مقاله آخر از” ما فراتر از جنگ جهانی دوم می دانیم “،” سریالی از روزنامه تایمز که داستان های کمتر شناخته شده مربوط به جنگ را مستند می کند ، ادگار کوپفر-کوبرویتس ، زندانی در داخائو را به یاد می آورد که به طور مخفیانه هر آنچه را که در اردوگاه کار اجباری مشاهده می کرد ، در یک دفترچه یادداشت ثبت کرد و سپس آن را تا زمان آزادی آمریكا دفن كرد.
استخوان های گونه اش بیرون زده است مانند بالای کوه از یک دره بایر. گرسنگی خزنده ماهها او را شکنجه کرده بود. روز و شب ، افکار او بین خیالات غذاهای مورد علاقه اش – حتی جویدن – در مورد چگونگی زندگی شخصی خود متزلزل بود. بعداً توضیح داد که وجود یک زندانی در اردوگاه کار اجباری Neuengamme ، در هوا و سرما در نزدیکی شهر بندری هامبورگ آلمان ، مانند راه رفتن بر روی یک طناب بود. تنها راه جلوگیری از سقوط این بود که به خود تمرکز کنید و چشمهای خود را از بدبختی غیر قابل تصور در اطراف خود دور کنید.
ادگار کوفر-کوبرویتس یهودی و کمونیست نبود – دسته افرادی که بی رحمانه در آلمان نازی زندانی شدند – اما در نوامبر 1940 ، ظاهراً به جرم صلح طلبی ، او را به اردوگاه کار اجباری در داخائو فرستادند. وقتی او را به نوینگام منتقل کردند ، فکر کرد جایی روی زمین بدتر از داخائو نیست. او اشتباه می کرد. در طی چهار ماه خرد کردن زایمان و جیره های نزدیک به گرسنگی در Neuengamme ، او تقریبا 100 پوند از دست داد. وقتی او را در اواخر آوریل با حدود 500 زندانی بیمار دیگر به داكائو فرستادند ، رفقایی كه فقط چند ماه آنجا می شناختند دیگر او را نمی شناختند. او دیگر خودش را به رسمیت نمی شناخت.
کمی بیشتر از یک سال و نیم بعد ، ادگار به عنوان مدیر دفتر در یک کارخانه پیچ درست در خارج از محل زندانی شدن بیشتر زندانیان Dachau منصوب شد. اسکان داده شدند. این موقعیت جدید او را از برخی از خشونت های خودسرانه ای که بر سر زندانیان دیگر وارد شد ، مصون نگه داشت ، و همچنین فرصت های مخفیانه ای را برای داشتن یک دفترچه خاطرات مخفی فراهم آورد.
<کنار کلاس = "css-ew4tgv" aria-label = "ستون همدم">
“بعضی از رفقا با من در مورد نوشتن دیروز عصر ، “او در 12 فوریه 1943 نوشت.” آنها از من كتابی درباره داكائو انتظار دارند ، كتابی كه همه چیز را می گوید ، كه همه چیز را به درستی روشن می كند و چیزی را پنهان نمی كند. ” در زمان آزادسازی داخائو توسط نیروهای آمریکایی ، در آوریل 1945 ، ادگار بیش از 1800 صفحه نوشته بود.
<کنار کلاس = "css-ew4tgv" aria-label = "ستون همراه">
” … with ابتدا با شلیک های منفرد ، سپس شلیک شدیدتر از توپ های کوچک ، سپس شلیک خشمگین ، توپخانه های بزرگتر شروع می شود ، همچنین به طور فزاینده ای خشونت بار می شود ، با شلیک های تفنگ و مسلسل در بین. سپس شلیک از اسلحه های ضد توپخانه کوچک. تمام شب ادامه دارد و بر شدت آن افزوده می شود. به نظر من از جهت داخائو می آید ، اما من می توانم اشتباه کنم ، صدا اغلب فریبنده است. این باید یک مبارزه جدی باشد ، و جهت نبرد اردوگاه Dachau است. من تمام شب بیدار دراز می کشم. “
گزیده ای از دفتر خاطرات ادگار ، نوشته شده در شامگاه 29 آوریل 1945
بخشی از آنچه دفتر خاطرات ادگار را بسیار حیرت انگیز می کند – غیر از اندازه و دامنه گسترده آن – همین است که اصلاً از جنگ جان سالم به در برد. در حالی که تعداد خاطرات پس از جنگ توسط بازماندگان هولوکاست بسیار زیاد است ، تعداد شهادت هایی که در واقع در داخل اردوگاه های کار اجباری آلمان نوشته شده اند بسیار کمتر است. موارد موجود غالباً پراکنده هستند و تقریباً هیچکدام قدرت مشاهده فوق العاده ادگار را در تحلیل جهان منحصر به فرد و جهنمی که اردوگاه کار اجباری نازی ها بود نشان نمی دهد.
<طبقه قوی = "css-8qgvsz ebyp5n10"> ادگار در سال 1906 متولد شد در نزدیکی Breslau (وروسلاو ، لهستان فعلی). پس از فارغ التحصیلی از مدرسه متوسطه ، شروع به کار کرد نوشتن شعر و مقاله کوتاه برای روزنامه ها و مجلات. در سال 1934 ، یك سال پس از به قدرت رسیدن نازی ها ، وی به پاریس فرار كرد و زندگی متوسطی را به عنوان یك بافندگی انجام داد تا سال 1937 ، زمانی كه در یك شركت گردشگری آلمان كار پیدا كرد و به جزیره ایسچیا ایتالیا رفت. در سپتامبر 1940 ، با آغاز جنگ جهانی دوم و ایتالیای فاشیست که کاملاً با هیتلر متحد بود ، ادگار دستگیر و به آلمانها تحویل داده شد ، زیرا “درباره رژیم محلی و رژیم آلمان اظهارنظرهای تحقیرآمیزی کرده بود”. او را به شمال به زندان گشتاپو در اینسبروک ، اتریش منتقل کردند و در 11 نوامبر 1940 ، او را با قطار به Dachau سوار کردند.
ادگار شروع به نوشتن دفترچه خاطرات خود کرد. در نوامبر 1942 ، بلافاصله پس از اینکه کار در کارخانه پیچ به او محول شد. اوایل نوشت: “معروف بود که من برای کار بی فایده هستم” ، اما او نویسنده خوبی بود و این باعث نجات جان او شد. “آنها سر خود را تکان دادند ، لبخند معناداری زدند و مرا تنها گذاشتند ، زیرا هر یک از آنها دیر یا زود به شعر احتیاج پیدا می کردند.”
<کنار کلاس = "css-ew4tgv" aria-label = "ستون همراه">
استفاده از پناهگاه خود موقعیت ، ادگار تقریباً هر آنچه را می دید ، می شنید و می اندیشید ، با جمع آوری توصیفات دقیق از جهان مهر و موم شده در اردوگاه ، “جهانی به خودی خود ، جهانی شیطانی”.
هیچ جزئیاتی برای حفظ او خیلی کوچک یا بیرحمانه نبود. با تشکر از ادگار ، ما می دانیم که SS دوست داشت ارکستر اردوگاه در هنگام مکالمه بازی کند و گاهی اوقات زندانیان خسته را به آواز می کشاند. ادگار نوشت ، موسیقی به نظر می رسید مانند “یک والس در مراسم خاکسپاری”. وی دکتر SS را در بیمارستان در Dachau توصیف کرد که زندانیان بیمار را مجبور کرد که دستان خود را به سختی به پهلو بنشینند ، انگار که آنها توجه خود را حفظ کرده اند.
او چه اتفاقی می افتد که یک زندانی به سیم خاردارهای اردوگاه خیلی نزدیک شود. ادگار در شعری نوشت: “هفت برج در اطراف اردوگاه ایستاده اند ،” بر روی هر یک از آنها دو مسلسل / با بشکه های شوم نگاه می کنند. ” تلاش برای فرار هیچ معنایی نداشت: “عکسها پایین می آیند ، بسیار کسل کننده و سنگین هستند / و وقتی که کسی به سیم نزدیک می شود ، آنها از بالای اردوگاه پارس می کنند.”
ادگار همچنین شعری در مورد دستگاه شکنجه ساخت که آنها “درخت” نامیدند. ادگار نوشت: “قربانی بی اراده آویزان می شود ،” دستانش را برای عذاب بیشتر به پشت خود بسته ، “هنگامی که سرانجام شکنجه پایان یافت و زندانی باز شد ، دستان مرد بی فایده افتاد” گویی که آنها مرده اند / نه انگار که آنها مرده باشند ذخیره شده است. ” = “photoviewer-wrapper”>
ادگار خاطرات روزانه خود را مخفی نگه داشت یک میله پرده در کارخانه ای که در آن کار می کرد – مکانی که او را بسیار چشمگیر می دانست برای آزار و اذیت چشم های کنجکاو. وقتی صفحات برای نشیمن آنها بسیار بزرگ شد ، او از موقعیت خود به عنوان مدیر دفتر برای ساخت یک جعبه چوبی استفاده کرد و برای پنهان کردن دفترچه یادداشت ، آن را با ته جعبه نصب کرد. او جعبه خود را در زیر کارتن های لوازم اداری قرار داد.
<کنار کلاس = "css-ew4tgv" aria-label = "ستون همراه">
پس از شیوع اپیدمی حصبه در داخائو ، به ادگار و سایر کارگران دستور داده شد تا در کارخانه بخوابند تا در معرض آنها قرار بگیرند به مریض ها و بازگشت به اردوگاه اصلی. این ترتیب زندگی جدید این فرصت را به ادگار می داد که بتواند به دفاتر کوچک مانند کمد خود برگردد و در حالی که زندانیان دیگرش می خوابیدند نوشت. برای جلوگیری از شناسایی توسط نگهبانان ، ادگار ترکهای درب را مهر و موم کرد تا هیچ نوری از آن خارج نشود. او می نوشت تا ساعت 2 یا 3 بامداد ، خسته ، از ترس دائمی کشف ، در نزدیکی سقوط در اتاق بی هوا.
“من اغلب معتقد بودم که نمی توانم ادامه بده ، “ادگار یک بار اعتراف کرد. “این عذاب بود ، دو برابر ، روحی و همچنین جسمی.” بعضی اوقات ، در حقیقت ، او به فکر نابود کردن دفترچه خاطرات خود بود ، تا درنهایت بتواند دیگر نگران این موضوع نباشد ، و دیگر از خواب گرانبهای خود دست بکشد.
توسط در اکتبر 1944 ، دفتر خاطرات به قدری بزرگ شده بود که دیگر پنهان کردن آن آسان نبود – و وصیت نامه ای چنان ارزشمند که ادگار از ایمنی آن مضطرب بود. یکی از همکاران وی ، شخصی به نام اوتو هافر ، که ادگار او را “هزار درصد ایمن” توصیف کرد ، پیشنهاد داد که در قسمت دیگری از کارخانه ، جایی که دفتر خاطرات می تواند برای فرزندان بعدی دفن شود ، یک سوراخ در کف بتونی حفر کند. برای کمک به حفظ آن در برابر رطوبت و پوسیدگی ، ادگار این نسخه را در لایه های کاغذ روغن پیچید و به دنبال آن فویل آلومینیوم و پارچه قرار داد. اوتو بسته را به زمین انداخت و سوراخ را با بتن تازه مهر و موم کرد ، در مکانی که زیر قفسه ای از میله های آهن صد وزن پنهان شده بود. ادگار پس از آزادی نوشت: “نسخه های خطی در رحم زمین پنهان شده بودند.” “css-158dogj evys1bk0″> نیروهای آمریکایی < / strong> زندانیان داخائو را در 29 آوریل 1945 آزاد كرد. یك هفته بعد ، با حضور یك افسر آمریكایی ، ادگار به حفاری نسخه دستي خود كمك كرد. هنگامی که پاکت را باز کرد قلبش به انتظار پیش رفت. بعد از این همه مدت دفتر خاطرات به چه شکلی در می آید؟ ادگار نوشت: “هزاران نفر از رفقای ما کشته شده بودند که وقتی آن را دفن کردیم زنده بودند.” آیا عناصر یادبودی را که او برای ایجاد آن بسیار سخت کار کرده بود از بین بردند؟
“روکش پارچه افتاد ،” او مشاهده کرد ، “کاغذ روغن تجزیه شده بود ، و فویل هم. خود نسخه های خطی به یک بسته کاغذی مرطوب تبدیل شده اند. ” برای ماه بعد ، ادگار برای خشک کردن صدها صفحه مرطوب از چندین اتاق در اردوگاه که توسط آمریکایی ها محافظت می شد ، استفاده کرد. ادگار نوشت: “این به هنر و صبر زیادی احتیاج داشت ، زیرا این مقاله نیمه پوسیده بود و تهدید می شد كه به گرد و غبار تبدیل خواهد شد.”
سرانجام نتایج روشن شدند او خوشحال شد: “تقریباً همه چیز نجات یافته است.” خاطرات ادگار که بیش از سابقه حضور در داخائو بود ، آماده استفاده برای محکوم کردن افرادی بود که وی را مورد آزار و اذیت قرار داده و زندانیان خود را مورد ضرب و شتم ، گرسنگی ، شکنجه و کشتن قرار داده بودند.
<کنار کلاس = " css-ew4tgv "aria-label =" ستون همراه ">
“تا مونیخ سقوط نکرده است ، من خودم را آزاد نمی دانم ، حتی بیشتر از آن کل منطقه مونیخ آزاد نیست. می توان جنگ کرد و حرکات را محاسبه کرد ، اما همیشه ممکن است اتفاق غیرمنتظره ای رخ دهد و در نتیجه یک وارونه شود ، حتی اگر فقط یک لحظه طول بکشد. و حتی اگر واقعاً اینجا یک منطقه آزاد داشته باشیم ، من همیشه آزادی را فقط 99 درصد در نظر خواهم گرفت تا جنگ کاملاً متوقف شود. “
گزیده ای از دفتر خاطرات ادگار نوشته شده در 30 آوریل 1945
دادگاه های 465 دادگاه كه به طور كلی به دادگاه های داكائو معروف شدند ، در نوامبر 1945 آغاز شد. تا زمانی كه دادگاه دو سال بعد موكول شد ، حدود 1200 متهم را به جرم جنایات جنگی محاكمه كرده و تقریباً سه چهارم آنها را محكوم كرد. با در دست داشتن دفترچه خاطرات ادگار ، تعدادی از نگهبانان سابق داخائو به دلیل سهم خود در الگویی از جنایات وحشتناک مجازات شدند.
ادگار در سال 1953 به ایالات متحده مهاجرت کرد. حدود هفت سال ، او به عنوان یک زنگوله در هتل ، نگهبان شب در یک فروشگاه بزرگ ، ماشین ظرفشویی ، یک بابانوئل حرفه ای و دربان در یک سینما کار کرد. در سال 1960 ، او به اروپا بازگشت و به جزیره ساردنیا بازنشسته شد.
هنگامی که در 85 سالگی در سال 1991 درگذشت ، ادگار به آلمان بازگشت و تقریبا بی پول بود. او هرگز به نوعی شناخت نرسید که برای دیگر مأموران وقایع هولوکاست باشد.
اما او می توانست کاری را انجام دهد که در هنگام بازگشت به داخائو نتوانسته بود. از Neuengamme: او می توانست به آینه نگاه کند و چهره خیره شده به او را تشخیص دهد. او در عمیق ترین قسمت وجود خود می توانست بداند که نه تنها برای نجات از وحشت و ناامیدی مطلق زندگی در داخل اردوگاه کار تمام تلاش خود را کرده است. او چشمش را به رنج رفقای خود نریخته بود. او توجه خود را بر عذاب آنها متمرکز کرده بود ، آن را ضبط کرد ، و در این راه با شهادت دادن به جنایات فجیع آنها در برابر نازی ها مقاومت کرد. ادگار با شبهای بی خوابی که در آن مشغول ضبط داستانهای کسانی بود که بدون هیچ اثری در داخل دیوارهای داخائو ناپدید شده بودند ، کمک کرد تا برای همه کسانی که در آنجا رنج می بردند و در آنجا جان باختند ، زندگی دوم ایجاد کند ، تا آنها را از زمین بی انتها و برآمدگی بالا بکشد ، دوباره به نور روز برگردید.
دیوید کریسینجر مدیر برنامه نویسی هریس در دانشگاه شیکاگو است. کتاب او درباره خبرنگار ارني پايل در دوران جنگ جهاني دوم توسط انتشارات پنگوئن در سال 2022 منتشر خواهد شد.
<کنار کلاس = "css-ew4tgv" aria-label = "ستون همراه">