تعداد کمی از قطعات موجود در رپرتوار پیانو به اندازه واریاسیونهای «گلدبرگ» باخ، یک نوازنده را آشکار میکنند. با نشانه های اندکی از سرعت یا بیان، آنها تفسیر مداوم را مجبور می کنند. فکر کردن به یک تست شخصیت بهتر سخت است.
به جز، شاید، برنامه نویسی. انتخاب پیانیست برای اینکه چه چیزی بنوازد می تواند روشن تر از خود اجرا باشد. یک رسیتال ممکن است بر روی یک آهنگساز متمرکز باشد یا چند سونات را با هم گروه کند. اما مسیر دیگری نیز وجود دارد، مفهومی تر، برای گردآوری چیزی شبیه به لیست پخش.
این هفته طی دو شب در پارک آونیو آرموری در منهتن، پیانیست پاول کولسنیکوف هنر خود را در هر دو مسیر به اشتراک گذاشت، یکی از کنسرتها به «گلدبرگها» و دیگری یک کلاژ شبآلود با الهام از مجموعه «ناوبری آسمانی» جوزف کرنل.
کولسنیکوف، یک پیانیست روسی الاصل که در انگلیس زندگی می کند، در سن 34 سالگی از پیشرو در صحنه موسیقی لندن است. او «گلدبرگها» را ضبط کرده و آنها را در کنار «آن ترزا د کیرزماکر» طراح رقص اجرا کرده است. اما او عملاً در صحنه های نیویورک غایب بوده است.
او نباید باشد. دو رسیتال Armory او پیانیسم آزادی شاعرانه، انتخاب های تفسیری مطمئن و گوش یک دی جی برای ارتباطات ظریف موسیقی را به نمایش گذاشت.
باخ او جسورانه مورد بحث و جدل قرار گرفت – نوعی اجرای که باعث اختلاف نظر می شود، اما آنقدر قانع کننده از آن دفاع می شود که حتی مخالفان نیز نمی توانند از آن قدردانی کنند. برداشت او از “گلدبرگ”، یک آریا که با 30 تغییر و بازگشت به موضوع اصلی دنبال میشود، آشکارا شخصی بود، که بیشتر شبیه طرح کلی کتاب رنگآمیزی بود که با پالتی از خلقت کولسنیکوف پر شده بود.
در ساختار ریاضی باخ، 32 حرکت در 32 معیار آریا منعکس شده است، که به دو گذرگاه 16 میله ای تقسیم می شوند که هر دو تکرار می شوند – ساختاری که در سرتاسر تکرار می شود. مانند بسیاری از پیانیستها، کولسنیکوف به اولین اجرای هر قطعه به سادگی و با وضوحی که معماری دقیق موسیقی را با جزئیات واضح ارائه میکرد، نزدیک شد.
با این حال، در تکرار، به نظر می رسید که او این ساختار را در یک تست استرس قرار داده است. رکابزنی تقریباً ثابت عباراتی را با رنگهای نابهنگام سایهدار میکرد. یک تغییر ممکن است به دیگری منتهی شود، مانند بسته شدن G پنجم در اولین معیار ششم نگه داشته می شود، که با همان نت شروع می شود. تنوع Quodlibet از مه آلودی از آکوردهای ثابت و چکش خورده در پایان 29 ام پدیدار شد.
این خوانشی از «گلدبرگها» بود که بسیار مدرن برای نابپرستان از عملکرد آگاهانهی تاریخی بود، در عین حال به دور از لذت ضبط تفرقهانگیز لانگ لانگ. تا زمانی که به یادداشت هایم برای دومین رسیتال کولسنیکوف برگشتم، به یاد نداشتم که رفتار او با بازگشت آریا را شوپینسکی توصیف کرده باشم – که معلوم شد فقط کلمه ای برای توصیف برنامه او “مسیریابی آسمانی (پس از جوزف کورنل) است. “
مجموعه مجسمههای کرنل – تداعی خاموشی از چگونگی درک انسان از آسمان شب، با ارجاعاتی به اسطورهشناسی و علم – دقیقاً آنطور که مثلاً یک نقاشی ترکیبی از کاندینسکی انجام میدهد، به ترجمه موسیقی کمک نمیکند. اما برنامه کولسنیکوف در کنار هم قرار گرفتنهایش به طرز هوشمندانهای شبیه است، جفتهایی بعید که نه از نظر زیباییشناختی یا زمانی، بلکه در چیزی عالیتر متحد شدهاند.
دیدن تعامل نوازندگان با رسانه های دیگر همیشه شاداب است، و برای کولسنیکوف این اولین بار هم نیست: او همچنین یک رسیتال با الهام از پروست تنظیم کرده است. او به عنوان یک متفکر مفهومی به پیانیست ویکینگور اولافسون شباهت دارد. اما در حالی که اولافسون به برنامه نویسی مانند مقاله نویسی که یک استدلال فلکی را طرح می کند، نزدیک می شود، کولسنیکف حال و هوا را پرورش می دهد. اجرای او در اسلحه خانه جمعی از شاعران همخوان بود.
در قلب این شب، سه سوئیت وجود داشت که از یک ساختار اولیه پیروی می کردند: تکنوازی پیانوی مسی، یک نوکتورن شوپن و یک تکرار تکه تکه از مسیان. اطراف آن ها یک پاوان از لویی کوپرین (نه فرانسوا معروف تر) بود. راول “Une Barque sur l’Océan”؛ و «تاریکی قابل مشاهده» از توماس آدس با الهام از داولند. سپس در نیمه دوم کولسنیکوف با شوبرت D. 935 Impromptus بسته شد.
این قطعات که نزدیک به 350 سال تاریخ موسیقی را پوشش می دهند، احتمالاً نمی توانند متعلق به همان دنیای صدا باشند. اما کولسنیکوف آنها را تا جایی که ممکن بود به هم نزدیک کرد – دوباره پدالکاری مدرن را در باروک به کار برد و از شوپن به عنوان یک لنگر سبک استفاده کرد. نتیجه اغلب گمراه کننده بود. رنگهای مسیاین درخشانتر میدرخشیدند و شوبرت با احساساتی واضحتر به سمت رمانتیک متمایل شد.
رویاپردازی کامل کولسنیکف حتی به بخشهایی از طوفان و در یکی از شبهای شوپن، لحظهای از سعادت «میتوانستم تمام شب را رقصیده باشم» خاطرهمانندی ایجاد کرد. اینها تفاسیر خاص در خدمت یک کل بزرگتر بودند.
همانطور که در “گلدبرگ ها”، برخی از اینها می تواند به عنوان توهین آمیز تلقی شود. شاید. با این حال، آنچه غیرقابل بحث است، این است که کولسنیکوف با دادن دو فرصت برای نشان دادن خود به نیویورک، بیرون آمد و اعلام کرد که او چه نوع پیانیستی است: کاملاً، با اطمینان، خود شیوا.