ” ”آلبوم با” Closer ”که دو ماه قبل منتشر شده بود. در خانه ، CD را در Discman خود لغزیدم ، کیف را زیر تشک خود پنهان کردم و آن را روی هدفون گوش می کردم تا جایی که گوش های من خرد شد.

موسیقی – نوعی کاکوفونی مکانیکی که قبلاً هرگز نشنیده بودم – در زندگی من بدون هیچ زمینه ای ، یک شهاب سنگ از آسمان. اما به جای ایجاد دهانه ای در زندگی من ، کاملاً به آن جایی که قبلاً وجود داشت لغزید.

در ظاهر ، یک آلبوم مفهومی تاریک در مورد مردی که به سمت خودکشی می رود ، مملو از اشعار صریحاً جنسی و خشونت آمیز – حتی اگر به عنوان یکی از بزرگترین آلبومهای تاریخ شناخته شود – ممکن است برای یک دختر غمگین که از اضطراب فلج شده است ، یک شکر بعید ، حتی خطرناک باشد. اما در عوض ، این یک خط برای من پرتاب کرد. مضامین آن از بیگانگی مذهبی ، از دست دادن ، تنهایی ، ترس ، عصبانیت و شاید مهمترین ، مضمون امضای NIN ، کنترل – که من به شدت از آن ناامید شدم – به شدت طنین انداخت. برای رهایی ، مجبور شدم ببینم که درد من منعکس شده و از آن استخر تاریک شنا می کنم. فریاد خرد کردن ، کوبیدن و انحنای صداهای صنعتی شرمساری من را به خشم تبدیل کرده است.

“دیگران هم هستند” ، فهمیدم. مردم من: طرد شدگان ، افراد نابجا ، بدخواهان ، تنهاها. و با این کار ، شورش من در جریان بود. من به آرامی شروع به تغییر شکل از یک شبح به یک انسان گوشت و خون کردم. انتخاب های من ، حتی انتخاب های پرخطر ، برای اولین بار در زندگی ام ، انتخاب من بود.

به ما آموخته اند که خطرپذیری ، هیجان طلبی و بی باکی حوزه مردان و مردان. و اینکه دختران گل هستند – گرانبها ، آسیب پذیر و درخشان ، برای محافظت در برابر نیروهای تخریب شده. برای من در سن 14 سالگی ، موسیقی صنعتی تاریک که مرزها را بر هم زد ، مظهر شجاعت و گل سرخ ترس بود. شاید این بخشی از موضوع بود: این موسیقی و هویتی که با آن همراه بود ، برای من در نظر گرفته نشده بود (یا به نظر من فکر می کردم) ، که فقط باعث شد آن را بیشتر بخواهم. من حدس می زنم که من بیشتر علف های هرز ، مقاوم و مصمم برای پیشرفت هستم ، مانند بسیاری از دختران و دختران.

“مارپیچ رو به پایین” به من عصبانیت داد تا برای آنچه که من است بجنگم و با زره پوش تازه پیدا شده ، دبیرستان را از درون و بیرون تغییر شکل دادم ، تا جایی که برخی از همکلاسی هایم مرا نمی شناختند. من حروف “نین” را روی کوله پشتی ام در Wite-Out نوشتم – سیگنالی جسورانه در آن جامعه محافظه کار ، جایی که چنین موسیقی شیطانی تلقی می شد. قلدری تقریباً با یک سکه متوقف شد و من چیزی را که زمانی غیرقابل تصور بود احساس کردم: جالب.

با حضور عمومی در فضای عمومی – در زمانی درست قبل از اینکه اینترنت به ما اجازه دهد اقوام خود را با سهولت نسبی پیدا کنیم – سایرین به نمایش درآمدند. بالاخره من خیلی تنها نبودم. من آگاه شدم که گوشه گوشه اطراف من ، در همان مدرسه و شهر ، بچه های خلاق و مشابهی که با هم دست و پنجه نرم می کنند ، هستند. این اتصالات تازه کشف شده دنیای جدیدی از صداها ، پیام ها و نوازندگان را باز می کند که بیشتر مرا شکل می دهد: فیونا اپل ، خشم علیه ماشین ، Garbage ، PJ هاروی ، رادیو هد ، نیروانا ، آنی دی فرانکو و مورد علاقه من ، توری آموس. این هنرمندان نمره را ارائه می دهند زیرا من یک مسیر غیرمعمول را از طریق 20 سالگی خود می گذرانم. این دهه با اوج گیری من به عنوان همجنسگرا به اوج خود رسید.

امروز ، وقتی “مارپیچ رو به پایین” را پخش می کنم ، هرگونه خرابی ، غرغر و زمزمه تپش قلب در حافظه من مارک می شود . و من یادآوری کردم که برای کسانی مثل من ، وضع موجود سراب است ، هرچقدر سخت آن را تعقیب کنیم ، گریزان است. من با وجود یک عرب در آمریکا و یک همجنسگرا ، ذاتاً یک فرد خارجی هستم. اما خارج ، همانطور که معلوم است ، خوب است. و اخیراً ، وقتی همه ما از این دوره جدید تحول استفاده می کنیم و با هنجاری که برای خیلی ها ناخوشایند بود خداحافظی می کنیم ، شاید عالی باشد.

ما شورشیان ، سازگار شوید ، و به تصور واقعیت با شرایط ما ادامه دهید و مانند علف هرزی که در هر جایی شکوفا خواهد شد ، از فرصت های ما استفاده کنید و به هر طریقی که بخواهید ادعای فضا کنید.