مایک آیرز ، روزنامه نگار ، در کتاب جدید خود یک آخرین آهنگ ، از مجموعه ای از هنرمندان س questionال جذاب ، اما به ندرت در نظر گرفته شده می پرسد از قلمرو بی پایان فرضیات موسیقی پاپ: اگر می توانید آخرین آهنگی را که قبل از مرگ می شنوید انتخاب کنید ، چه آهنگی خواهد بود؟ این کتاب که از تاریخ 13 اکتبر از طریق آبرامز ایمیج منتشر شده است ، از این س asال به عنوان سکوی پرتاب مکالمات آیرز در مورد زندگی و مرگ با موسیقی دانانی مانند وین کوین ، کیلر مایک ، واندا جکسون ، فیبی بریجرز ، مت برنینگر ، استیون مالکموس و آنجل اولسن استفاده می کند. در بخش زیر ، André 3000 از Outkast و Jeff Tweedy از Wilco انتخاب های مربوط به خود را دارند ، Prince “گاهی اوقات در آوریل برف می بارد” Prince و “Turn! دور زدن! بچرخ! “ p>
از طرف خود ، آندره 3000 داستان هایی درباره پیر شدن ، پسر عموی مسن و باحال خود را که او را با پرنس آشنا کرد و تجربه ای تقریباً از مرگ خودش را با هم می بافت. او همچنین به مرگ اخیر پدر و مادر و ناپدری اش می پردازد و ناگهانی ناخوشایند این ضررها را با شعر پرنس گره می زند: “فقط از آب گذشته ، وقتی که حداقل انتظار نداشتم. حتی شعر “گاهی اوقات در آوریل برف می بارد” به نوعی شبیه است. . . زمانی نیست که قرار است برف ببارد. بنابراین این بدان معناست که اتفاقی جدی رخ داده است که انتظار نمی رود. حال و هوای آهنگ همیشه به نوعی روی آن کلیک می کرد. “ p> در همین حال ، تویدی به یاد می آورد که چگونه پدرش در آخرین روزهای زندگی خود به آهنگ مورد علاقه خود ، قطار شبانه “اثر ارل بوستیک” چسبیده است و چگونه توئیدی را به سمت انتخاب آهنگی که دارای آهنگ مشابه باشد ، نشان می دهد. “اتصال دایره ای کامل”. برای او ، این بایردز بود ، “بچرخ! دور زدن! دور زدن!” “اولین قطعه موسیقی واقعاً دگرگون کننده ای که با آن روبرو شدم و زندگی من را به نوعی تغییر داد. به نظر می رسد داشتن آخرین گوش دادن یک فکر شیرین است. “ p>
آندره 3000 در برنامه Prince “بعضی اوقات در آوریل برف می بارد” strong>
من بدبین هستم ؛ من همیشه به بدترین فکر می کنم. من همیشه به نوعی به مرگ فکر می کنم. در سال های اخیر ، پدر و مادر و پدرخوانده من درگذشتند ، بنابراین کمی خستگی در مراسم خاکسپاری به وجود آمده است. اکنون این واقعیت است. هر چه پیرتر می شویم ، مراسم خاکسپاری بیشتری خواهیم داشت. الان که این جواب را می دهم اکنون چهل و پنج ساله هستم و مجبور شده ام به چیزهایی فکر کنم که قبلاً هرگز به آنها فکر نمی کردم. من هرگز برنامه بزرگسالی را نداشتم. گاهی اوقات ، من به اطراف نگاه می کنم و مانند “لعنتی ، من باید یک بزرگسال باشم. لعنت! “ p>
وقتی جوان تر بودم ، پرینس “بعضی اوقات در آوریل برف می بارد” را می شنیدم. این همیشه آهنگی بود که خلاصه آنچه را که هست است. معمولاً ، وقتی کسی می میرد ، مگر اینکه از پیری یا بیماری بمیرد – این به طرز عجیبی اتفاق می افتد. پدر و مادرم هر دو رفته اند و هر دو زود فوت کرده اند. فقط از آب در بیاید ، وقتی حداقل انتظار آن را داشتم. حتی شعر “گاهی اوقات در آوریل برف می بارد” به نوعی شبیه است. . . زمانی نیست که قرار است برف ببارد. بنابراین این بدان معناست که اتفاقی جدی رخ داده است که انتظار نمی رود. حال و هوای آهنگ همیشه به نوعی کلیک می شد. من هرگز نمی دانستم پرینس در مورد چه چیزی صحبت می کند ، اما به نظر می رسید که او در مورد یک زندگی صحبت می کند. p>
من در اوایل نوجوانی وارد پرنس شدم. پسر عموی بزرگتر من ، نگاهم را به او نگاه کردم و او همه دختران را داشت ، همه لباس های جالب. دوست دخترانش می آمدند و می رفتند بیرون. و من وارد پرنس شدم زیرا او در پرنس بود. و من به آن گوش می دهم – و من مانند آن هستم ، چه جهنمی؟ شما پرنس را می شناسید: او گسترش می یابد و به موسیقی های مختلفی برمی گردد. و پسر عموی من ، او جالبترین شخصیتی بود که در آن زمان می شناختم ، بنابراین این شخص شاهزاده ، باید باحال باشد. من واقعاً ارتباط برقرار نمی کردم تا اینکه کمی بزرگتر شدم ، مانند اواخر نوجوانی ، زمانی که شروع کردم به درک متن تر از متن. برای اینکه بیشتر به اشعار توجه داشته باشم. از آن زمان به بعد ، پرینس برای من مانند واحه ای است. او به یک نسل کامل نشان داد شما می توانید هر نوع موسیقی را که می خواهید بسازید. و این چیزی است که در مورد آن است. پرینس بیش از هر چیز این را به من نشان داد. این همه موسیقی است. فقط این کار را انجام دهید. p>
وقتی جوان تر بودم ، من و دوستم در یک تصادف رانندگی تصادف کردیم. ما با مادر دوستم سوار بودیم ، اما خیلی جوان بودیم ، تا اینکه در بیمارستان از خواب بیدار شدیم نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده است. من نمی دانستم من بچه بودم. خوشبختانه ما در این خیابان در آتلانتا بودیم و این یک خیابان غیر شلوغ بود. خوشبختانه این مردی که پول داشت از کنار او عبور کرد – و او یکی از اولین تلفن های همراه فعال را داشت. مثل چمدان بود. و او توانست با آمبولانس تماس بگیرد. اگر آن تلفن همراه را نداشتیم ، یک دقیقه آنجا بودیم – و ممکن بود مرده باشیم. چه کسی می داند نمی دانم این یک تجربه نزدیک به مرگ است. اما قطعاً خوش شانس بودم. p>
جف تودی در “چرخش! دور زدن! دور زدن!” توسط The Byrds
پدر من چند تابستان پیش درگذشت. همه ما با او در آنجا بودیم ، و یکی از کارهایی که ما انجام دادیم ، زیرا او هر روز کمتر واکنش نشان می داد ، این است که ما موسیقی پخش می کنیم. بنابراین فکر کردن در مورد این موضوع باعث شد تا کمی در مورد آن فکر کنم. p>
یکی از کارهایی که ما زیاد بازی کردیم “قطار شب” توسط ارل بوستیک بود. این آهنگی نیست که بخواهید با آن ارتباط برقرار کنید. و آن آهنگ در حالی که بیمار می شد بارها جادوی خود را به کار گرفت ، تقریباً به حدی که می خواست بلند شود و برقصد. این هر وقت صحبت می کرد در مورد اینکه آهنگ مورد علاقه اش چیست صحبت می کرد. این یک نوع خاطره خوش برای او از دوران جوانی داشت. p>
این باعث شد که فکر کنم داشتن نوعی ارتباط دایره کامل با یک آهنگ خوب است. و من فکر می کنم یکی از اولین آهنگ هایی که من به آن پاسخ داده ام و در این سناریو به نوعی احساس آرامش می کند “چرخش! دور زدن! دور زدن!” توسط بایردز این انتخاب من است. نکته بسیار جادویی در این ضبط وجود دارد ، نیازی به گفتن نیست که متن متناسب با متن مناسب است و من فکر می کنم نوعی از این آهنگ است: زمانی برای زندگی و مرگ وجود دارد. این یکی از اولین قطعات موسیقی واقعاً دگرگون کننده است که با آن روبرو شدم و زندگی من را به نوعی تغییر داد. به نظر می رسد داشتن آخرین گوش دادن یک فکر شیرین است. p>
من در سال 67 متولد شدم ، و شرط می بندم تا چهار یا پنج سالگی آن آهنگ را گوش می دادم. و من واقعاً هرگز از آن بیمار نبودم. این یک بازمانده از سالهای نوجوانی خواهرم و عمه ام بود ، زیرا آنها هر دو حدود پانزده سال از من بزرگتر هستند. من فقط سوابق آنها را زمانی که واقعاً جوان بودم به ارث بردم. p>
ساختار آهنگ بسیار منحصر به فرد است. این به نوعی خود را جمع می کند – و در واقع ساختار آیه ای / کر ندارد. یک حرکت رو به جلو به قسمت گیتار وجود دارد – و این یک صدای منحصر به فرد است که در آن زمان برای گوش من معمول نبود. برای بسیاری از مردم ، کارت تلفن بزرگ Byrds گیتار دوازده سیم بود. نوعی صدای بیتلز بود ، اما هرگز در ضبط های بیتلز برجسته نشد. به نظر می رسد در آن سوابق بایردز باشد. کل آهنگ تقریباً هماهنگ خوانده می شود ، که غیر معمول است. در این آهنگ واقعاً خواننده ای وجود ندارد. یک آواز وجود دارد که در بیشتر موارد ترکیبی است و به نوعی زیباست. با خواندن این اشعار نسبتاً احساسی ، از تبدیل شدن به یک شخص متوقف می شود و به یک چیز تبدیل می شود. اما یک جدایی از آنها وجود دارد ؛ من فکر می کنم این یکی از راه های موفقیت در شبیه شدن به کتاب مقدس است. اگر نسخه پیت سیگر پسر بچه ای است که کتاب مقدس را می خواند ، نسخه آنها بیشتر شبیه یک گروه کر از فرشتگان است که زندگی و مرگ یا چیزهای دیگر را توضیح می دهند. p>
Byrds حتی برای عمو توپلو نیز کاملاً بنیادی است. بدون Sweetheart of Rodeo و برخی از انتقال هایی که آنها پشت سر گذاشتند ، ما ممکن است کشور کافی برای استقبال پیدا نکردیم ، می دانید؟ تا کمی عمیق تر دنبالش کنم بنابراین قطعاً این مسیر ما را به سمت گرام پارسونز سوق داد. حتی مثل مرل هاگارد و مرل تراویس و کسانی که آنها را می پوشاندند. آن زمان همه بخشی از خورشت است. اما حتی فراتر از آن – سوابق اولیه بیدرز اساساً به من یاد دادند که چگونه هارمونی بخوانم و این همان کاری است که من در عمو توپلو انجام دادم. بنابراین ، من نمی دانم که چقدر می توانید به عنوان یک بخش بزرگ از من که هستم یا حرفه موسیقی من ارزش آن را ارزیابی کنید – اما مطمئناً آنجا بود که من آن را آموختم ، در کنار ماشین با نوارهای ضبط شده از Byrds آواز می خواندم. به این ترتیب من درآمد خود را کسب کردم. p>
وقتی پدرم از دنیا رفت ، دوست دخترش هم خیلی ویلکو بازی می کرد. در آن زمان تقریباً بیش از حد قابل تأمل بود. تقریباً خیلی عمیق بود. من اگر خیلی بهش فکر می کردم هنوز هم در موردش گریه می کردم. همه قبل از رسیدن من به آنجا آن تصمیم را گرفته بودند. بنابراین برای من نبود برای این نبود که احساس خوبی داشته باشم اما بسیار چشمگیر بود. آنها در حال گوش دادن به مجموعه جعبه های بازده و کناره های B بودند. بعضی از اینها مواردی است که من به سختی گوش می دهم ، هرگز. ظاهراً پدرم زیاد به حرف هایشان گوش می داد. که منطقی است! به عنوان یک متخلف ، فکر می کرد بیشتر این موارد باید در پرونده باشد و من فرصتی را با آنها از دست داده ام. p>
من و پسرانم ، اسپنسر و سامی موفق شدیم وقتی که در بیمارستان بود و در بیمارستان بود و در خانه بود ، برای او آهنگهایی پخش کردیم. می دانید که در آن زمان ، هر چقدر که همه چیز غم انگیز بود ، به این احساس کلی کمک می کرد که آنچه همه ما تجربه می کردیم زیبا و طبیعی بود و کاملاً غم انگیز نبود. فقط یک واقعیت از زندگی است. تا حدی تسکین می یابد ، از این که او دیگر درد و رنج نمی کشد – اما این ایده که شما می توانید یک مرگ خوب داشته باشید ، چیزی نیست که شما اغلب فکر کنید. صادقانه می گویم ، احساسات غالب من تسکین و سپاسگزاری بود. از دست دادن و غم و اندوه ، به اندازه کافی عجیب و غریب. من قطعاً احساس از دست دادن و غم و اندوه کردم ، اما احساس غالب من “خدا ، این راه خوبی بود”.
هر کس وقت مرگ می رسد وقت زیادی را صرف ترس می کند. و مرگ مانند بیشتر مواردی است که از آن می ترسید زیرا ناشناخته ای است که سعی می کنید با آن کنار بیایید. و این یک چیز جدا از تولد است که همه ما مشترک داریم. هیچ کس که در این سیاره بوده است چنین تجربه ای را نداشته است. من سعی می کنم همیشه آن را به خودم یادآوری کنم. p>
مرگ در اشعار من موضوعی کاملاً رایج است. من فکر می کنم همه نویسندگان وسواس دارند و فکر می کنم بسیاری از نویسندگان همین وسواس را دارند. دلایل زیادی برای آن وجود دارد. دائماً احساس می شود این چیزی است که شما باید نبض آن را بگیرید: من امروز چقدر در کنار آمدن با مرگ و میر کار می کنم؟ این یک پوسته ثابت است که ما در حال چیدن آن هستیم. من شخصاً فکر می کنم انجام آن مهم است. من می گویم که ، در معرض خطر یک وسواس ناتوان کننده ، من بدون تعدیل زیاد به دنبال این افکار هستم – فکر نمی کنم این یک وسواس ناتوان کننده باشد. این راهی برای روشن ماندن من است ، می دانید؟ من فکر می کنم انگیزه بسیاری از مردم ترس از مرگ است بدون اینکه خیلی به آن واقف باشند و این به آنها امکان می دهد کارهای منفی زیادی انجام دهند. اما اگر اوقات زیادی آن را در گوشه چشمتان دارید ، برای یک چیز ، به شما امکان می دهد روزانه قدر بیشتری داشته باشید ، بیشتر از زندگی خود قدردانی می کنید. ترس شما را وادار به بستن یا تنظیم کردن همنوع خود نمی کند. p>
گزیده ای از کتاب جدید ONE LAST SONG: Talks on Life، Death، and Music نوشته مایک آیرز. با احترام از آبرامز تصویر ، چاپی از کتاب آبرامز. حق چاپ 2020. p>