نقد و بررسی کتاب: “یک سرزمین موعود” ، نوشته باراک اوباما

یک سرزمین موعود
توسط باراک اوباما

باراک اوباما به همان اندازه که نویسنده هستند خوب است. فقط این نیست که این کتاب از تدبر ، همانطور که انتظار می رود ، حتی بخشیده شده ، از خاطرات سنگین ، اجتناب کند ، بلکه خواندن آن جمله به جمله ، نثر در مکان های زیبا ، جزئیات ریز و زنده تقریباً همیشه لذت بخش است. از جنوب شرقی آسیا گرفته تا یک مدرسه فراموش شده در کارولینای جنوبی ، او با دستی سبک اما مطمئن حس مکان را تداعی می کند. این اولین جلد از دو جلد است ، و در اوایل زندگی او شروع می شود ، و مبارزات سیاسی ابتدایی او را ترسیم می کند ، و با جلسه ای در کنتاکی پایان می یابد که در آن او به تیم SEAL در حمله ابوت آباد که اسامه بن لادن را به قتل رساند معرفی می شود.

تمرکز او بیشتر سیاسی است تا شخصی ، اما وقتی او درباره خانواده اش می نویسد با زیبایی نزدیک به نوستالژی است. دست و پا زدن مالیا در اولین جوراب شلواری باله خود. کودک ساشا در حالی که پاهایش را نیش می زند ، می خندد. وقتی میشل مقابل شانه اش می خوابد ، نفسش کند می شود. مادرش مکیدن مکعب های یخ ، غددش را در اثر سرطان از بین برد. این روایت ریشه در یک داستان قصه گویی دارد ، و با تروپ های همراه ، مانند تصویر یک کارمند در مبارزات انتخاباتی خود برای سنای ایالت ایلینوی ، “یک سیگار از یک سیگار کشیده و یک دود نازک به سقف می کشد.” تنش شگرف در ماجرای سقوط دروازه وی ، با هیلاری کلینتون در کنار وی ، برای اجبار دیدار با چین در اجلاس آب و هوا به همان اندازه داستانهای نوآر لذت بخش است. تعجبی ندارد که رجی لاو ، دستیار شخصی اش ، پس از آن به او گفت که این “گه های گانگستری” بود. زبان او از غنای خیالی خود نمی ترسد. یک راهبه با صورتی صلیب به او داده می شود که “آن مانند یک حبه هلو” شیار خورده است. نگهبانان کاخ سفید “کشیش های ساکت یک نظم خوب و جدی هستند.” او س questionsال می کند که آیا “جاه طلبی کورانه ای است که در زبان شفاف خدمات پیچیده شده است”؟ در بینش ادبی او یک رمانتیسم وجود دارد ، جریانی تقریباً مالیخولیایی. در اسلو ، او به بیرون نگاه می کند تا جمعیتی را ببینید که شمع در دست دارند ، و شعله های آتش در شب تاریک می لرزد و احساس می کند که این مسئله او را بیش از خود جایزه صلح نوبل به حرکت در می آورد.

و از آن نوبل چه خبر؟ او وقتی می شنود جایزه به او اعطا شده باورنکردنی است.

“برای چه؟” او می پرسد. این امر وی را نسبت به شکاف بین انتظار و واقعیت محتاط می کند. او چهره عمومی خود را بیش از حد باد کرده می داند. او سنجاق ها را به داخل بالن های اعتیاد به مواد مخدر خود می اندازد.

متفکرانه اوباما برای هر کسی که حرفه سیاسی خود را مشاهده کرده باشد واضح است ، اما در این کتاب او خود را در معرض س -ال از خود قرار می دهد. و چه س selfال از خود وحشیانه. او فکر می کند که آیا اولین تمایل وی به کاندیداتوری بیشتر به خاطر خدمت به نفس خود یا خودخواهی یا حسادت به افراد موفق تر نبوده است. او می نویسد که انگیزه های وی برای کنار گذاشتن سازماندهی جامعه و رفتن به قانون هاروارد “قابل تفسیر است” ، گویی که جاه طلبی وی ذاتاً مشکوک است. او تعجب می کند که آیا او ممکن است یک تنبلی اساسی داشته باشد؟ او به عنوان یک همسر به نقص های خود اعتراف می کند ، او در اشتباهات خود سوگواری می کند و هنوز هم در انتخاب کلمات خود در اولین انتخابات مقدماتی دموکراتها مجروح است. گفتن این عادلانه است: نه برای باراک اوباما زندگی بررسی نشده. اما چقدر این یک خم شدن دفاعی است ، یک تلاش برای پایین آوردن خود قبل از اینکه دیگران بتوانند؟ حتی وقتی او در مورد داشتن “خودآگاهی عمیق” می نویسد ، این را مد نظر قرار می دهد. حساسیت به رد یا احمق به نظر رسیدن. “

تصویر

عدم تمایل وی به جلال در هر یک از دستاوردهای خود دارای بافت خاصی است ، متانت لیبرال درخشان آمریکایی ، که به اندازه آشنا بودن کاذب نیست ، مانند ژست بسیار تمرین شده. این تمایل به شما ایجاد می شود که در پاسخ بگویید ، “نگاهی بینداز ، از قبل اعتبار خود را بگیر!”

لحظه نادر وقتی او اعتبار می گیرد ، با این استدلال که عمل بهبودی وی باعث سیستم مالی آمریکا با یک شوک قابل ملاحظه مشابه سریعتر از هر کشوری در تاریخ بازگشت و بازتاب غیرمعمولی دارد. ارزیابی شخصی وی حتی در مورد اولین تحریک آگاهی اجتماعی در سالهای نوجوانی سخت است. او قضاوت بزرگسالان را در مورد سیاست خیره ناف خود صادر می کند ، و آن را برچسب خودپسندانه و جدی و بدون شوخ طبعی می زند. اما البته این بود همیشه در آن سن است.

به نظر می رسد این گرایش ، تاریک تر از خودآگاهی اما نه به اندازه تاریکی از خود ، چیزی خیرخواهانه ، سالم به او خورانده است. انسانیت ، سخاوت عمیق ؛ به نظر می رسد با سخت ترین دست دادن به خودش ، هم آزاد می شود و هم بزرگ می شود. و بنابراین او با بخشش و ستایش مجلل است و از شک و تردید حتی به سختی مستحق بهره می برد. او قهرمانان مردم می شود: کلر مک کاسکیل وجدان خود را به خاطر قانون رویا رأی می دهد ، لطف تیم گیتنر در هنگام آشفتگی های سقوط مالی ، حمایت اصولی چاک هاگل از سیاست خارجی خود است. علاقه او به حلقه نزدیک اولی دوره اول خود – والری جارت ، دیوید آکسلرود ، دیوید پلوف ، رابرت گیبس ، رحم امانوئل – همانطور که فرهنگ کاری که ایجاد می کند ، به دنبال این نیست که وقتی اوضاع اشتباه پیش می رود به دنبال بزهای قربانی باشد. او به این نکته اشاره می کند که نامه های مردم عادی آمریکایی را نه فقط برای آگاهی از نگرانی های رای دهندگان بلکه برای بالا بردن روحیه خود و سرکوب تردیدهای خود ، بخواند. در آخرین روز جورج دبلیو بوش در کاخ سفید ، اوباما از دیدن معترضین عصبانی است و فکر می کند که اعتراض به یک مرد در ساعات پایانی ریاست جمهوری “بی لطف و غیرضروری” است. یک پاسخ انسانی دوست داشتنی. اما این باراک اوباما ، فوق العاده سفارش دهنده خود-ادعایی ، سریع اضافه می کند که مطمئناً عنصری از منافع شخصی در موقعیت وی وجود دارد زیرا او اکنون در آستانه رئیس جمهور شدن است.

و با وجود تمام ارزیابی های بیرحمانه خود ، چیزهایی که بهترین خاطرات به ارمغان می آورند بسیار اندک است: افشاگری واقعی خود. بسیاری از اینها هنوز در جلا برداشته شده است. گویی ، چون او از احساس غلو اغراق آمیز است ، احساسات خود را زیر و رو می کند. او درمورد مهره ها و پیچ و مهره های تصویب قانون مراقبت مقرون به صرفه برجسته خود ، اما با فقدان هر گونه ویژگی درونی ، به طور کامل می نویسد. وی در مورد نانسی پلوسی پس از یک مکالمه تلفنی درباره تنها راه دور زدن فیلبستر جمهوری خواه در سنا – با تصویب لایحه سنا در مجلس ، گفت: “من آن زن را دوست دارم.” اما در مورد اینكه وی چه هزینه عاطفی یا حتی فكری را برای بسیاری از موانع موذی جمهوری خواهان كه در وهله اول آن گفتگوی تلفنی را ضروری كرده است ، پرداخته است. او می نویسد: “اگر من گاهی اوقات نسبت به اطلاعات غلطی كه باعث موج امواج هوایی شده بود ناامید و حتی عصبانی شدم ، از مایل بودن تیمم برای فشار بیشتر و تسلیم نشدن سپاسگزارم.” و یک نفر فوراً فکر می کند: اگر؟

مخالفت قاطع و عمدی جمهوری خواه با اوباما از نظر گذشته به طرز حیرت انگیزی بی پروا احساس می کند – اعضای کنگره با لایحه هایی مخالف هستند کاملاً خوانده نشده ، صرفاً به این دلیل که آنها لوایح اوباما هستند. برای آنها مهم نیست که چه عواقبی برای کشور می تواند داشته باشد. نمی توان این سال را داشت که آیا اوباما تصور می کند که دولت وی بدون شرارت جمهوری خواهان چه وضعیتی داشته است؟ اگر ایدئولوگ های محافظه کار میلیاردر دیوید و چارلز کخ کنوانه با صدای شوم برخی از ثروتمندترین محافظه کاران آمریکا را با هدف واحد استراتژیک مبارزه با اوباما دعوت نکرده بودند؟ چه می شد اگر خصومت جمهوری خواهان نوع نگاه رسانه ها و در نتیجه عموم مردم به دولت وی را شکل نمی داد؟ اینکه اوباما خود از اصطلاح “اوباماکر” استفاده می کند – که در ابتدا اصطلاحی استهزاآمیز بود که توسط حق برای قانون مراقبت مقرون به صرفه به کار می رفت – نشان می دهد که حق در دستور کار دولت وی چقدر است. وقتی او نوشت که متوجه شده است که حزب چای فقط سیاست های او نبوده است ، بلکه شخصاً شخص او است ، جملات او با کیفیت گریزناپذیری ، چیزی جدا و غیر قابل نفوذ ، لبه دار شده است.

با سیاست خارجی ، کمتر از او محافظت می شود. او حتی نوعی شعار یک شاعرانه شاعرانه را نیز مدیریت می کند ، جایی که تقریباً هر انتقادی از ایالات متحده صرفاً مقدمه ای برای یک دفاع زیبا و روحیه است. از این نظر باراک اوباما از کلیشه لیبرال آمریکایی که شکست آمریکا در صحنه جهانی برای او شروع نیست بلکه اصلی است ، سرپیچی می کند. او یک شاگرد واقعی استثنایی گرایی آمریکایی است. وی ادعا می کند که از آمریکا صرفاً ترسیده نمی شود بلکه از آن احترام نیز برخوردار است ، اثبات این است که این کشور حتی در ناقص بودن خود نیز کاری را درست انجام داده است. وی نوشت: “كسانی كه از نقش آمریكا در جهان شكایت می كردند ، همچنان ما را متكی نگه داشتند تا سیستم را سرپا نگه دارند ،” او می گوید موضعی ارتجاعی ، گویا زیر سوال بردن نقش بزرگتر آمریكا و همچنین انتظار دارد كه آمریكا در وظیفه خود تصمیم گرفت خود را بدهد.

برجسته ترین خاطرات سیاسی ذره ذره شایعه است ، جزئیات کوچکی که آنچه را تصور می کنیم می دانیم متعجب یا متعجب می کند. آن فریاد شورانگیز تبلیغاتی مبارزات اوباما ، “بله ما می توانیم”؟ این ایده آکسلرود بود که اوباما فکر می کرد کوره است ، تا اینکه میشل گفت که اصلاً کورنی نیست. به تصویری نمادین از گریه جسی جکسون در شب برنده شدن اوباما در انتخابات ریاست جمهوری فکر کنید. در اینجا ، ما می فهمیم که حمایت جکسون از مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری اوباما “بیشتر کینه توزانه” بود تا حمایت مشتاقانه از پسرش جسی جکسون جونیور و چه عجیب است که خانواده اول از جیب غذا و دستمال توالت می پردازند. چه کسی فکر می کرد که این ژنرال ها باشند و نه غیرنظامیانی که در طول هشت سال ریاست جمهوری اوباما را برای خویشتنداری در استفاده از زور توصیه می کنند؟ یا اینکه او واقعاً یک پیاده روی کند است ، با آنچه میشل پیاده روی هاوایی خوانده است ، پس از این همه تصویر از او که به طرز ناخوشایند از پله های هواپیما عبور می کند و در حال عبور از چمن کاخ سفید است؟ یا با توجه به تصور او از نظم و انضباط خستگی ناپذیر ، اینکه او “کثیف” است به همان شیوه کودکانه و غیردانشی که فقط مردان موفق به آن می شوند ، می داند که کسی به این خرابکاری دست خواهد زد. کسی معمولاً یک زن است.

دوستی دوست داشتنی او و میشل در استحکام آن برق می زند. او فداکاری هایی را که برای او کرده است ، تصدیق می کند و زندگی سیاسی او را تحت فشار قرار می دهد. هنگامی که آنها برای اولین بار ملاقات می کنند ، او “متناسب و واضح ، متمرکز بر حرفه خود و انجام کارهایی که باید انجام شود ، و هیچ وقت برای مزخرفات است.” او همچنین ، به طور خلاصه ، مربی او است. او شاید دلیل این امر باشد که مادربزرگ و مادرش زنان قابل توجه و غیرمعمولی را نشان می دهند که او واقعاً نسبت به زن ستیزی هوشیار است. او بارهایی را که زنان متحمل می شوند ، دو معیار و بی انصافی ، انگیزه های ضد و نقیض یک جهان جنسیتی ، را با روان بودن و روان بودن بیان می کند که به طرز عجیبی می تواند منجر به نوعی کینه شود. این مانند مادر تازه محاصره شده در طبقه متوسط ​​آمریكا ، لبریز از شیر و نشت است كه به شوهر بیمار و مفید خود نگاه می كند و احساس خشم می كند زیرا آنچه او می خواهد همدلی او نیست اما دنیای جدیدی است كه در آن همدلی وی زائد است. . سرانجام مردی است که به آن مبتلا می شود و با این وجود کاملاً خوب به نظر می رسد مانند یک توهین است. آیا او معمولاً ظاهر فیزیکی مردان و نه زنان را توصیف می کند؟ به ما در مورد خوش تیپی مردانی مانند چارلی کریست و رحم امانوئل گفته شده است ، اما زیبایی زنان ، به جز یک یا دو مورد ، مانند مورد سونیا گاندی.

< div class = "css-79elbk" data-testid = "photoviewer-wrapper">

به طور عملی تر ، او زنانی را استخدام می کند و وقتی کارمندان زن از رفتارهای زن ستیز کارمندان مرد شکایت می کنند ، قاطعانه مداخله می کند ، اما به دلیل سابقه وی با هیلاری رادهام کلینتون ، نمی توان به تصویر کشیدن وی برای درس های بزرگتر در مورد دیدگاه او درباره زنان کمک کرد بازیگران سیاسی برابر احترام او به کلینتون درست است. در روزهای آغازین سنا ، تیم او به عنوان راهنما و الهام بخش به او نگاه می کردند. هدف آنها این بود که مانند او “اسب کار باشند و نه اسب نمایشی”. او می نویسد که گریه او در نیوهمپشایر ، که بسیار ناعادلانه در رسانه ها مورد تمسخر قرار گرفت ، “نمایش عاطفی نادر و واقعی” بود. او اظهارات خود را در طول بحث خود روشن می کند – “شما به اندازه کافی دوست داشتنی هستید” – که هدف آن نشان دادن بیزاری وی از این س questionال بود که چگونه از زنان انتظار می رود خوش رفتار باشند به گونه ای که مردان هرگز نیستند. و درست زمانی که این تفسیر در شرف پایان رضایت بخشی است ، او می نویسد که وی کلینتون را به عنوان رقیب خود در نظر گرفت اما تصمیم گرفت که این مسئله بسیار پیچیده باشد. می توان دلایل کاملاً معقولی را برای این عارضه تصور کرد ، اما دلیلی که به ما داده شده است؟ بی دست و پا بودن یک رئیس جمهور سابق بدون پرتفوی مشخص در غرب بال پرسه می زند. به دلیل شوهرش به او پیشنهاد کار داده نمی شود.

و سپس طرح های زندگینامه ای او وجود دارد ، استادانه در اختصار ، بینش و شوخ طبعی آنها. در مورد امیلی چهره دار ، یکی از کارمندان کمپین آیووا: “جذابیت و ذکاوت من بی وقفه بر روی سنگهای نگاه ثابت و بی بند و باری او سقوط کرد ، و من سعی کردم دقیقاً همان چیزی را که او به من گفت انجام دهم.” ولادیمیر پوتین او را به یاد رئیسان بخش سخت و خیابانی که قبلاً ماشین شیکاگو را اداره می کردند ، می اندازد. همچنین درباره پوتین: “از نظر جسمی ، او قابل توجه نبود.” وزیر دفاع باب گیتس و نخست وزیر هند ، مانموهان سینگ ، هر دو به نوعی دارای یکپارچگی تمام عیار هستند. ژنرال استنلی مک کریستال شیوه “کسی را که بیهوده گی و حواس پرتی را از زندگی خود سوزانده است” دارد. راهول گاندی “در مورد او کیفیت عصبی و شکل نگرفته ای دارد ، گویی دانش آموزی است که دوره های آموزشی خود را انجام داده و مشتاق تحت تأثیر قرار دادن معلم است ، اما در اعماق وجود خود فاقد استعداد و اشتیاق برای تسلط بر موضوع است.” جو بایدن مردی شایسته ، صادق ، وفادار است که اوباما احساس می کند “اگر فکر کند به او حق ندهند ممکن است خاردار شود – کیفیتی که ممکن است هنگام برخورد با رئیس بسیار جوانتر شعله ور شود.” چاک گراسلی “در مورد این یا آن مشکلی که با این قبض داشت بدون اینکه به ما بگوید که دقیقاً چه کاری باید بله بگیرد ، سجاف می کشد.” سارا پالین “نمی دانست از چه جهنمی صحبت می کند” با موضوع حکمرانی. چیزی که میچ مک کانل “فاقد کاریزما یا علاقه به سیاستی بود که بیش از آنکه در نظم ، زیرکی و بی شرمی جبران کند – همه آنها را در پیگیری قدرت یک جانبه و بی عاطفه به کار گرفت.” نیکلاس سارکوزی ، جسور و فرصت طلب ، “سینه اش مانند خروس بانتام بیرون می زند.”

در یک جلسه خصوصی ، هو جینتائو از روی مقالات مقالاتی که آماده شده ، بسیار یکنواخت می خواند که اوباما پیشنهاد می کند “اینکه ما فقط در زمان اوقات فراغت با تبادل مقاله و خواندن آنها می توانیم در وقت یکدیگر صرفه جویی کنیم.” لیندزی گراهام شخصی است که در فیلم ترسناک جاسوسی یا فیلم Heist جاسوسی می کند “که برای نجات پوست خودش از همه عبور می کند. هری رید بی ادب و خوش برخورد و صادق است. او خیلی قبل از اینکه اوباما فکر کند می تواند برنده شود ، به اوباما متعجب گفت: “شما می توانید برنده شوید” و با كاریزمای مشخصه كاملوت ، تد كندی به او گفت ، “شما زمان را انتخاب نمی كنید. زمان شما را انتخاب می کند. “

اگر گفته های کندی احساس سرنوشت را نشان می دهد ، مشخص نیست که شخص اوباما چقدر آن را می خواهد. او یک مشارکت کننده متضاد و گاهی اکراه در سیاست است ، مردی که با بزرگ شدن تعداد جمعیت خود احساس تنهایی می کند ، یک رهبر بعید که هم بی اعتمادی بوهمی به سیاست مستقر و هم استعفا یک رئالیست نسبت به آن دارد. و چقدر صعود سیاسی او بعید است. او در سال 2000 در کنوانسیون ملی دموکراتها شرکت کرد ، که توسط یکی از دوستانش دعوت شد ، ثروتش فرسوده بود ، زیرا قادر به اجاره اتومبیل نبود زیرا کارت اعتباری وی بیش از حد شده بود ، به دلیل اینکه درجه اعتبار وی بسیار پایین بود ، از طبقه همایش منع شد. و سپس چهار سال بعد سخنرانی اصلی را انجام داد که در نهایت وی را به سمت ریاست جمهوری سوق داد.

< div data-testid = "photoviewer-children" class = "css-1a48zt4 ehw59r15">

از ابتدا این احساس وجود دارد که او بالاتر از سیاست است. در سنای ایالت ایلینوی ، یکی از همکاران اوباما را تحت فشار قرار نمی دهد تا از یک توافق کمتر اخلاقی حمایت کند ، زیرا “باراک متفاوت است ، او مکان هایی را می رود.”

اوباما خطرات خود را تهدید می کند بسیاری برای نامزد شدن در سنای ایالات متحده مخالف است – میشل اعتراض می کند زیرا او از حریم خصوصی آنها خوشش می آید و پس انداز اندکی هم دارد که اگر وی وکالت را متوقف کند ، بیشتر کاهش می یابد – و تلاش زیادی می کند ، اما با این وجود احساس می شود که ، او خرد نخواهد شد. آکس در طول مبارزات انتخاباتی به او می گوید: “فکر نمی کنم اگر هرگز رئیس جمهور نشوی ناراضی باشی.” شاید به این دلیل است که او می خواهد رئیس جمهور شود اما نیازی به این کار نیست ، که او به قدرت نه به خاطر قدرت بلکه به خاطر آنچه ممکن است با آن به دست آورد علاقه مند است و هر مسیری را که ممکن است تغییر کند ایجاد کند ، حتی اگر این شامل جمع کردن قدرت شخصی نمی شود.

این ممکن است به همین دلیل باشد که پس از هشت سال ریاست جمهوری ، او هنوز هم به عنوان یک نوع خارج از کشور روبرو می شود ، و در مورد روند سیاسی نوشت اگرچه او در آن شركت نكرده بود ، بلكه فقط به آن نگاه می كرد. شرح مختصر او از وضعیت دولت اتحادیه – درام تشریفاتی آن ، بدون كف زدن دو حزب به جز در مورد اشاره به نیروهای خارج از كشور – دارای زیر و بویی از طنز كنایه آمیز است ، اما یكی با قلب شکسته در مرکز آن او آرزو می کند همه چیز متفاوت باشد. او آرزو می کند که تأییدات سنا صرفاً برای شرمساری دولت در قدرت دشوار نباشد ، از موضوعات مهم شهروندان عادی غافل نشوید زیرا آنها لابی گران گران قیمت از سالن های کنگره را از طرف آنها پرسه نمی زنند ، و سناتورها برای رای دادن مورد آزار و اذیت قرار نمی گیرند. از طریق میچ مک کانل ، وقتی او را تهدید به از دست دادن مقام رده بندی کمیته خود کرد ، راهی خاص داشت ، مگر اینکه او از حمایت از لایحه اوباما عقب نشینی کند.

آرزوی اوباما برای روشی متفاوت بسیار واضح است ، به طوری که او دوستی را در صفوف حزب گاو های قدیمی سنا تحسین می کند – کندی ، اورین هچ ، جان وارنر – که در نسل جوان سناتورهایی که وی توصیف می کند “دارای لبه ایدئولوژیک تیزتری هستند که برای توصیف مجلس نمایندگان پس از دوره گینگریچ” نبود ، کمبود دارد. دو جانبه گرایی برای او مهم است – او می خواست که باب گیتس در دولت او باشد ، تا بتواند در جهت گیری مغرضانه های خود کمک کند – و این یک احساس طولانی است که او فکر می کند ، اگر نه بیشتر ، به همان کسانی که به آنها برنده نشده فکر می کند .

اعتبار … چارلز اومنی / گتی ایماژ

برخی از ترقی خواهان از اوباما به دلیل تحویل ندادن آنچه که هرگز قول داده بود تحویل ندهند ناامید شده اند ، و به نظر می رسد که مشتاق است که آنها را خطاب قرار دهد ، و نوشت که تصویر او a “ایده آلیست چشم ستاره ای” دقیق نبود. او در عوض یک آرمان گرایی عملی است ، متأثر از مادربزرگش. “او دلیل این بود که حتی در انقلابی ترین لحظات جوانی ام ، می توانستم یک تجارت خوب را تحسین کنم و صفحات مالی را بخوانم ، و چرا احساس کردم مجبورم از ادعاهای بیش از حد گسترده در مورد نیاز به پاره کردن مسائل و جامعه را از کل پارچه بازسازی کنید. “

همچنین به همین دلیل است که به عنوان رئیس جمهور ، از واقعیت حاکمیت پاک می شود. “من معامله را دوست نداشتم. اما در آنچه که به یک الگو تبدیل می شد ، گزینه ها بدتر بودند. “، کلماتی که ممکن است تقریباً در مورد هر تصمیم اصلی او اتخاذ شود. این مقاله در مورد اوباما و در مورد ماهیت پیچیده ریاست جمهوری او چیزی می گوید که گاهی اوقات وال استریت او را ضد تجارت و یکی از مترقیان را دوست وال استریت می نامد. و در صورت تعجب کسی ، او سیاست خارجی جورج دبلیو بوش را برای مدیریت پایان جنگ خلیج تحسین می کند. او از جنگ عراق حمایت نمی کند اما افغانستان را یک جنگ ضروری می داند.

او می نویسد جمهوری خواهان برای پیروزی بهتر می جنگند و اشتیاق بی قید و شرط او وجود دارد برای احساس مشابهی از وفاداری قبیله ای در چپ. وقتی گزینه عمومی از A.C.A سلب شد. این لایحه به دلیل اینکه در غیر این صورت تصویب نمی شود ، بسیاری از دموکرات ها کاملاً خشمگین بودند. اوباما انتظار داشت که آنها عمل گرایی او را به اشتراک بگذارند و درک کنند که اگر می خواست این لایحه را تصویب کند ، او چاره دیگری ندارد. او در اینجا استدلال قانع کننده ای برای پذیرش ناقص A.C.A ارائه می دهد ، زیرا سیاست های رفاه اجتماعی مانند قانون حقوق مدنی و New Deal ناقص شروع شده و براساس آن ساخته شده است. چرا او آنگاه ، علناً و مداوم ، این استدلال را مطرح نکرد؟

اما کاش او اکنون حرف های بیشتری برای گفتن دارد ، در مورد موضوع نژاد است. او درباره نژاد می نویسد گویی که بیش از حد آگاه است که توسط شخصی که علاقه به جرم دارد ، خوانده خواهد شد. مصادیق نژادپرستی همیشه مثالهای دیگری دارند که ظاهراً عدم نژادپرستی را نشان می دهند. بنابراین ، در حالی که می شنویم یکی از طرفداران Iowan می گوید: “من به رأی دادن به سیاه پوست فکر می کنم” ، بسیاری از Iowans های خوب را می بینیم که فقط به مسائل اهمیت می دهند. حادثه نژادپرستانه هرگز مجاز نیست که نفس بکشد ، کاملاً پخش شود ، بدون آنکه مفهوم “پیچیدگی” آن را پاک کند. البته نژادپرستی همیشه پیچیده است ، اما پیچیدگی به عنوان یک ایده اغلب به عنوان وسیله ای فرار ، ابزاری برای راحت نگه داشتن مکالمه ، و هرگز خطوط کامل نژادپرستی را برای جلوگیری از بیگانگی سفیدپوستان آمریکایی در نظر نمی گیرد.

< / div>

اوباما در حین نامزدی برای ریاست جمهوری تشخیص می دهد که در حالی که خاص- سیاست های منافع – توسط گروه های قومی ، کشاورزان ، کنترل اسلحه siasts – در آمریکا امری عادی است ، فقط سیاه پوستان آمریکایی هستند که آن را به خطر می اندازند. تمرکز بیش از حد روی “مسائل سیاه” مانند حقوق مدنی یا سو mرفتار پلیس به معنای به خطر انداختن واکنش سفید پوستان است. در هنگام برگزاری کنفرانس انتخاباتی آیووا ، گیبس به اوباما گفت ، “به من اعتماد کن ، هرچه آنها درباره شما می دانند ، مردم متوجه شده اند که شما مانند 42 رئیس جمهور اول نیستید.” به عبارت دیگر: نیازی نیست به آنها یادآوری کنیم که شما سیاه پوست هستید. آنچه ناگفته نماند این است که سیاهی از نظر سیاسی خوش خیم بود ، بنابراین اگر رای دهندگان از آن یادآوری کنند ، تفاوتی نخواهد داشت. نکته ای بسیار ناعادلانه در این مورد وجود دارد و با این حال شخص می فهمد که این رویکرد عملی ترین روش بوده ، تنها راه پیروزی است ، همانطور که عمل گرایانه بوی بدی را با خود به همراه می آورد.

درباره هانری لوئیس گیتس ، استاد هاروارد سیاه ، كه هنگام تلاش برای ورود به خانه خود توسط یك افسر سفید پوست دستگیر شد ، اوباما نظر خود را “خاص تر ، انسانی تر از داستان ساده اخلاقی سیاه و سفید” می داند. او استدلال می کند که پلیس در دستگیری گیتس واکنش بیش از حد نشان داد ، درست همانطور که استاد نسبت به ورود آنها به خانه اش واکنش زیادی نشان داد ، این احساس همان نوع تساوی ساده ای است که معمولاً قلعه افراد ساده لوح نژادی است. هر دو طرف بد بودند ، گویا قدرت هر دو طرف برابر است. (و با این وجود او از نظرسنجی داخلی می آموزد که تنها حادثه ای که باعث بزرگترین افت در حمایت از رای دهندگان سفیدپوست در کل دوره ریاست جمهوری وی شد ، حادثه گیتس بود.)

یک مورد وجود دارد والایی مشابه ، اگر نه یک تعارف ملایم ، در مورد جرمیا رایت ، کشیش کلیسایی که اوباما به طور پراکنده در شیکاگو شرکت می کرد ، خطبه آتشین او در انتقاد از نژادپرستی آمریکایی به یک رسوایی در طول مبارزات انتخاباتی اوباما تبدیل شد. اوباما در مورد “جنجالهای خود که معمولاً پایه و اساس بود اما از زمینه خارج می شد” می نویسد ، و حاکی از این است که عصبانیت در مورد نژادپرستی در جماعتی از افراد ثروتمند موفق سیاه پوست ، جائیکه گویا کلاس در آمریکا به نوعی نژاد را لغو می کند ، بی جا است. البته اوباما درک دندانه ای خوبی از نژادپرستی آمریکایی دارد اما شاید به دلیل پدر و مادر و سابقه منحصر به فرد خود ، او خود را به عنوان فرزند میانه آشتی دهنده معرفی کرده است ، ترجیح می دهد حقایق ناگفته ای را که ممکن است ملتهب باشد را ترک کند و موارد گفته شده در لایه های مختلف

او هنوز هم در مورد توصیف بدنام خود از طبقه کارگر سفیدپوست روستایی – “آنها تلخ می شوند ، به اسلحه یا مذهب خود می چسبند و یا نسبت به افرادی که احساس بی علاقگی نمی کنند” مانند آنها ، یا احساسات ضد مهاجر ، یا احساسات ضد تجاری به عنوان راهی برای توضیح ناامیدی آنها “- زیرا او متنفر است که از او سو تفاهم شود ، که به اندازه کافی منطقی است. او با طبقه کارگر سفیدپوست همدلی دارد و بعد از همه پدربزرگ با ریشه های طبقه کارگر تربیت کرد. اما در روشن كردن موضع خود ، او می نویسد: “در طول تاریخ آمریكا ، سیاستمداران ناامیدی سفید را از شرایط اقتصادی یا اجتماعی خود به سمت سیاه پوستان و قهوه ای سوق داده اند.” این یک عمل عجیب از سلب مسئولیت است. آیا نژادپرستی طبقه کارگر سفید پوست فقط نتیجه سیاستمداران شیطانی است که مردم سفیدپوست و بیچاره را از بین می برد؟

و بنابراین وقتی می نویسد که جان مک کین هرگز “ساده لوحی نژاد پرستی” را به نمایش نمی گذارد در دیگر سیاستمداران جمهوری خواه ، کاش کسی می توانست نمونه های کاملاً کاملی از آن را داشته باشد ، در کتابی که به نظر می رسد گاهی اوقات یک نژاد پیچیده و یک نفرت انگیز است.

برای تنظیم مجدد بحث در مورد لایحه مراقبت های بهداشتی ، اوباما در یک جلسه مشترک کنگره سخنرانی می کند. همانطور که وی نادرستی را تصویب می کند که این لایحه شامل مهاجران فاقد سند است ، یک نماینده کمیاب شناخته شده به نام جو ویلسون ، قرمز خشمگین (به نظر من خشم نژادپرستانه) ، فریاد می زند “شما دروغ می گویید!” و در آن لحظه او در آن شرکت می کند سنت فرسوده آمریکایی که یک سفیدپوست به یک سیاه پوست احترام نمی گذارد حتی اگر آن مرد از طبقه بالاتر باشد. اوباما می نویسد که “وسوسه شد که از صندلی من خارج شود ، از راهرو پایین بیایم و سر آن پسر را بکوبم.” کم توجهی وی به موضوع در آن زمان قابل درک است – او مردی سیاه پوست است که توانایی پرداخت خشم را ندارد – اما اکنون ، در این بازگو کردن ، اینکه او از واکنش خود با استفاده از زبان کودکانه یک لبخند فرضی می نویسد ، گیج کننده است. اینکه اولین بار چنین اتفاقی برای رئیس جمهور ایالات متحده در یک جلسه مشترک کنگره رخ داده است به معنای اهانت عمومی است؟

بله ، فرض او بیگانگی ، پدر و مادر و نام غیر معمول او در استقبال از وی نقش داشت ، اما اگر او یک خارجی سفید بود ، اگر پدرش اسکاندیناوی یا ایرلندی یا اروپای شرقی بود ، و اگر نام میانی او اولاف یا حتی ولادیمیر بود ، شیطان پرستی خیلی تاریک نباشد