نقد کتاب: «رازهایی را که به تو گفتم به کسی نگو» نوشته لوسیندا ویلیامز


رازهایی را که به شما گفتم به هیچ کس نگو: یک خاطره، توسط لوسیندا ویلیامز


لوسیندا ویلیامز، ترانه سرای 70 ساله برنده جایزه گرمی، در دریاچه چارلز، لا به دنیا آمد. یکی از مدافعان حقوق مدنی بود. پدرش، میلر ویلیامز، شاعر برنده جوایزی بود. مادرش عاشق موسیقی بود و پیانو می نواخت. ویلیامز در لوئیزیانا، می سی سی پی، جورجیا، یوتا، شیلی و مکزیک بزرگ شد. روی کاغذ، این یک تربیت ایده‌آل برای هنرمندی بود که او تبدیل شد: یک نوازنده دوره گرد عشایری که آهنگ‌هایش ریشه‌های عمیق جنوب را دارد و از تصاویر واقعی برای ایجاد احساسات طوفانی استفاده می‌کند.

اما شجره نامه او باعث نشد که زندگی او به درستی سر جایش بیفتد، همانطور که ویلیامز در خاطراتش به یاد می آورد، “رازهایی را که به شما گفتم به هیچ کس نگو.” او خاطرنشان می کند: «من در طول دهه های زندگی ام از صحبت در مورد کودکی ام خودداری کرده ام. من به جای آن ترانه هایی درباره آن نوشته ام.

او می نویسد که مادر ویلیامز در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفت و با اسکیزوفرنی و اعتیاد به الکل زندگی می کرد. پدر شاعر و استاد او مربی و محافظ بود، اما خوی هم داشت. والدین ویلیامز پس از اینکه پدرش با یکی از دانش آموزان نوجوانش آشنا شد، طلاق گرفتند.

ویلیامز در عنوان ترانه آلبوم پرفروش خود، «چرخ‌های ماشین در جاده شنی»، درباره کودک بودنش می‌خواند: «کودکی در صندلی عقب «حدود چهار یا پنج سال/به بیرون از پنجره نگاه می‌کنم، کمی خاک مخلوط با اشک.» وقتی پدرش برای اولین بار آن را شنید، به ویلیامز گفت که او همان دختر کوچک گریان است. تا آن زمان، ویلیامز متوجه نشده بود که دارد درباره خودش می‌نویسد.

خاطرات ویلیامز به اندازه ترانه هایش چخماق، خاکی و ساده است. او زیربنای زندگی‌نامه‌ای برخی از تاریک‌ترین اشعار خود را آشکار می‌کند، اما او همچنین داستان بزرگ‌تری را بیان می‌کند: عزم هنری در مبارزه با ناامنی شخصی. قضاوت نادرست و قضاوت نادرست توسط مردان و تجارت موسیقی؛ و ثابت قدم نگه داشتن خودش.

او تسلیم نمی شود: نه به یک ریمیکس شیک، نه روی عکس های جلد آلبومش، نه به غریزه اش. او می‌تواند تحمل کند که او را سخت یا «دیوانه» خطاب کنند، اگرچه، او اذعان می‌کند، «مواقعی وجود دارد که می‌توانم لایه‌ای از احساسات غیرقابل پیش‌بینی را به موقعیتی بیاورم که از قبل سخت است.» نتایج ماندگار در آهنگ های اوست.

ویلیامز زندگی را به عنوان یک موسیقیدان به زودی پس از اینکه گیتار به دست گرفت تصور کرد. او از نوجوانی شروع به اجرای آهنگ های محلی کرد. اما حتی زمانی که ترانه سرایی خود را تقویت کرد و شهرت محلی به دست آورد – در تگزاس و سپس در لس آنجلس – او تا 30 سالگی به کارهای روزانه پرداخت. برچسب‌های اصلی او را بارها و بارها به عنوان “بیش از حد کشور برای راک” اما “بیش از حد راک برای کشور” رد کردند.

از همان ابتدا – دو آلبوم کم‌هزینه فولک‌وی که در سال‌های 1979 و 1980 ساخت – ویلیامز درباره موضوعات اصلی آواز خواند: آرزو، غم، عشق، سفر، بقا، مرگ. برخی از آهنگ های او بوسه آف هستند. برخی ابراز پشیمانی می کنند برخی مرثیه هستند; برخی از آنها حذف هستند. آنها همیشه در جزئیات خانگی هستند. در «خون داغ»، هجوم شهوت زنانه، او درباره احساس «سردی سرد» آواز می‌خواند در حالی که مردی را تماشا می‌کند که «خانه‌ات را با اتوی لاستیک درست می‌کند».

برای انتشار آلبوم «لوسیندا ویلیامز»، آلبوم موفقیت‌آمیز او در سال 1988، یک برچسب پانک انگلیسی، Rough Trade، مورد نیاز بود. یک دهه بعد، «چرخ‌های ماشین در جاده شنی» اوج تجاری او را رقم زد. اما ضبط آن آلبوم، او در خاطرات به یاد می آورد، طولانی و پر از دردسر بود. او می نویسد که ساختن رکوردها می تواند محدودیت ها و مرزهای همه افراد درگیر را آزمایش کند. اکنون می‌دانم که این طبیعی است.»

دریافت صدایی که ویلیامز در «چرخ‌های ماشین» می‌خواست، منجر به فروپاشی گروه قدیمی او و درگیری با دو تهیه‌کننده شد. سپس درگیری های قراردادی انتشار آلبوم تمام شده را دو سال به تعویق انداخت. ویلیامز همچنین یک مفهوم ویدیویی از کارگردان پل شریدر را رد کرد و تصمیم گرفت: «او فقط پسر دیگری بود که سعی داشت دیدگاه خود را به یک هنرمند زن تحمیل کند. “Car Wheels” بدون ویدئو خوب عمل کرد.”

ویلیامز در سراسر کتاب خود اشتها و اشتباهات خود را تشخیص می دهد. او در مورد رنج بردن از اختلال وسواس فکری اجباری و حملات افسردگی می نویسد، و ضعف خود را نسبت به نوع دوست پسری که او آن را «شاعر موتورسیکلت» می نامد، تشخیص می دهد، افرادی که اغلب معلوم می شود متقلب، معتاد یا بدتر از آن هستند.

او به هر حال از راه رسید. او درباره یک شکست عاشقانه می نویسد: «این رابطه انجام شد، اما من یک آهنگ خوب از آن دریافت کردم. ویلیامز از سال 2009 با مدیر، تهیه کننده و همکار ترانه سرا، تام اوربی ازدواج کرده است.

اگرچه ویلیامز کتاب خود را در سال 2022 به پایان رساند، اما اشاره ای به سکته مغزی او در سال 2020 نشده است. او دیگر نمی تواند گیتار بزند. اما او در سال 2021 به تور بازگشت و همچنان به نوشتن آهنگ ادامه می دهد. او در ماه ژوئن آلبوم جدیدی را منتشر می کند. خاطرات او نشان می‌دهد که چقدر عمیق است.


رازهایی را که به شما گفتم به هیچ کس نگو: یک خاطره | نوشته لوسیندا ویلیامز | 272 ص | مصور | تاج | 28 دلار