البته با آهنگ ها، موسیقی محلی واقعی شروع شد. خوب، با درون یابی بلافونته، که در قالب های متنوع خود آواز آکوستیک را با ترتیبات روحانی سیاه و صداهای جزایر پیوند می زند. او موسیقی پرفروشاش را در جادهها برای تماشاگران سفیدپوست برد که برای تماشای اجرای او از آلبوم میلیونفروشیاش «Calypso»، آلبوم «Day-O» پول زیادی پرداخت میکردند. بخش عمده ای از افراد آشنای او می دانستند که تلویزیون تماشا می کنند. بلافونته به جای اینکه صرفاً کابارهای با بلیت داغ خود را برای اتاقهای نشیمن آمریکایی ترجمه کند، چیزی عجیبتر و جذابتر را تصور کرد. در سال 1959، او به نوعی CBS را مجبور کرد تا «Tonight With Belafonte» را پخش کند، اجرای یک ساعته استودیویی که با تبلیغات زنده برای Revlon (حامی مالی شب) شروع میشود و از بازیگر بور و درخشان باربارا بریتون (بازیگر آگهی) در مقابل دیدگان قرار میگیرد. مردان سیاه پوست در میان سایه ها و زنجیرهای بزرگ.
آنها در حال کار سخت پانتومیم هستند در حالی که بلافونته یک نسخه چسبناک از “زن سر طاس” را با کمربند می بندد. کل ساعت فقط به این نوع دلهره آور است: آهنگ های ضربی، انجیل ته درشت، بلوز ناله، ست های فوق العاده یدکی که دلالت بر جدایی و حبس دارد، سیستم آب و هوایی که خود را اودتا می نامید. بلافونته هرگز مستقیماً در مورد بی عدالتی صحبت نمی کند. او به آهنگها و صحنهپردازیها اعتماد دارد که خودشان صحبت کنند. مردم – مخصوصاً سیاهپوستان – آن را دریافت خواهند کرد. این موسیقی آنهاست.
بلافونته در کتاب «آهنگ من»، خاطراتش در سال 2011، نوشت: «هر چه دورنمای بازیگری من بدتر به نظر می رسید، بیشتر خودم را به سازماندهی سیاسی می انداختم.» آن سازمان دهی اشکال آشنا داشت – راهپیمایی، اعتراض، تجمع. پول او به جنبش حقوق مدنی کمک کرد و هزینه سواری آزادی را پرداخت کرد. او یک بیمه نامه عمر برای کشیش دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور با کورتا اسکات کینگ به عنوان ذینفع داشت، زیرا دکتر کینگ باور نداشت که بتواند آن را بپردازد. ساختمانی که او در خیابان وست اند 300 در منهتن خرید و به یک کاخ 21 اتاقه تبدیل شد، به نظر می رسید که مقر جنبش در نیویورک دو برابر شود. (“مارتین شروع به تهیه پیش نویس سخنرانی ضد جنگ خود در آپارتمان من کرد.”) بنابراین، بله، بلافونته نزدیک هسته روانی و مرکز اداری جنبش بود.
اما آن چشم انداز تیره و تار هالیوود – ترکیبی غیرقابل محاسبه از نژادپرستی و استعدادهای بیش از حد خام – بلافونته را به طور منحصر به فردی در زمین نگه داشت و نوعی سازماندهی فرهنگی را انجام داد. این فیلمها نبودند که او را در این چند دهه در زندگی بسیاری از مردم نگه داشته بودند، اگرچه او هرگز به طور کامل از بازیگری دست نکشید، بهترین از همه در تعداد انگشت شماری از فیلمهای رابرت آلتمن، به ویژه «کانزاس سیتی» از سال 1996، که در آن بازی میکند. برخی ارعاب متقاعد کننده به عنوان یک گانگستر یخی دهه 1930 به نام Seldom Seen. سازماندهی او در تلویزیون اتفاق افتاد، جایی که او به طور برجسته در دهه 1960 به عنوان خودش مطرح بود، و جایی که وسعت سیاسی او مسلماً به اندازه جفت روحش نافذ بود، در برنامه های متنوعی که تولید می کرد و آمریکا را با گلوریا لین و اودتا و جان لوئیس آشنا کرد.