جورج بیزوس ، وکیل ضد آپارتاید که از ماندلا دفاع کرد ، در 92

درگذشت

جورج بیزوس ، که در 13 سالگی از اشغال زادگاه خود توسط یونان در یونان گریخت و به یکی از برجسته ترین وکلای حقوق بشر در آفریقای جنوبی تبدیل شد ، به حمایت از سیاه پوستان که از این حقوق محروم بودند ، پرداخت و یک عبارت سه کلمه ای ساخت که احتمالاً محافظت از مشتری و دوستش نلسون ماندلا از اعدام ، چهارشنبه درگذشت. وی 92 ساله بود.

رئیس جمهور سیریل رامافوسا در طی جلسات خبری در مورد اخبار شاهد عینی در آفریقای جنوبی خبر از مرگ داد. هیچ دلیلی بیان نشده است.

در طول یک زندگی طولانی و مبارزاتی ، آقای Bizos تنها یک تعداد از وکلا بود که برای جبران قربانیان جدایی نژادی از طریق کاملا قانونی اقدام کرد. سیستمی که آن را تحریم کرده است. گرچه از تعصب فراگیر روزگار بسیار ناتوان بود ، اما تشکیلات حقوقی آفریقای جنوبی از متهمین تحت رژیم اقلیت سفیدپوست که دوست داشتند به تعهد خود به ارزشهای غربی افتخار کنند ، محافظت ناچیزی ارائه می داد.

با لباسهای سیاه وكیل و سوپاپ سفید نشاسته ای ، آقای بیزوس مهارت های خود را در طول دهه 1950 در دادگستری های دور افتاده روستایی ، جایی كه مقامات سعی در استقرار قانون آپارتاید علیه مجرمان كم شناخته شده داشتند ، مدتها قبل از دادگاههای تبلیغاتی گسترده شهرت خود را تقویت کرد.

“The دولت جدید آپارتاید مصمم بود که از این قانون نه تنها برای درهم شکستن همه مخالفت ها بلکه برای سرکوب مستقیم مردم نیز استفاده کند. “دانشگاه کیپ تاون یک بار در قدردانی از آقای بیزوس گفت. “این وكلا به همان اندازه مصمم بودند كه از قانون به هر طریقی كه می توانند برای محافظت از موكل خود در برابر سو the استفاده از قدرت دولتی استفاده كنند.”

در سالهای آخر زندگی خود ، به ویژه پس از درگذشت آقای ماندلا در سال 2013 ، آقای بیزوس ابراز ناامیدی و سرخوردگی از انحراف آفریقای جنوبی نسبت به فساد و گمراهی دو دهه پس از اولین انتخابات کاملا دموکراتیک خود در سال 2004 کرد. “ما نتوانستیم مطابق چشم انداز ماندلا عمل کنیم” بیزوس در یادبود رئیس جمهور سابق در دسامبر 2013 گفت.

در واقع ، از 2012 تا 2015 او در میان وکلائی بود که وکالت خانواده های 34 معدنچی اعتصابی را که توسط پلیس در ماریکانا – خونریزی را که به جنایات دوران آپارتاید تشبیه کرده است.

عکس e

< div class = "css-53u6y8">

در حالی که بسیاری از محاکمات وی در زیر انعکاس تبلیغات جنگیده می شد ، که او اغلب به دنبال بهره برداری از آن بود ، آقای Bizos ادعا کرد که سهم ویژه ای در سرنوشت دارد از سرزمین فرزندخواندگی خود با اصرار آقای ماندلا برای درج سه کلمه – “در صورت لزوم” – به سخنان پر استناد خود از اسکله در دادگاه موسوم به Rivonia رهبران کنگره ملی آفریقا در اوایل دهه 1960.

در اولین پیش نویس خود ، آقای بیزوس گفت ، آقای ماندلا نوشته بود که او آماده است برای “ایده آل یک انسان” بمیرد جامعه ای آزاد و آزاد که در آن همه افراد با هم هماهنگ و با فرصت های برابر در کنار هم زندگی می کنند. “

اما به اصرار آقای بیزوس ، که می ترسید این واژه ها دعوت کنند حکم اعدام ، آقای ماندلا گفت: “این آرمان ایده ای است که امیدوارم برای آن زندگی کنم و به آن برسم. اما در صورت نیاز ، ایده آلی برای من آماده است که بمیرم. “

(آقای بیزوس سومین شخص از دادگاه ریوونیا بود که امسال درگذشت. هم اندیشی اندرو ملنگنی در ژوئیه درگذشت ، و تنها متهم سفیدپوست ، دنیس گلدبرگ ، در ماه مه درگذشت.)

در سال 1964 ، آقای ماندلا و دیگران در میان متهمان به کارشکنی محکوم شدند و به حبس ابد محکوم شدند – این مدت برای آقای ماندلا با آزادی در فوریه 1990 به پایان رسید.

در 1986 ، در حالی که هنوز در زندان بود ، آقای ماندلا آقای بیزوس را به عنوان فرستاده محرمانه خود انتخاب كرد تا اعضای تبعید شده ANC را مختصر معرفی كند در مورد مذاکرات مخفیانه با مقامات Afrikaner.

در “ادیسه به آزادی” ، خاطره ای که در سال 2007 منتشر شد ، آقای بیزوس نوشت که او یک داعش بی عدالتی پایدار را در آفریقای جنوبی از لحظه ورود وی به دوربان ، در خط ساحلی اقیانوس هند ، در دهه 1940 و دیدن مردان سیاه پوست را که برای حمل ریکشا اعزام می شدند. او نوشت ، این اولین باری بود که می دید “مردی مشغول کار مختص حیوانات است و من را بسیار شوکه کرد.”

خوب بعد از انتخابات مهم آفریقای جنوبی 1994 ، که آقای ماندلا را به قدرت رساند ، آقای بیزوس به جنگ صلیبی در دادگاه خود ادامه داد تا اقدامات خونین پلیس آپارتاید را که سالها قبل در سرکوب دشمنانی مانند استیو بیکو ، که در بازداشت پلیس در 1977 درگذشت ، انجام دهد.

در جلسات دادرسی که کمیسیون حقیقت و سازش آفریقای جنوبی فراخوانی کرده در دهه 1990 ، آقای بیزوس نمایندگی خانواده های دشمنان برجسته آپارتاید ، از جمله متیو گونیوه ، یک مربی ، که یکی از سه فعال قاتل در سال 1985 توسط پلیس بود ، بود. آنها به عنوان Cradock Four شناخته می شدند ، که به دلیل شهر کوچک و جدا شده در منطقه کیپ شرقی که آنها چالشی برای قانون سفید ایجاد کرده بودند.

در اوایل دهه 1990 ، آقای Bizos به سایر وكلا در دادگاه پیوست تا رسماً قانون اساسی پس از آپارتاید آفریقای جنوبی را تصویب كند ، كه به عنوان یكی از آزادترین قانون های جهان شناخته می شود.

او سالها به عنوان وکالت مستقل عمل کرد ، اما از سال 1991 به بعد با مرکز منابع حقوقی ، یک شرکت برجسته وکلای حقوق بشر در ژوهانسبورگ که به عنوان مشاور ارشد در آنجا فعالیت داشت ، در ارتباط بود. آقای بیزوس همچنین در بوتسوانا و زیمبابوه کار می کرد ، جایی که در سال 2003 از مورگان تسوانگیرای ، رهبر مخالف ، در برابر اتهام خیانت دفاع کرد.

برای دهه ها آقای بیزوس در زمان حبس آقای ماندلا ، شوهرش ، نماینده وینی مادیکیزهلا ماندلا ، یک دوست و فعال بود. به زودی پس از آزادی وی در سال 1990 ، ازدواج با طلاق تلخی به پایان رسید و خانم مادیکیزهلا-ماندلا با اتهاماتی در رابطه با بدرفتاری شدید با پسران ماندن در خانه اش در سووتو مواجه شد.

بدن یکی از آنها ، استومپی سیپئی ، 14 ساله ، بعداً در یک مزرعه با گلوی بریده شده پیدا شد. اگرچه خانم مادیکیزهلا-ماندلا در این قتل متهم نشده بود ، اما سرنوشت پسر به عنوان سخنی برای رفتار وحشیانه محافظان وی شناخته شد ، که به باشگاه فوتبال ماندلا یونایتد معروف است. در اوایل سال 1991 وی به جرم آدم ربایی و تعرض به شش سال حبس تعزیری محکوم شد ، اما در دادگاه تجدید نظر این حکم کاهش یافت.

اتهاماتی که آقای بیزوس در خاطرات خود مطرح کرد ، بخشی از کاهش تدریجی قامت و قضاوت خانم مادیکیزهلا ماندلا بود. وی گفت: “برای نلسون ، خانواده اش ، جنبش و ملت” ، آسیب رساندن به شهرت او در اواخر دهه 1980 و به بعد “خجالت جدی بود”.

“برای وینی ،” این چیزی کمتر از یک فاجعه نبود. “

آقای. ارتباط نزدیک Bizos با مشکلات آفریقای جنوبی هنگام مبارزه با آپارتاید و ظهور آن سرنوشتی غیرممکن به نظر می رسید برای مردی که ریشه های مدیترانه ای او را در عشق به شعر یونان مدرن و در ازدواج با یونانی دیگر ، Arethe Daflos ، یک هنرمند ، تحمل کرد. که در سال 2017 درگذشت. آنها سه پسر به نام های کیمون ، دیمون و الکسی داشتند. (اطلاعات مربوط به بازماندگان وی بلافاصله در دسترس نبود.)

تعهد وی به میراث خود چنان بود که در سال 1974 ، آقای بیزوس پیشگام تاسیس یک سازمان نژادی بود مدرسه هلنی در آفریقای جنوبی.

وی یک بار در مورد روابط خود با سرزمین فرزندخواندگی خود گفت: “من در شادی و غم مردم آفریقای جنوبی زندگی کرده ام.” “این همان چیزی است که شما را به یک کشور متصل می کند.”

در پاسخ به این سال که آیا از یونان یا آفریقای جنوبی در یک مسابقه فوتبال حمایت می کند ، وی پاسخ داد ، “برای من بهتر است اگر مساوی بود. “

جورج بیزوس در نوامبر 1927 متولد شد. تاریخ دقیق هرگز مشخص نبود زیرا سوابق شهرداری در زمان اشغال یونان توسط نازی ها سوزانده شد ، آقای بیزوس در زندگی نامه خود گفت ، اگرچه مادرش ، آناستازیا توماراس ، آن را به عنوان 14 نوامبر یادآوری کرد.

پدرش ، آنتونیوس بیزوس ، شهردار واسیلیتیسی بود ، روستایی در جنوب پلوپونز. جورج ، یکی از چهار خواهر و برادر ، در مدرسه ای تحصیل کرد که روزگاری آن را به کلاسهای شلوغ سووتو تشبیه کرد. مادر او خانه دار بود که طبق سنتهای روستای یونان در آن زمان ، از تحصیل رسمی محروم شده بود و یادگیری نام خود را فقط در بزرگسالی آموخت.

پس از اشغال نازی ها ، آقای جوان بیزوس درگیر تعهدی شد ، به رهبری پدرش ، به امنیت هفت سرباز نیوزیلندی که در پشت خط ها گیر افتاده بودند ، منجر شود. در ماه مه 1941 ، سربازان و نجاتگران آنها با یک قایق ماهیگیری از یونان خارج شدند و خودشان توسط یک کشتی جنگی انگلیس ، H.M.S نجات یافتند. کیمبرلی ، که آنها را به مصر برد.

از آنجا ، آقای بیزوس با پدرش به عنوان پناهنده در زمانی که ظلم نژادی بدون چالش و طرفدار نازی به نظر می رسید ، به آفریقای جنوبی رفت. احساسات در میان برخی از آفریقایی ها زیاد بود. قطاری که آنها را از دوربان می برد مجبور شد به ایستگاهی در ژوهانسبورگ منحرف شود تا از جمع هواداران نازی در اعتراض به ورود “پلیدی” اروپا جلوگیری کند.

پدرش پیدا شد در یک کارخانه مهمات سازی در پرتوریا ، پایتخت کار می کند ، و بعداً به عنوان دستیار مغازه در آنجا کار می کند ، در حالی که پسرش در کنار دوستان یونانی خانواده در ژوهانسبورگ اقامت داشت. جورج بیزوس پس از تلاش برای یادگیری زبان های آفریقایی و انگلیسی هنگام کار به عنوان دستیار مغازه ، و پس از خراش دادن پول شهریه ، در دانشگاه ویتواترزراند در ژوهانسبورگ ثبت نام کرد. وی در سال 1950 ، دو سال پس از به قدرت رسیدن حزب ملی و شروع به كدنویسی آپارتاید ، درجه حقوق خود را به پایان رساند. وی در سال 1954 در بار ژوهانسبورگ پذیرفته شد.

در حالی که بعداً دو برادر آقای بیزوس به آفریقای جنوبی مهاجرت کردند ، وی بیش از 20 سال مادر خود را ندید ، تا اینکه او در دهه 1960 به آفریقای جنوبی سفر کرد. او نوشت ، در آن زمان پدر و مادرش از هم دور بودند ، در حالی كه مادرش ابراز داشت “مایل نیست پدرم را ببینم” قبل از بازگشت به یونان چند سال بعد.

پدرش در سال 1969 به طرز آزادانه ای جان خود را از دست داد و از یک حادثه موتورسیکلت بهبود یافت و روی یک پا گچ برپا کرد ، پس از گذاشتن قابلمه قهوه بر روی اجاق گاز در حمام در خانه خود سقوط کرد. آقای بیزوس نوشت: قهوه جوش آمد و شعله را خاموش کرد و پدرش “در برابر گاز نشتی تسلیم شد”.

کار با دو وکیل دیگر – آقای ماندلا و الیور تامبو ، که به رهبری ANC ادامه داد – آقای Bizos در مواردی که جزئیات را نشان می داد ، به اندازه همه گیر بودن قوانینی که برای دور نگه داشتن نژادها وضع شده است ، نماینده مشتری در مکانهای مبهم روستایی بود.

در پیش گفتار آقای آقای ماندلا در خاطرات بیزوس گفت که او و آقای تامبو مرتباً به عنوان وكیل راهنما در مواردی كه آقای بیزوس وكیل دادگاه بود و به نمایندگی از قربانیان آپارتاید فعالیت می كرد ، عمل كرده اند. بعداً ، آقای بیزوس در میان وکلائی بود که نماینده آقای ماندلا و دیگران در دادگاههای دوره ای در دهه 1950 و 60 بود که در تاریخ جدید آفریقای جنوبی به عنوان نقطه عطفی تبدیل شد.

در سرزده ترین ، قوانین آپارتاید مقرر کرد که مردم می توانند کجا زندگی کنند و کجا دفن شوند. در کدام مدارس می توانند تحصیل کنند و چه چیزهایی می توانند یاد بگیرند. با کجا می توانستند بخوابند و کجا می توانند بخوابند. اتوبوس ها از نظر نژادی تفکیک می شدند و همینطور نیمکت های پارک ، ایستگاه های راه آهن ، سواحل ، فروشگاه ها و کل مناطق در تکه های شهرهای شهری و به اصطلاح میهن های قبیله ای که زمین را پتو می کردند.

در همان موارد اولیه بود که آقای Bizos با پارادوکس اصلی حرفه انتخابی خود روبرو شد.

” در آفریقای جنوبی حداقل خدمات لب داشت ” وی در خاطرات خود نوشت: “و دادگاه اغلب آخرین محفلی بود که می توانست سیاست های ظالمانه و سلب حقوق اساسی را محکوم کند.”

وی گفت که فقط در دادگاه می توان برای همه جنوب خواست آفریقایی ها حقوق “شهروندی معنادار ، انتخابات آزاد و عادلانه ، عزت ، برابری و توزیع عادلانه کالاها و افتخارات در یک کشور دموکراتیک” را دارند.