آن قطعه به نفع خودش بیش از حد معروف است و اغلب با احساساتی بیاثر نواخته میشود. اما تحت رهبری مالکی، و با این ارکستر – دنیای صدای سیبلیوس که در استخوانهایش حک شده بود – “فنلاند” به تازگی خلع سلاحکننده بود، در هارمونیهای تاثیرگذار و هیاهوهای با اراده آهنین خود با وقار متواضعانه بود.
این تحویلی یادآور افتتاحیه برنامه، «بازگشت لمینکاینن»، چهارمین افسانه از «سوئیت لمینکاینن» سیبلیوس، بر اساس «کالهالا»، حماسه ملی فنلاند بود. پایان کوتاهی برای یک اثر طولانی، «بازگشت» تماماً اوج است، اما مالکی سطحی را حفظ کرد و کمی تجاوز مردمی آتشین را از اینجا و آنجا به راه انداخت، اما در بیشتر موارد بر رنگ تأکید کرد و به آن اجازه داد تا با شکوه شکوفا شود که مطمئن بود. به جای اصرار
کنسرتو فلوت سااریاهو “L’Aile du Songe” از سال 2001، یک لمس شخصی بی سر و صدا از برنامه سازی بود: Mälkki که مانند سااریاهو در پاریس زندگی می کند، دوست و مترجم برجسته موسیقی او است. و برای اجرای Carnegie، Mälkki توسط یکی دیگر از همکاران قبلی، Claire Chase، نوازنده فلوت، در بخش انفرادی همراه شد. (آن دو اخیراً کنسرتو دوبل عالی فیلیپه لارا را که برای اولین بار در هلسینکی اجرا شده بود به فیلارمونیک نیویورک آوردند.)
فلوت – انسانی، عنصری – یکی از سازهای مورد علاقه سااریاهو بوده است که او برخی از رویایی ترین موسیقی شاعرانه خود را برای آن نوشته است. در اینجا، در عبارات کوتاهی در بالای بافتهای معلق میخواند که به خودی خود ملودی نیستند، اما به ژستهایی با بیان گسترده ساخته میشوند.
در موومان دوم، تکنواز در کنار نوازندگی نتدار صدا میزند، که چیس با نمایشی بودن علامت تجاری خود به نمایش گذاشت. او و فنلاندیها بهطور رضایتبخشی در برخورد با برخی از ظریفترین جزئیات کار با هم متحد بودند: گلیساندوهای رو به پایین که شعلهای از صدا را تداعی میکنند که به سرعت در حال گذر یا شاید در حال مرگ است. محو شدن آهسته آسمانی که به سمت بالا می رود، اما در نهایت به سمت نامفهومی فرو می رود.