در سالهای منتهی به ایجاد یکی از آلبوم های مهم ترش متال ، Megadeth’s 1990 LP Rust in Peace ، اعضای گروه از جهنم عبور می کردند . دیو موستین ، Frontman و دیوید الفسن ، باسیست ، گروه را در سال 1983 و پس از اخراج Mustain از Metallica تشکیل داده بودند و حتی اگر آنها قبلاً سه رکورد زیرزمینی را منتشر کرده بودند ، گروه از ثبات چندانی برخوردار نبود. سو abuse مصرف مواد مخدر و درگیری باعث نیمی از ترکیب اصلی آن شد و در اواسط دهه هشتاد ، همان نیروها در شرف اخراج جایگزین های آن نوازندگان از گروه بودند.
Rust in Peace: The Inside Story of the Megadeth Masterpiece ، یک کتاب تاریخ شفاهی جدید توسط Mustaine و نویسنده همکار Joel Selvin ، شرح وقایع برداشت و دردهای فزاینده ای است که به رکورد حوضه گروه دامن زد ، که Rolling Stone آن را به عنوان یکی از 100 آلبوم بزرگ فلزی در همه زمان ها لقب داد.
در این گزیده اختصاصی ، Mustaine و Elffson هر دو در حالی که در تور پشتیبانی آلبوم 1988 خود بودند ، So Far، So Good … So What! در ادامه کتاب توضیح داده می شود که چگونه آنها از Pantera’s Dimebag Darrell بخاطر موقعیت اصلی گیتاریست خواستگاری کرده و در صف مستقر شده اند که چند سال بعد آنها را به سمت موفقیت تجاری سوق می دهد در 1992 شمارش معکوس تا انقراض. در طول کتاب ، نوازندگان و دوستانشان غالباً خاطرات متضاد و در عین حال جذاب را از رویدادهایی که پیدایش آلبوم را رقم زده ارائه می دهند. اما همانطور که از این قسمت نشان داده شده است ، آنها ابتدا باید عادت های بد خود را کنار بگذارند. قبل از اینکه آنها بتوانند Rust را در کلاسیکهای “Hangar 18” ، “جنگهای مقدس … مجازات ناشی از آن” و “Tornado of Souls” با عنوان های مخرب کلاسیک صلح بنویسند. >
DAVID ELLEFSON : توافق شد که دیوید و من برای یک برنامه درمانی 10 روزه در تاسیساتی در ون نویز به نام ASAP شرکت کنیم. سه روز دوام آوردم. من خیلی منقلب شده بودم و قرار گذاشتم که یکی از دوستانمان یک گیتار و دنده بیاورد و کیسه های هروئین را داخل پدال اعوجاج مخفی کند. به زودی ما در حال بهبود بودیم و در حال بهبودی بودیم. این آغاز سفر من به هوشیاری بود. واضح است که من آماده نبودم. من به دنبال قرص فقط مصرف نکنم که می توانم آنقدر دارو مصرف کنم که بتوانم آن را پایین بیاورم و دمار از روزگارمان درآورد. بعد از سه روز ، به خانه رفتم. چند روز بعد ، [دوست دخترم] چارلی می توانست ببیند که من جدی نیستم که هوشیار باشم و او آنجا را ترک کرد.
DAVE MUSTAINE : ما قرار بود به این مرکز توان بخشی به نام ASAP در دره برویم. این اولین باری بود که هر یک از ما درمان را امتحان می کردیم. او سه روز دوام آورد و رفت. کمی بیشتر ماندم. او برگشت ، و هروئین را با پدال گیتار به مرکز درمان قاچاق کرد. من تحت درمان قرار گرفتم و بررسی کردم. و دوباره به مسابقات نرسید.
DAVID ELLEFSON : مگادت برای اولین بار بیشتر وقتی که گار ساموئلسون و کریس لهستان در گروه بودند ، بیشتر به مواد مخدر دامن زدند. آنها نوازندگان موسیقی جاز تلفیقی از منطقه دانکرک / بوفالو ، نیویورک بودند که به لس آنجلس نقل مکان کردند ، در آنجا گروهی به نام نیویورکی ها داشتند که در اطراف صحنه بازی می کردند. آنها دنباله رو متوسطی را ساختند ، و تربادور را فروختند و مانند آن ، اما پنجره را به سختی از دست دادند و هرگز معامله رکوردی نکردند. گار در B.C کار می کرد گیتارهای غنی. کریس لهستان یک دوست دختر ثروتمند داشت. بودجه این دو نفر بخاطر عادت هروئین و کوکائین بود که با پیوستن به گروه با آنها همراه بود. من و دیو مطمئناً با چیز کوکائین می رقصیدیم زیرا آن خانم سفیدپوست در آن زمان در LA محبوب بود.
DAVE MUSTAINE : گار به من گفته بود که چگونه برخی از دوستان نیویورکی وارد داروخانه شده و دسته ای از شیاف های تریاک را به سرقت برده اند. من با دیدن این که آنها با شلوار خاموش از دنیا رفته اند شوخی می کردم. غالباً وقتی به شهر جدیدی می رفتیم ، گار ناپدید می شد. او برای یافتن هروئین به طرف ناخوشایند شهر می رفت. بعضی اوقات دیر برمی گشت ، اما همیشه موفق به گلزنی می شد. به این ترتیب چاک بهلر کار طبل را انجام داد. ما در دیترویت بودیم و گار ساموئلسون برای یافتن مواد مخدر رفت. وقتی او برنگشت ، چاک فرصت خود را دید. او برای بررسی صدا در کلوپ حاضر شده بود و من را متقاعد کرد که آهنگهای ضبط شده را به اندازه کافی برای پخش می داند. او قبل از بازگشت گار نشست. به هر حال ما به یک تکنیک طبل احتیاج داشتیم ، اما چاک را استخدام کردیم زیرا بعد از آن ، من می دانستم که اگر گار هرگز به هم بریزد ، چاک می تواند بازی کند. و این دقیقاً همان اتفاقی است که افتاده است.
DAVID ELLEFSON : اولین مدیر ما ، جی جونز ، تامین کننده ما بود. اینگونه بود که او خودش را با ما تشکر کرد. ما آن را “هروئین و همبرگر از جی جونز” نامیدیم. او به ما غذا داد و ما را بیرون نگه داشت. او در سال 1984 گار ساموئلسون و سپس کریس لهستان را وارد کار کرد. من هرگز اولین باری که هروئین را امتحان کردم فراموش نخواهم کرد. ما در Mars Studio ، در لس آنجلس تمرین می کردیم و Gar تعدادی خط روی پیشخوان گذاشت – یک خط سفید و یک خط قهوه ای. پرسیدم خط قهوه ای چیست. گفت چیبا است.
“من تحت درمان قرار گرفتم و از اتاق خارج شدم. و دوباره به مسابقات نرسید. ” – دیو موستین
“چیبا چیست؟” گفتم. وی پاسخ داد: “هروئین”. من در مورد هروئین از قهرمانان پانک راک خود مانند Sid Vicious و Stiv Bators اطلاع داشتم ، نه به جیمی هندریکس. من مطمئناً این موضوع را می دانستم ، اما گار گفت: “عزیزم ، اگر می خواهی عالی باشی ، باید هروئین کار کنی.” نیمه شوخی. من آن را خرخره کردم ، در حالی که می دانستم احتمالاً ایده خوبی نیست ، اما اینجا ، در هالیوود بودم.
DAVE MUSTAINE : بعد از قلعه دونینگتون ، جیغ بلند شد. اما من نمی خواستم هوشیار باشم. داشتم کارم را می کردم. قسمت کوکائین از کنترل خارج شده بود. سوالی در این مورد وجود ندارد. اما هروئین عجیب بود. این دو دارو دارای خصوصیات شخصی بودند. اول ، شما می گرفتید و می خوابیدید و تا بیدار نمی شدید دیگر یکی دیگر ، شما بدون وقفه ادامه می دهید ، و از نقطه ای که به اندازه کافی کافی داشتید عبور می کردید و به آنجا می رفتید که می توانید خود را بکشید. من در رختخوابم بیدار می شدم و الفسون وارد اتاق من می شد و آینه ای را زیر بینی ام قرار می داد که یک خط ضربه روی آن قرار داشت. به محض شروع مهمانی ، دو روز دویدن می رفتیم ، تمام شب بیدار بودیم ، صبح روز دیگر بیدار بودیم ، روز دیگر بیدار می ماندیم ، تا اینکه دیگر نمی توانم بیدار بمانم و می خوابم. هیچ وقت خوابم نبرد. من از دنیا رفتم.
حالا مجبور شدم با خودم روبرو شوم که اعتیاد دارم. منظورم این است که فکر کردم سیگار کشیدن خیلی خنک است. فکر کردم نوشیدن خنک است. فکر کردم خیلی مهم است که به یک مهمانی بروم و شاید یک خط یا موارد مشابه آن را انجام دهم. اما حالا انگار نوعی آدم بد هستم. احساس خوبی نداشت من مدام فکر می کردم که الان مثل کیت ریچاردز هستم – یک مواد مخدر. باحال است؟ آیا می خواستم از دونینگتون به خانه برگردم؟ آره. آیا می خواستم به خانه برگردم تا بتوانم به توانبخشی بروم؟ نه. من نمی دانستم چه اتفاقی قرار است در زمان ترمیم رخ دهد و ترسیدم. من می خواستم به خانه بروم و بلند شوم.
اکثر پسرانی که مشکلات دارویی دارند ، به این دلیل است که در تهیه داروها مشکل دارند. بچه هایی که پول دارند و هر وقت بخواهند می توانند مواد مخدر تهیه کنند مشکلی با مواد مخدر ندارند. آنها مشكل مصرف مواد مخدر دارند. من تمیز کردن یا بارگیری برایم مهم نبود. به سادگی ، در آن مرحله ، یک سبک زندگی بود. من پذیرفته بودم که برای من بارگیری فقط کاری بود که انجام دادم.
DAVID ELLEFSON : من هروئین را امتحان کردم و فهمیدم که به نوعی من را پایین آورده ، لبه کوکائین را بلند کردم و به من اجازه داد کوکائین بیشتری مصرف کنم. فکر کردم فوق العاده است من با دوستان دوران کودکی ام تماس گرفتم و به خانه خود در مینه سوتا برگشتم و به آنها گفتم دفعه دیگر که آمدم برای آنها مقداری برمی گردانم. و من دقیقاً همان کار را کردم که در اوایل سال 1986 و دیو در مزرعه پدر و مادرم توقف کوتاهی کردیم. ما آلبوم Peace Sells را به پایان رسانده بودیم و برای گرفتن مدیر جدید و دیدار با برچسب های بزرگی که خواستگاری را آغاز کرده بودند به نیویورک می رفتیم. ما این زمانی بود که هروئین برای اولین بار شروع به نگهداری کرد.
در تابستان 1988 ، در تور Iron Maiden Seventh Son of a Seventh Son در ایالات متحده هفت نمایش داشتیم. ما به طور خلاصه در گروه Met Metro در بلومینگتون ، مینه سوتا ، مکانی با خاطرات احساسی شدید برای من ، به گروه معرفی شدیم. آنجا بود که من دیدم Kiss – اولین گروهی که تاکنون دیده ام – در فوریه 1977. من AC / DC ، Def Leppard ، Blackfoot و بسیاری از گروهها را در مینه سوتا بزرگ کردم. ما قبلاً در آنجا با رونی دیو بازی کرده بودیم و اکنون دوباره با Iron Maiden ، دو گروهی که تأثیر زیادی بر من داشتند ، برگشتیم. آنها ما را به پشت صحنه یک راهرو ، در گوشه ای پارک کردند ، بهتر است ما را دور نگه دارد. آنها خانواده های جوانی با پرستار بچه ، کالسکه ، همه نوزادان و همسران داشتند. آنها می دانستند که ما مشکل داریم. من فکر می کنم این کلمه در کسب و کار بسیار رایج بود که ما مواد مخدر زیادی مصرف کردیم ، ما سخت کار می کردیم و مهمانی می گرفتیم.
“آیا می خواستم به خانه برگردم تا بتوانم دوباره به توانبخشی بروم؟ نه. من نمی دانستم چه اتفاقی قرار است در زمان ترمیم رخ دهد و ترسیدم. می خواستم به خانه بروم و بلند شوم. “
DAVE MUSTAINE : چاک در یک مجتمع آپارتمانی در هالیوود روبروی حیاط محل اتصال هروئین ما ، جی رینولدز زندگی می کرد. در آن زمان ، ما در حال خرید عمده – هوروئین و کوکائین توسط اونس ، شانزدهم یا هشتم بودیم. ما حتی در زمان حضور چاک در گروه به طور خلاصه از جی به عنوان نوازنده گیتار خود استفاده کردیم زیرا فکر کردیم چرا نمایندگی در گروه نداریم؟ او به گروهی به نام مالیس تعلق داشت و واقعاً قسمت را نگاه می كرد. اما وقتی زمان اجرای قطعات گیتار او فرا رسید ، جی گفت که از استاد گیتار خود می خواهد که به او نحوه نواختن آنها را نشان دهد. من فکر کردم ، در این صورت ، چرا معلم گیتار او در گروه نیست؟ بنابراین ما با استاد گیتار او ، جف یانگ رفتیم.
در این زمان ، جی با من و Elffson در این مکان در دریاچه نقره ای زندگی می کردیم که ما آن را Ranch می نامیدیم. من مجبور شدم به خانه بروم و به جی بگویم که معلم او را استخدام کرده ایم و او بیرون است. این آسان نبود ، اما ما توانستیم دوستی خود را حفظ کنیم زیرا جی می خواست همچنان فروشنده ما باشد. چاک با لوله ترک به سمت سرازیری می رفت و او فقط پایین و پایین می رفت. او شروع به فروش کیت طبل چوبی Sonor bubinga گران قیمت خود کرد. هنگامی که ما در مارس 1988 در ناتینگهام انگلیس بودیم – شب بعد از کنسرت فراموش نشدنی در آنتریم در ایرلند شمالی – وقتی چاک برای بررسی صدا نشان نداد و فناوری طبل ما ، نیک منزا ، روی کیت طبل بلند شد ، ما می دانست که چاک از گذشته است و نیک قرار است دوره جدیدی باشد.
چاک بهلر : هیچ وقت یک برنامه را از دست ندادم. اتفاقی که هر چند وقت یک بار می افتاد ، این بود که وقتی به سالن می رفتم تا صدای طبل را گوش بدهم ، به نیک اجازه می دادم که درامز بزند. بسیاری از صدابرداران به آن نوع طبل زنی سریع عادت نداشتند و اگر آن را درست در یک صحنه بزرگ مخلوط نکنید ، به نظر می رسد یک دسته از چرت و پرت است. بنابراین من برای رفتن به داخل اتاق و بازی نیک ، نه لزوماً با گروه ، بلکه برای انجام یک تکنوازی یا ضرب باس بیس یا چیزی شبیه به آن ، بنابراین می توانم صدای ترکیب را در اتاق بشناسم. این ممکن است جایی باشد که دیو فهمید نیک طبل زنی چقدر خوب است ، اما من هیچ وقت یک برنامه را از دست ندادم.
DAVE MUSTAINE : آهنگ آنتریم ، ایرلند شمالی ، آهنگ “جنگ های مقدس” بود. در کنسرت ، بیرون رفتم تا چند امضا امضا کنم. از کنار یک بچه سرخ کوچک عبور کردم که کنار یک حصار بیست فوت پا ایستاده بود. او گفت: “لعنت ، دیو موستین ،” و تفم کرد. من عصبانی شدم ، اما وقتی به پشت صحنه رسیدم ، فهمیدم که تف – که آنها آن را له می کردند – نشانه احترام راکرهای پانک بود. توجه؟ درست است؟ برگشتم داخل ، از طریق واکی تاکی شنیدم که کسی در محل برگزاری نمایشگاه تی شرت های بوتلگ مگادت را می فروشد. من به امنیت گفتم که او را پیدا کنید ، پیراهن های او را مصادره کنید و او را بیرون ببرید. وقتی او را پیدا کردند ، به آنها گفت که پیراهنهای The Cause را می فروشد. من نمی دانستم که این به چه معنی است ، اما به نظر جالب می آمد.
من در طبقه پایین بودم که با یکی از اهالی محل صحبت می کردم ، اما هنوز از اینکه تف کرده ام ناراحتم و از خودم گینس می گیرم وقتی که او به من گفت اگر چهره خوشبختی را در کف آبجو ترسیم کنم ، همیشه یک شریک نوشیدنی خواهم داشت. من فکر کردم که خیلی زیباست ، بنابراین چهره ای را در کف کشیدم و شروع به نوشیدن گینس کردم. به ذهنم خطور کرد که از این مرد ایرلندی شمالی خوب بپرسم “What’s ‘theause؟”
او به من گفت که ایرلند بین کاتولیک ها و پروتستان ها تقسیم شده است و آنها یکدیگر را دوست ندارند. او واقعاً به جزئیات نپرداخت. این در ذهنم بود که برای بازی روی صحنه رفتم. این اولین بار ما در آنجا بود و همه دیوانه می شدند. یک بچه در پشت سنگرها بود که به سمت من سکه می انداخت. سکه ها سنگین بودند ، مثل سه چهارم چسبیده به هم. شما توسط یک ضربه می خورید ، آنها اثری از خود برجای می گذارند. این مرد داشت این چیزها را می انداخت. من گیتارم را درآوردم و او را صدا کردم و نمایش متوقف شد.
من به پشت آمپرها رفتم تا منتظر بمانم تا چراغ سبز خاموش شود و دوباره بازی کند و پشت خط آمپ یک Sodom و Gomorrah منظم قرار داشت که در آن گروه صحنه مشغول زدن اسکناس نعناع و خطوط خرخر بودند. این بچه ها بیشتر از من لذت می بردند ، حتی اگر قبلاً دیده بودم که چند شریک مشروب خوردن از پایین پایین لبخند می زنند. من یک قطعه اسکناس و برخی از چیزهای دیگر داشتم و دوباره بیرون آمدم. پر از همه چیز و نگاه کردن به جمعیت ، آهنگی که توسط پل مک کارتنی شنیده بودم در ذهنم ریخت و فکر کردم: “اگر برای سر پل به اندازه کافی خوب باشد ، برای من نیز به اندازه کافی خوب است.” به سمت میکروفون رفتم و گفتم: “ایرلند را به ایرلندی ها برگردان. این یکی برای علت است. “
ما به آهنگ “Sex Pistols” “Anarchy in the UK” که به مناسبت به “Anarchy in Antrim” تغییر داد ، ضربه زدیم. مثل این بود که من یک بمب در بین تماشاگران ایجاد کرده بودم. جمعیت را درست در وسط ، پروتستان ها و کاتولیک ها تقسیم کرد. آن شب ما را با اتوبوس ضد گلوله به خارج از شهر رساندند ، گرچه من هنوز هم به بزرگی گاف خود پی نبردم. صبح روز بعد ، وقتی دیوید الفسون با من صحبت نمی کند ، طوفان من شروع شد. ما دوبلین را به مقصد ناتینگهام ترک کردیم ، جایی که نیک منزا برای چاک بهلر صدا را کنترل کرد. با هر آنچه تازه در ذهنم بود ، شروع به نوشتن شعرهایی کردم که به “جنگ های مقدس” تبدیل می شوند: برادر برادر را می کشد که خون را در آن سرزمین می ریزد ، برای دین می کشد ، چیزی که من نمی فهمم.
از RUST IN PEACE توسط دیو موستین ، حق چاپ کپی Dave Mustaine ، با مجوز از کتاب هاچت