یک سرزمین موعود
توسط باراک اوباما
باراک اوباما به همان اندازه که نویسنده هستند خوب است. فقط این نیست که این کتاب از تدبر ، همانطور که انتظار می رود ، حتی بخشیده شده ، از خاطرات سنگین ، اجتناب کند ، بلکه خواندن آن جمله به جمله ، نثر در مکان های زیبا ، جزئیات ریز و زنده تقریباً همیشه لذت بخش است. از جنوب شرقی آسیا گرفته تا یک مدرسه فراموش شده در کارولینای جنوبی ، او با دستی سبک اما مطمئن حس مکان را تداعی می کند. این اولین جلد از دو جلد است ، و در اوایل زندگی او شروع می شود ، و مبارزات سیاسی ابتدایی او را ترسیم می کند ، و با جلسه ای در کنتاکی پایان می یابد که در آن او به تیم SEAL در حمله ابوت آباد که اسامه بن لادن را به قتل رساند معرفی می شود.
تمرکز او بیشتر سیاسی است تا شخصی ، اما وقتی او درباره خانواده اش می نویسد با زیبایی نزدیک به نوستالژی است. دست و پا زدن مالیا در اولین جوراب شلواری باله خود. کودک ساشا در حالی که پاهایش را نیش می زند ، می خندد. وقتی میشل مقابل شانه اش می خوابد ، نفسش کند می شود. مادرش مکیدن مکعب های یخ ، غددش را در اثر سرطان از بین برد. این روایت ریشه در یک داستان قصه گویی دارد ، و با تروپ های همراه ، مانند تصویر یک کارمند در مبارزات انتخاباتی خود برای سنای ایالت ایلینوی ، “یک سیگار از یک سیگار کشیده و یک دود نازک به سقف می کشد.” تنش شگرف در ماجرای سقوط دروازه وی ، با هیلاری کلینتون در کنار وی ، برای اجبار دیدار با چین در اجلاس آب و هوا به همان اندازه داستانهای نوآر لذت بخش است. تعجبی ندارد که رجی لاو ، دستیار شخصی اش ، پس از آن به او گفت که این “گه های گانگستری” بود. زبان او از غنای خیالی خود نمی ترسد. یک راهبه با صورتی صلیب به او داده می شود که “آن مانند یک حبه هلو” شیار خورده است. نگهبانان کاخ سفید “کشیش های ساکت یک نظم خوب و جدی هستند.” او س questionsال می کند که آیا “جاه طلبی کورانه ای است که در زبان شفاف خدمات پیچیده شده است”؟ در بینش ادبی او یک رمانتیسم وجود دارد ، جریانی تقریباً مالیخولیایی. در اسلو ، او به بیرون نگاه می کند تا جمعیتی را ببینید که شمع در دست دارند ، و شعله های آتش در شب تاریک می لرزد و احساس می کند که این مسئله او را بیش از خود جایزه صلح نوبل به حرکت در می آورد.
و از آن نوبل چه خبر؟ او وقتی می شنود جایزه به او اعطا شده باورنکردنی است.
“برای چه؟” او می پرسد. این امر وی را نسبت به شکاف بین انتظار و واقعیت محتاط می کند. او چهره عمومی خود را بیش از حد باد کرده می داند. او سنجاق ها را به داخل بالن های اعتیاد به مواد مخدر خود می اندازد.
متفکرانه اوباما برای هر کسی که حرفه سیاسی خود را مشاهده کرده باشد واضح است ، اما در این کتاب او خود را در معرض س -ال از خود قرار می دهد. و چه س selfال از خود وحشیانه. او فکر می کند که آیا اولین تمایل وی به کاندیداتوری بیشتر به خاطر خدمت به نفس خود یا خودخواهی یا حسادت به افراد موفق تر نبوده است. او می نویسد که انگیزه های وی برای کنار گذاشتن سازماندهی جامعه و رفتن به قانون هاروارد “قابل تفسیر است” ، گویی که جاه طلبی وی ذاتاً مشکوک است. او تعجب می کند که آیا او ممکن است یک تنبلی اساسی داشته باشد؟ او به عنوان یک همسر به نقص های خود اعتراف می کند ، او در اشتباهات خود سوگواری می کند و هنوز هم در انتخاب کلمات خود در اولین انتخابات مقدماتی دموکراتها مجروح است. گفتن این عادلانه است: نه برای باراک اوباما زندگی بررسی نشده. اما چقدر این یک خم شدن دفاعی است ، یک تلاش برای پایین آوردن خود قبل از اینکه دیگران بتوانند؟ حتی وقتی او در مورد داشتن “خودآگاهی عمیق” می نویسد ، این را مد نظر قرار می دهد. حساسیت به رد یا احمق به نظر رسیدن. “
عدم تمایل وی به جلال در هر یک از دستاوردهای خود دارای بافت خاصی است ، متانت لیبرال درخشان آمریکایی ، که به اندازه آشنا بودن کاذب نیست ، مانند ژست بسیار تمرین شده. این تمایل به شما ایجاد می شود که در پاسخ بگویید ، “نگاهی بینداز ، از قبل اعتبار خود را بگیر!”
لحظه نادر وقتی او اعتبار می گیرد ، با این استدلال که عمل بهبودی وی باعث سیستم مالی آمریکا با یک شوک قابل ملاحظه مشابه سریعتر از هر کشوری در تاریخ بازگشت و بازتاب غیرمعمولی دارد. ارزیابی شخصی وی حتی در مورد اولین تحریک آگاهی اجتماعی در سالهای نوجوانی سخت است. او قضاوت بزرگسالان را در مورد سیاست خیره ناف خود صادر می کند ، و آن را برچسب خودپسندانه و جدی و بدون شوخ طبعی می زند. اما البته این بود همیشه در آن سن است.
به نظر می رسد این گرایش ، تاریک تر از خودآگاهی اما نه به اندازه تاریکی از خود ، چیزی خیرخواهانه ، سالم به او خورانده است. انسانیت ، سخاوت عمیق ؛ به نظر می رسد با سخت ترین دست دادن به خودش ، هم آزاد می شود و هم بزرگ می شود. و بنابراین او با بخشش و ستایش مجلل است و از شک و تردید حتی به سختی مستحق بهره می برد. او قهرمانان مردم می شود: کلر مک کاسکیل وجدان خود را به خاطر قانون رویا رأی می دهد ، لطف تیم گیتنر در هنگام آشفتگی های سقوط مالی ، حمایت اصولی چاک هاگل از سیاست خارجی خود است. علاقه او به حلقه نزدیک اولی دوره اول خود – والری جارت ، دیوید آکسلرود ، دیوید پلوف ، رابرت گیبس ، رحم امانوئل – همانطور که فرهنگ کاری که ایجاد می کند ، به دنبال این نیست که وقتی اوضاع اشتباه پیش می رود به دنبال بزهای قربانی باشد. او به این نکته اشاره می کند که نامه های مردم عادی آمریکایی را نه فقط برای آگاهی از نگرانی های رای دهندگان بلکه برای بالا بردن روحیه خود و سرکوب تردیدهای خود ، بخواند. در آخرین روز جورج دبلیو بوش در کاخ سفید ، اوباما از دیدن معترضین عصبانی است و فکر می کند که اعتراض به یک مرد در ساعات پایانی ریاست جمهوری “بی لطف و غیرضروری” است. یک پاسخ انسانی دوست داشتنی. اما این باراک اوباما ، فوق العاده سفارش دهنده خود-ادعایی ، سریع اضافه می کند که مطمئناً عنصری از منافع شخصی در موقعیت وی وجود دارد زیرا او اکنون در آستانه رئیس جمهور شدن است.
و با وجود تمام ارزیابی های بیرحمانه خود ، چیزهایی که بهترین خاطرات به ارمغان می آورند بسیار اندک است: افشاگری واقعی خود. بسیاری از اینها هنوز در جلا برداشته شده است. گویی ، چون او از احساس غلو اغراق آمیز است ، احساسات خود را زیر و رو می کند. او درمورد مهره ها و پیچ و مهره های تصویب قانون مراقبت مقرون به صرفه برجسته خود ، اما با فقدان هر گونه ویژگی درونی ، به طور کامل می نویسد. وی در مورد نانسی پلوسی پس از یک مکالمه تلفنی درباره تنها راه دور زدن فیلبستر جمهوری خواه در سنا – با تصویب لایحه سنا در مجلس ، گفت: “من آن زن را دوست دارم.” اما در مورد اینكه وی چه هزینه عاطفی یا حتی فكری را برای بسیاری از موانع موذی جمهوری خواهان كه در وهله اول آن گفتگوی تلفنی را ضروری كرده است ، پرداخته است. او می نویسد: “اگر من گاهی اوقات نسبت به اطلاعات غلطی كه باعث موج امواج هوایی شده بود ناامید و حتی عصبانی شدم ، از مایل بودن تیمم برای فشار بیشتر و تسلیم نشدن سپاسگزارم.” و یک نفر فوراً فکر می کند: اگر؟
مخالفت قاطع و عمدی جمهوری خواه با اوباما از نظر گذشته به طرز حیرت انگیزی بی پروا احساس می کند – اعضای کنگره با لایحه هایی مخالف هستند کاملاً خوانده نشده ، صرفاً به این دلیل که آنها لوایح اوباما هستند. برای آنها مهم نیست که چه عواقبی برای کشور می تواند داشته باشد. نمی توان این سال را داشت که آیا اوباما تصور می کند که دولت وی بدون شرارت جمهوری خواهان چه وضعیتی داشته است؟ اگر ایدئولوگ های محافظه کار میلیاردر دیوید و چارلز کخ کنوانه با صدای شوم برخی از ثروتمندترین محافظه کاران آمریکا را با هدف واحد استراتژیک مبارزه با اوباما دعوت نکرده بودند؟ چه می شد اگر خصومت جمهوری خواهان نوع نگاه رسانه ها و در نتیجه عموم مردم به دولت وی را شکل نمی داد؟ اینکه اوباما خود از اصطلاح “اوباماکر” استفاده می کند – که در ابتدا اصطلاحی استهزاآمیز بود که توسط حق برای قانون مراقبت مقرون به صرفه به کار می رفت – نشان می دهد که حق در دستور کار دولت وی چقدر است. وقتی او نوشت که متوجه شده است که حزب چای فقط سیاست های او نبوده است ، بلکه شخصاً شخص او است ، جملات او با کیفیت گریزناپذیری ، چیزی جدا و غیر قابل نفوذ ، لبه دار شده است.
با سیاست خارجی ، کمتر از او محافظت می شود. او حتی نوعی شعار یک شاعرانه شاعرانه را نیز مدیریت می کند ، جایی که تقریباً هر انتقادی از ایالات متحده صرفاً مقدمه ای برای یک دفاع زیبا و روحیه است. از این نظر باراک اوباما از کلیشه لیبرال آمریکایی که شکست آمریکا در صحنه جهانی برای او شروع نیست بلکه اصلی است ، سرپیچی می کند. او یک شاگرد واقعی استثنایی گرایی آمریکایی است. وی ادعا می کند که از آمریکا صرفاً ترسیده نمی شود بلکه از آن احترام نیز برخوردار است ، اثبات این است که این کشور حتی در ناقص بودن خود نیز کاری را درست انجام داده است. وی نوشت: “كسانی كه از نقش آمریكا در جهان شكایت می كردند ، همچنان ما را متكی نگه داشتند تا سیستم را سرپا نگه دارند ،” او می گوید موضعی ارتجاعی ، گویا زیر سوال بردن نقش بزرگتر آمریكا و همچنین انتظار دارد كه آمریكا در وظیفه خود تصمیم گرفت خود را بدهد.
برجسته ترین خاطرات سیاسی ذره ذره شایعه است ، جزئیات کوچکی که آنچه را تصور می کنیم می دانیم متعجب یا متعجب می کند. آن فریاد شورانگیز تبلیغاتی مبارزات اوباما ، “بله ما می توانیم”؟ این ایده آکسلرود بود که اوباما فکر می کرد کوره است ، تا اینکه میشل گفت که اصلاً کورنی نیست. به تصویری نمادین از گریه جسی جکسون در شب برنده شدن اوباما در انتخابات ریاست جمهوری فکر کنید. در اینجا ، ما می فهمیم که حمایت جکسون از مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری اوباما “بیشتر کینه توزانه” بود تا حمایت مشتاقانه از پسرش جسی جکسون جونیور و چه عجیب است که خانواده اول از جیب غذا و دستمال توالت می پردازند. چه کسی فکر می کرد که این ژنرال ها باشند و نه غیرنظامیانی که در طول هشت سال ریاست جمهوری اوباما را برای خویشتنداری در استفاده از زور توصیه می کنند؟ یا اینکه او واقعاً یک پیاده روی کند است ، با آنچه میشل پیاده روی هاوایی خوانده است ، پس از این همه تصویر از او که به طرز ناخوشایند از پله های هواپیما عبور می کند و در حال عبور از چمن کاخ سفید است؟ یا با توجه به تصور او از نظم و انضباط خستگی ناپذیر ، اینکه او “کثیف” است به همان شیوه کودکانه و غیردانشی که فقط مردان موفق به آن می شوند ، می داند که کسی به این خرابکاری دست خواهد زد. کسی معمولاً یک زن است.
دوستی دوست داشتنی او و میشل در استحکام آن برق می زند. او فداکاری هایی را که برای او کرده است ، تصدیق می کند و زندگی سیاسی او را تحت فشار قرار می دهد. هنگامی که آنها برای اولین بار ملاقات می کنند ، او “متناسب و واضح ، متمرکز بر حرفه خود و انجام کارهایی که باید انجام شود ، و هیچ وقت برای مزخرفات است.” او همچنین ، به طور خلاصه ، مربی او است. او شاید دلیل این امر باشد که مادربزرگ و مادرش زنان قابل توجه و غیرمعمولی را نشان می دهند که او واقعاً نسبت به زن ستیزی هوشیار است. او بارهایی را که زنان متحمل می شوند ، دو معیار و بی انصافی ، انگیزه های ضد و نقیض یک جهان جنسیتی ، را با روان بودن و روان بودن بیان می کند که به طرز عجیبی می تواند منجر به نوعی کینه شود. این مانند مادر تازه محاصره شده در طبقه متوسط آمریكا ، لبریز از شیر و نشت است كه به شوهر بیمار و مفید خود نگاه می كند و احساس خشم می كند زیرا آنچه او می خواهد همدلی او نیست اما دنیای جدیدی است كه در آن همدلی وی زائد است. . سرانجام مردی است که به آن مبتلا می شود و با این وجود کاملاً خوب به نظر می رسد مانند یک توهین است. آیا او معمولاً ظاهر فیزیکی مردان و نه زنان را توصیف می کند؟ به ما در مورد خوش تیپی مردانی مانند چارلی کریست و رحم امانوئل گفته شده است ، اما زیبایی زنان ، به جز یک یا دو مورد ، مانند مورد سونیا گاندی.
< div class = "css-79elbk" data-testid = "photoviewer-wrapper">