کایجا سااریاهو، آهنگساز فنلاندی راهگشا، در 70 سالگی مرد

کایجا سااریاهو، آهنگساز فنلاندی که در دنیای مدرنیسم بالا تحت سلطه مردانه بزرگ شده بود و هویت هنری کاملاً متعلق به خودش را ایجاد کرد و به رتبه های برتر موسیقی کلاسیک معاصر رسید، روز جمعه در خانه خود در پاریس درگذشت. او 70 ساله بود.

ناشر او، چستر موزیک، گفت که علت سرطان مغز بود. آخرین قطعه او، یک کنسرتو ترومپت، در ماه آگوست با ارکستر سمفونیک رادیو فنلاند به رهبری سوزانا مالکی، مترجم برجسته موسیقی خانم سااریاهو، اجرا خواهد شد.

پیتر سلرز، کارگردان، گفت که خانم سااریاهو همیشه “از اینکه او را آهنگساز زن می خواندند ناراحت می شد، اما کار او “برای بسیاری از افرادی که صدای آنها را در موسیقی کلاسیک نمی شنیدند، معنای عمیقی دارد.” آقای سلرز، یکی از همکاران قدیمی که هفته آینده اپرای «آدریانا ماتر» سال 2006 خود را در سمفونی سانفرانسیسکو روی صحنه می برد، افزود: «این صدای زنانه ای است که قبلاً هرگز نداشتیم. Kaija به معنای واقعی کلمه نیمه دیگر جهان را به روی موسیقی کلاسیک باز کرد.

دسته بندی سبک او اغلب دشوار بود. آنچه که از طریق آزمایش‌هایی با تامبر و الکترونیک شکل گرفت، کهکشانی از جهان‌های صوتی منحصربه‌فرد بود که هم واضح و هم اسرارآمیز بود، که برای خبره‌ها و تازه‌واردان جذابیت داشت.

پیتر گلب، مدیر کل اپرای متروپولیتن گفت: “او موفق شد کاری را انجام دهد که بسیاری از آهنگسازان نسل او در انجام آن ناموفق بودند.” «کاری که او خلق کرد کاملاً اصیل بود در دسترس.”

خانم سااریاهو در طول زندگی حرفه‌ای‌اش به شکل صریح سنتی کار نکرد، اما او برای بسیاری از پیکربندی‌های موسیقی نوشت: تکنوازی و گروه مجلسی، ارکستر سمفونیک و اپرا. و در حین آهنگسازی، او به زندگینامه نویس پیرکو مویسالا گفت، او خود را به عنوان یک کشاورز ارگانیک آگاه اجتماعی می دید.

او گفت: “وظیفه هنرمند امروزی پرورش هنر غنی معنوی است.” «برای ارائه ابعاد معنوی جدید. برای بیان با غنای بیشتر، که همیشه به معنای پیچیدگی بیشتر نیست، بلکه با ظرافت بیشتر است.”

Kaija Anneli Saariaho در 14 اکتبر 1952 در هلسینکی متولد شد و بزرگترین فرزند از سه فرزند Launo Laakkonen، کارآفرین و Tuovi Laakkonen بود. خانواده او اهل موسیقی نبودند، اما او در 6 سالگی ویولن و در 8 سالگی پیانو خواند. مادرش بعداً به او گفت که شب‌ها از کسی می‌خواهد “بالش را خاموش کند” زیرا می‌توانست آنقدر موسیقی از آن بشنود که نمی‌توانست بخوابد.

در 10 سالگی شروع به آهنگسازی کرد، اما مخفیانه – زیرا در ذهن او آهنگسازان مرد بودند. او به آقای مویصلا گفت: «هم از نظر بیرونی و هم درونی، او کاملاً شبیه آن چیزی بود که فکر می‌کرد یک آهنگساز باید باشد».

او با اشاره به ارزشمندترین آهنگساز فنلاند گفت: «چیزهایی که در کودکی درباره آهنگسازان بزرگ می‌خوانید – و علاوه بر این، تصویری که درباره سیبلیوس دارد. اینها افکاری بودند که من را فلج کردند.

پس از پایان تحصیلات متوسطه خود در مدرسه رودلف اشتاینر در هلسینکی، او در کنسرواتوار موسیقی هلسینکی و همچنین موسسه هنرهای صنعتی که در آنجا دانشجوی طراحی گرافیک بود ثبت نام کرد.

او با مارککو سااریاهو ازدواج کرد، اما به سرعت طلاق گرفت و در سال 1972 با یک شریک جدید به نام هنرمند تجسمی Olli Lyytikäinen نقل مکان کرد. آنها هفت سال با هم زندگی کردند و در طی آن آپارتمان هلسینکی آنها به محل تجمع افراد جوان و همفکر تبدیل شد.

سرانجام، خانم سااریاهو برنامه طراحی گرافیک را ترک کرد تا با پااوو هاینینن در آکادمی مشهور سیبلیوس آهنگسازی را مطالعه کند. در آنجا، حلقه اجتماعی او شامل نوازندگانی بود که اکنون سرشناس هستند، از جمله Magnus Lindberg و Esa-Pekka Salonen. آنها با هم گروه Korvat Auki را تشکیل دادند! (گوش باز!) برای انتشار موسیقی مدرن. آقای سالونن گفت: «ما کنسرت‌ها را در مدارس و بیمارستان‌ها و غیره برگزار کردیم – بیرون از پمپ بنزین‌ها در میانه‌ی ناکجاآباد، در برف‌ها.

خانم سااریاهو تحصیلات خود را در کنسرواتوار موسیقی فرایبورگ آلمان ادامه داد و در عین حال دوره های تابستانی را در کانون مدرنیستی دارمشتات گذراند. پس از پایان کار، در سال 1982، به پاریس رفت و در آنجا دوره‌هایی را در IRCAM، مؤسسه آوانگارد که توسط پیر بولز تأسیس شد، گذراند.

نسل آهنگسازان خانم سااریاهو که با برند مدرنیسم بولز بزرگ شده بودند نیز به دنبال راهی برای خروج از آن بودند. در دارمشتات، او جذب طیف‌گرایی شد – که با نزدیک شدن به آهنگسازی با تمرکز بر ماهیت صدا، به جای سیستم‌های ریاضی، از سریال‌گرایی فاصله گرفت و موسیقی جرارد گریسی و تریستان موریل را آموخت.

اولین موسیقی منتشر شده خانم سااریاهو منعکس کننده تحصیلات و علایق اوست، مانند «Verblendungen» (1984)، اثری با رنگ‌های غنی و در حال تغییر که در آن یک گروه زنده و نوار در تضاد صدایی با یکدیگر شروع می‌شوند قبل از اینکه صدایی جدید و متمایز را با هم شکل دهند.

آقای سالونن گفت که زیبایی شناسی او در این دوران دارای “نوع خاصی از زیبایی جادویی و نوعی زبان احساسی است که احساسات بسیار عمیق و بسیار قوی را منتقل می کند.” او افزود که او “عناصری را به موسیقی معاصر بازگرداند که اگر نگوییم گم شده بودند، حداقل پنهان شده بودند.”

آقای سالونن گفت: “او احساسات عمیق و احساسات فوری را به موسیقی هنری غربی بازگرداند بدون اینکه چیزی را ارزان کند.”

در سال 1984، خانم سااریاهو با آهنگساز فرانسوی ژان باپتیست باریر ازدواج کرد که از او جان سالم به در برد، به همراه دو فرزندشان، نویسنده و کارگردان آلکسی باریر و موسیقیدان آلیسا نیگه باریر. خانم سااریاهو در پاریس ساکن شد، اگرچه هویت فنلاندی خود را حفظ کرد و خود را یک فنلاندی ساکن فرانسه توصیف کرد.

او به آقای مویصلا گفت: «زندگی و آهنگسازی در شهری که دائماً برای من غریب است، کلید وجودی است که به من امکان می‌دهد خودم را از واقعیت جدا کنم و به زبان انتزاعی موسیقی وارد شوم.»

خانم سااریاهو به عنوان یک هنرمند همواره در حال تغییر و پیشرفت بود. او با امکانات الکترونیک و کامپیوتر تلاش کرد و روح یک کاوشگر را برای آزمایش دنیاهای مختلف صداهای ساز به ارمغان آورد. او یک بار در مصاحبه ای با ناشر خود گفت که او صدای انسان را می پرستید و آن را “غنی ترین شکل بیان” خواند. اما در اوایل کارش تلاش کرد تا دقیقاً با آن چه کاری انجام دهد.

سازهای مورد علاقه او انسانی ترین سازها بودند: فلوت و ویولن سل. خانم سااریاهو اغلب با کامیلا هویتنگا، نوازنده فلوت، در آثاری از جمله “NoaNoa” (1992)، که شامل الکترونیک بود، و کنسرتو شاعرانه “L’Aile du Songe” (2001) همکاری می کرد. نوازنده ویولن سل آنسی کارتونن اولین کنسرتو خانم سااریاهو “یادداشت هایی در مورد نور” (2007) و همچنین تکنوازی خاطره انگیز “Sept Papillons” (2000) را اجرا کرد.

خانم سااریاهو که تمایلی به نوشتن یک اپرا نداشت، پس از دیدن نمایش آقای سلرز در سال 1992 از مسیئن “St. Francois d’Assise» در جشنواره سالزبورگ در اتریش. خانم سااریاهو به ناشر خود گفت که این تجربه “ذهن من را به آنچه می توان با گفتن یک داستان با موسیقی انجام داد باز کرد” و منجر به مجموعه ای از همکاری ها با خواننده سوپرانو دان آپشاو، یکی از ستاره های آن شد.

و به این ترتیب خانم سااریاهو با اجرای اولین اپرای خود، “L’Amour de Loin” وارد قرن بیست و یکم شد، که به طور گسترده به عنوان یک شاهکار مورد تجلیل قرار گرفت و به طور قابل توجهی شهرت بین المللی او را افزایش داد. یک بازخوانی رویایی و بی سر و صدا از تروبادور قرون وسطایی ژوفره رودل “La Vida Breve”، که متنی از امین معلوف را به نمایش گذاشت و بخشی از آن “St. تیم فرانسوا داسیس شامل آقای سلرز و خانم آپشاو. آنتونی توماسینی از نیویورک تایمز آن را به عنوان “اثری اغلب متحول کننده و کاملاً متمایز” توصیف کرد.

در سال‌های بعد، او پیشرفت‌های اولیه‌اش را ترکیب کرد و عناصر سبک خود را برای تأثیری عاقلانه و به ظاهر اجتناب‌ناپذیر به کار برد. آقای سالونن گفت که نتایج او را می توان به عنوان یک جنگل وسیع در نظر گرفت که در آن همه این گیاهان و درختان رشد می کنند، و آنها در نوعی رابطه همزیستی با یکدیگر هستند. اما این همان جنگل است.»

او آثاری نوشت که به طور کلی می‌توان آنها را سمفونی یا کنسرتو توصیف کرد. اما او مکرراً گفت که در نمرات خود سعی می کند یک مکان ملاقات ارگانیک بین مواد و فرم پیدا کند. او یک بار به ناشر خود گفت: «هر قطعه موسیقی باید زندگی خودش را داشته باشد، زیرا هر قطعه کاملاً مختص خودش است.»

آقای سالونن گفت، در فنلاند، جایی که آهنگسازان از احترام بالایی برخوردارند، خانم سااریاهو “کسی بود که در خیابان ها شناخته می شد.” «مردم می‌رفتند و با او صحبت می‌کردند و از او برای موسیقی تشکر می‌کردند. و رانندگان تاکسی به او می گفتند که عاشق اپرای او هستند. در آن سطح بود.»

خانم سااریاهو با ابروهای کمانی و کاکلی از موهای قرمز به راحتی قابل تشخیص بود. در بازدید از نیویورک، او در حال صحبت با طرفدارانی بود که او را در لابی یا راهروهای Met متوقف کرده بودند، جایی که “L’Amour de Loin” توسط رابرت لیپج در سال 2016 کارگردانی شد و تنها دومین اپرای یک زن بود. آهنگسازی که در آنجا روی صحنه می رود، و اولین بار از سال 1903.

این مشهورترین اثر دراماتیک او شد، اما بیشتر دنبال شد، که هر کدام از آثار قبلی خود متمایز بودند. «آدریانا ماتر» با لیبرتوی آقای معلوف از تیتر خبرها حذف شد. «تنها صدا باقی می‌ماند» محصول سال 2015، با الهام از تئاتر ازرا پاوند و نو در مقیاس کوچک‌تر بود. قطعه‌ای درباره فیلسوف سیمون ویل، اواتوریو «La Passion de Simone» در سال 2006، در رگه‌های معروف احساسات باخ بود.

آقای سلرز که «شور» را روی صحنه برد، گفت: «فکر می‌کنم هم باخ و هم کایجا در حال خلق موسیقی بودند که درباره نوری است که از تاریکی می‌درخشد». “موسیقی تاریکی را درک می کند و در عین حال تاریکی باعث می شود که نور را درک و تشخیص دهید.”

بزرگترین پیروزی خانم سااریاهو از زمان “L’Amour” در سال 2021 و با نمایش “بی گناه” در جشنواره Aix-en-Provence در فرانسه رقم خورد. این قطعه یکی از جاه‌طلبانه‌ترین او بود، یک تریلر موزائیک مانند تروما و خاطره که برای یک ارکستر کامل، یک گروه کر و گروهی متشکل از 13 بازیگر، با ترکیبی نرم از سبک‌هایی مانند سخنرانی بلند، شبه موسیقی و فولک نواخته شد.

زاخاری وولف درباره آن اپرا در تایمز نوشت: «این بدون شک کار یک استاد پخته است، با چنان تسلط کاملی بر منابعش که می‌تواند صرفاً بر روایت داستان و روشن کردن شخصیت‌ها تمرکز کند.»

“بی گناه” در فصل 2025-26 به Met سفر خواهد کرد – در این زمان خانم سااریاهو آهنگساز نادر معاصر و تنها زنی خواهد شد که بیش از یک اثر در آنجا روی صحنه می رود. و در گواهی بر قدرت ماندگاری موسیقی او، کارگردانان دیگر اپرای قدیمی او را انتخاب کرده اند.

آقای سلرز که در حال بازدید مجدد از “آدریانا ماتر” است، گفت: “شما با این کارها تمام نمی کنید.” «در مورد آثار آهنگسازان بزرگ این طور است. تمام عمر به آنها برمی گردی و این قطعات با گذشت زمان مرتبط تر و ضروری تر می شوند.”

خاویر سی. هرناندز در ارائه گزارش مشارکت داشت.