Kaija Saariaho: 11 اثر اساسی

کایجا سااریاهو، آهنگساز شاعر و قدرتمندی که در روز جمعه در 70 سالگی درگذشت، در کلام نیز ظریف و دلنشین بود.

او درباره یک کار اولیه نوشت: «سطوح، بافت‌ها، بافت‌ها، خیره‌کننده، متفاوت». «وزن، جاذبه. کور شدن. درون یابی ها بازتاب ها مرگ. مجموع جهان های مستقل. سایه زدن، انکسار رنگ.»

موسیقی او می لرزد و می درخشد، اما هرگز فاقد قدرت است. سرسبز و اغلب شوم، پوشیده در راز تاریک، تکه های او با سینوسی عضلانی مارها تکامل می یابند. نمرات او می تواند درخشش و تابش خیره شدن به خورشید را تداعی کند – زیبایی، سختی آن، پس تصویر سوزانش – اما همچنین به آرامی سرگیجه آور اعماق دریا.

مشغله‌های سااریاهو تقریباً از ابتدای کارش تا پایان خیلی زود آن مشخص بود: هدایت ابزارهای الکترونیکی و آکوستیک به کیمیاگری‌های تازه از رنگ، نور و جرم. ایجاد سکون جوشان؛ سرعتی که با آن استحکام ظاهری به نیستی فرو می ریزد. در اینجا 11 اثری وجود دارد که مقدمه ای بر دنیای اغواکننده، اگر چه گاهی ممنوع است، ارائه می دهد.

سااریاهو که به‌عنوان یک سریال‌نویس سخت‌گیر آموزش دیده بود، در اوایل دهه 1980 در معرض ابهام صوتی آهنگسازان طیف‌گرا مانند تریستان موریل و جرارد گریسی قرار گرفت. این، همراه با حضور او در Ircam، مؤسسه فرانسوی موسیقی الکترونیک، او را از مسیر موسیقی اولیه‌اش به سمت کاوش در رابطه بین سازهای آکوستیک و صداهای الکترونیک، که گاهی ضبط می‌شد و گاهی به صورت زنده تولید می‌شد، کشاند. در “Verblendungen” (کلمه ای پیچیده که در میان چیزهای دیگر به معنای “هذیان” است)، صداهای نواری و یک گروه زنده با هم سفری انحلال تدریجی را از چگالی خرد شده به ذرات یدکی و لرزان انجام می دهند.

نیمی از یک جفت قطعه مرتبط (با “… à la Fumée”) برای ارکستر بزرگ – ورود او به آهنگسازی برای نیروهای بزرگ سمفونیک – “Du Cristal” همچنین بخش مهمی برای سینتی سایزر دارد، اگرچه Saariaho الکترونیک و آکوستیک را در آن ادغام می کند. یک توده منفرد، متحرک و خطرناک. رشته‌هایی از سازهای تکنوازی از ابری از صدا بیرون می‌آیند که بین مدیتیشن و خشونت قرار گرفته‌اند.

اثر کمیاب سااریاهو که شامل اجزای الکترونیکی نمی‌شود، «Graal Théâtre» («تئاتر گریل») یک کنسرتو ویولن در حالتی پرشور و خلاقانه است – خط تک‌نوازی خوشنویسی‌اش در شروع، در میان ناقوس‌ها و بی‌پرده‌های نرمی که به داخل می‌چرخد. و خارج از تمرکز نزدیک به پایان، پیش از اینکه ویولونیست را در لحظات پایانی تنها بگذارد، همراهی منفجر می شود.

قبل از اولین اپرای خود، سااریاهو به نوشتن برای صدا، از جمله تنظیم متون از “طوفان” – از جمله درخواست میراندا از پدرش، پروسپرو، برای آرام کردن طوفانی که ایجاد کرده بود، جرأت کرد. سازهای مجلسی صمیمی و برازنده است، و خط سوپرانو هم به طرز بیانی دردناک و هم دوست داشتنی است، با ترکیبی که مدت ها این آهنگساز را مجذوب خود می کرد: رنگ های معاصر آمیخته با رسمی بودن ساده و فریبنده آواز قرون وسطایی و رنسانس.

به همان اندازه که موسیقی سااریاهو احساسی می شود، صدای کر در این اثر هفت قسمتی 22 دقیقه ای مانند میله های نور معلق است و لبه ها به شکل دودی تار می شوند. خلق و خوی اخروی است. موضوع سفرهایی است که بیشتر احساس وجود دارند تا فیزیکی. صداهای الکترونیکی در “حافظه امواج” غوغا می کنند. مرگ، موضوع بخش ماقبل آخر، با آشکار شدن هیپنوتیزم “ورود” دنبال می شود.

سااریاهو برای اولین اپرای خود، با همکاری نویسنده امین معلوف، تصویری سبک از زندگی تروبادور قرن دوازدهم ژوفره رودل خلق کرد که عاشق کنتسی می شود که هرگز ندیده است. تفکر مجلل حاکم است; طرح کمی وجود دارد، اما شور و شوق در مهار، با طعم هارمونی قرون وسطایی و ریتم های شمال آفریقا موج می زند.

سولوهای سااریاهو – از جمله این مجموعه مینیاتور برای ویولن سل – با وجود تمام مهارت او در مدیریت گروه‌های بزرگ، تمرکز و آزادی خاصی دارند، در مقیاس انسانی و نه اسطوره‌ای. و مانند موسیقی ویولن سل باخ، حرکت تقریباً بی وقفه در اینجا نیز تأثیر غیرمنتظره و غیرمنتظره ای از بازتاب تشویقی دارد.

تعداد کمی از آهنگسازان معاصر به اندازه سااریاهو انرژی را صرف نوشتن برای فلوت کرده اند، که او به خاطر شیوایی تیزش، طنین آن از امر بدوی و ارتباط انسانی آن استخراج کرده است: نفس همیشه شنیدنی. این کنسرتو پرسه می زند، رویایی، بال بال می زند و – در قسمت دوم – می رقصد، انرژی اش مسری است.

استفاده باشکوه از یک ارکستر گسترده، همراه با ارگ، این قطعه – الهام گرفته از شکارچی اساطیر یونان و صورت فلکی که نام او را به اشتراک می گذارد – قبل از اینکه به خشم کوبنده تبدیل شود، به عنوان یک شب بد خلقی شروع می شود. «آسمان زمستان»، قسمت دوم، به اندازه عنوانش گسترده است، با لرزش ستاره های بی نهایت. و “شکارچی”، پایان، یک خط تیره وحشیانه است.

سااریاهو از چرخه‌ای از ملیله‌های قرون وسطایی الهام گرفت تا یک کنسرتو کلارینت بنویسد – کنسرتویی که از نوازنده‌اش می‌خواهد در فضای اجرا حرکت کند – ساختاری معمایی بر اساس حواس پنج‌گانه: رنگ‌های کالیدوسکوپیک “شنیدن”; “دید” گیج و ناله; جوشیدن “بو”؛ “لمس” هشدار و به روشنی به عنوان موسیقی Saariaho می شود. “طعم” بی قرار و غرغر. بخش ششم که عنوان آن تقریباً به «فقط میل من» ترجمه می شود، یکی از شبح آورترین و زیباترین قطعات در مجموعه آثار اوست، غاری بی سر و صدا و پر از تماس ها و پاسخ های ماورایی.

«بی‌گناهی» که قبل از همه‌گیری که باعث به تعویق افتادن اکرانش تا سال 2021 شد، نوشته شده است، همان‌طور که «L’Amour de Loin» کم‌رنگ بود. داستان تند و در عین حال حساس تیراندازی در یک مدرسه بین‌المللی، و بازتاب آن سال‌ها بعد، شاهکار سااریاهو است که با اطمینان روحیه ناامید را در ترکیبی از آواز خواندن، صحبت کردن (به هفت زبان) و سرودهای وهم‌آور فولکلور فنلاندی هدایت می‌کند. همه این جهان‌های آوازی نامتجانس توسط ارکستری به هم مرتبط شده‌اند که به آرامی و شیک اطراف خوانندگان را می‌پیچد – هرگز به صراحت زیر آنها خط نمی‌کشد، هرگز رقابت نمی‌کند.