گریس بامبری، یک میزانسنسوپرانوی سد معلق که گستره وسیع آوازی و حضور بالای صحنهاش او را به چهرهای برجسته در اپرا و یکی از اولین و بزرگترین ستارههای سیاهپوست آن تبدیل کرد، روز یکشنبه در وین درگذشت. او 86 سال داشت.
مرگ او پس از سکته مغزی در ماه اکتبر، در بیانیه اپرای متروپولیتن در نیویورک تایید شد، جایی که او مدتها پای ثابتش بود و بیش از 200 بار در طول دو دهه اجرا کرد.
خانم بامبری که در سن لوئیس در دوران جداییطلبی بزرگ شد، در زمانی که خوانندگان آفریقایی-آمریکایی بهرغم پیشرفتهای بزرگانی مانند لئونتین پرایس و ماریان اندرسون، منظرهای نادر در صحنه اپرا بودند، به بلوغ رسید.
اما خانم بامبری در سال 1960 در سن 23 سالگی، زمانی که در اپرای پاریس در آهنگ “آیدا” وردی، آمنریس را خواند، با انگیزه ای شدید و کاریزمای بزرگ، در سطح بین المللی شروع به کار کرد.
سال بعد، زمانی که ویلند واگنر، نوه ریچارد واگنر، او را در نقش زهره، الهه رومی عشق، در نسخه مدرنیزهشده «تان هاوزر» واگنر در جشنواره بایروت انتخاب کرد، در یک رسوایی ملی در آلمان غربی فرود آمد. .
او اولین زن سیاهپوستی بود که در این جشنواره اجرا کرد و به عنوان شخصیتی که معمولاً بهعنوان یک ایدهآل نوردیک در اپرایی نوشته شده توسط آهنگساز معروف به یهودیستیزی و ملیگرایی آلمانی به تصویر کشیده میشود، بازی کرد. جشنواره – و روزنامهها – مملو از نامههایی بود که تاکید میکرد آهنگساز «در قبرش خواهد چرخید».
خانم بامبری دلسرد نشد. در واقع، او به خوبی آماده شده بود.
او در مصاحبهای با مجله سنت لوئیس در سال 2021 به یاد میآورد: «همه چیزهایی که از دوران کودکیام آموخته بودم اکنون در حال آزمایش بود. چون به یاد دارم که در ایالات متحده مورد تبعیض قرار گرفتم، پس چرا باید در آلمان متفاوت باشد؟ ”
حضار چنین تردیدهایی نداشتند: خانم بامبری 30 دقیقه تشویق شد. منتقدان آلمانی به همان اندازه مسحور شدند و او را “زهره سیاه” نامیدند. روزنامه منطقه کلن Kölnische Rundschau او را به عنوان یک “پیروزی هنری” معرفی کرد و Die Welt او را “کشف بزرگ” نامید.
اجرای برجسته او به او کمک کرد تا قراردادی 250000 دلاری (معادل بیش از 2.5 میلیون دلار در حال حاضر) با امپرساریو اپرا سول هوروک به دست آورد.
همچنین افتخار دیگری برای او به ارمغان آورد: اجرا در کاخ سفید، در فوریه 1962. به توصیه دوستان اروپایی که خانم بابری را در بایروث دیده بودند، ژاکلین کندی، بانوی اول، از او دعوت کرد تا در یک شام دولتی که در آن حضور داشت، آواز بخواند. رئیس جمهور جان اف کندی و خانم کندی، معاون رئیس جمهور لیندون بی. جانسون، قاضی ارشد ارل وارن و دیگر دلالان قدرت واشنگتن.
ناگهان ستاره شد.
کلودیا کسیدی در The Chicago Tribune در بررسی ضبط آریاهای خود در همان سال نوشت: «اگر صدای جدید هیجانانگیزتری نسبت به صدای گریس بامبری وجود داشته باشد که سر به فلک میکشد، من آن را نشنیدهام. “این صدای باشکوهی است که به لطف خدایان این فرصت را به او داده اند که با زیبایی کامل شنیده شود.”
آلن ریچ از نیویورک تایمز درباره اولین کارش در سالن کارنگی در نوامبر 1962، یک بررسی با صلاحیت ارائه کرد، اما اجازه داد که “خانم بابری صدایی زیبا، واضح، زنگ دار و کنترل زیادی بر آن دارد.”
او مینویسد: «او میتواند بدون کوچکترین تلاشی از بلندی درخشان به صدای طنیندار زیبای سینه بپیوندد.
خانم بامبری نه تنها از ادراکات نژادی، بلکه از دسته بندی های صوتی نیز فراتر رفت. او که در اصل یک میزانس سوپرانو بود، با بازی در نقشهای سوپرانو نیز حرکتی چشمگیر داشت که به او امکان دسترسی به نقشهای خیمه شب بازی در اپراهایی مانند «سالومه» ریچارد اشتراوس و «توسکا» پوچینی را داد..”
فرد پلاتکین در سال 2013 در قدردانی از وب سایت WXQR، ایستگاه رادیویی عمومی نیویورک، نوشت: «او از این واقعیت که توانست هر دو نقش را در «آیدا» وردی ایفا کند، افتخار کرد. او می تواند توسکا و سالومه باشد، اما همچنین کارمن و ابولی.
خانم بامبری طیف گسترده ای را در انتخاب نقش های خود به نمایش گذاشت. در سال 1985، علیرغم احساسات متناقض او در مورد یک اپرای فولک که در میان ساکنان چارلستون، SC، و مملو از کلیشه های نامطلوب سیاهپوست، در اجرای 50 سالگی اپرای متروپولیتن با عنوان «پورگی و بس» جورج گرشوین در اپرای متروپولیتن تحسین شد. .
او در مصاحبه ای با مجله لایف گفت: «فکر می کردم کمتر از خودم باشد. «احساس میکردم که خیلی سخت کار کردهام، آنقدر پیش رفتهایم که مجبور به عقبنشینی به سال 1935 شویم. یا نه. چه آن را بخوانم چه نخوانم، هنوز هم آنجا بود.»
گریس ملزیا بامبری در 4 ژانویه 1937 در سنت لوئیس، کوچکترین فرزند از سه فرزند بنجامین بامبری، مسئول حمل و نقل راه آهن، و ملزیا بامبری، یک معلم مدرسه، متولد شد.
او که در جوانی یک اعجوبه موسیقی بود، مهارتهای خود را در گروه کر در کلیسای یادبود سنت لوئیس یونیون و با اجرای شوپن با پیانو در مهمانیهای چای زنانه تقویت کرد. در 16 سالگی، او اجرای خانم اندرسون را دید، که به یک مربی تبدیل می شد، و الهام گرفت که در یک مسابقه خوانندگی در یک ایستگاه رادیویی محلی شرکت کند. او جایزه اصلی را گرفت که شامل 1000 دلار وثیقه جنگی و بورسیه تحصیلی برای موسسه موسیقی سنت لوئیس بود. با این وجود او به دلیل نژادش از پذیرش محروم شد.
خانم بامبری در مصاحبه ای با The Boston Globe گفت: «واقعیت زخمی بود. اما وقتی این اتفاق افتاد، من نیز فکر کردم، من برنده هستم. هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. استعداد من برتر است.»
برگزارکنندگان مسابقه رادیویی با شرمساری ترتیبی دادند که او در برنامه استعدادیابی، یک برنامه رادیویی و تلویزیونی ملی به میزبانی آرتور گادفری ظاهر شود. آقای گادفری پس از شنیدن اجرای دلخراش «O Don Fatale» از «دون کارلو» وردی، به حضار گفت: «نام او روزی یکی از مشهورترین نامهای موسیقی خواهد بود.»
این قرار گرفتن به او کمک کرد تا در مسیری به دانشگاه بوستون و بعداً دانشگاه نورث وسترن قرار گیرد، جایی که تحت تعلیم لوته لمان، برجسته اپرای آلمانی قرار گرفت، که با حرکت خانم بامبری به سمت اولین کار خود در پاریس، مربی ارزشمند دیگری شد.
همانطور که ستاره او در طول سالها به رشد خود ادامه داد، خانم بامبری هرگز از حضور در نقش پریمادونا در خارج از صحنه و همچنین در خارج از صحنه، ترسی نداشت، خودش را در ایو سن لوران و اسکار دو لا رنتا تجهیز کرد و در یک لامبورگینی کار کرد.
پس از ازدواج با تنور اروین جکل در سال 1963، او در ویلا در لوگانو، سوئیس ساکن شد. این زوج در سال 1972 طلاق گرفتند. خانم بامبری هیچ بازمانده ای از خود بر جای نگذاشت.
خانم بامبری فراتر از مهارتهای آوازی شگفتانگیز خود، تندخویی معروفی را برای نقشهای خود به ارمغان آورد، شهرتی که او برای اجرای «سالومه» در سال 1970 در خانه اپرای سلطنتی لندن به خوبی از آن استفاده کرد.
او اخباری را به مطبوعات درز کرد که برای مسابقه مسابقه ای “رقص هفت حجاب”، تمام هفت حجاب را از تن خواهد برد، تا “جواهرات و عطر” خود را به قول خودش – اگرچه جواهرات، معلوم شد، کافی است. همانطور که نیویورک تایمز اشاره کرد به اندازه کافی برای خدمت به عنوان یک “بیکینی ساده” است.
به سختی مهم بود. خانم بامبری در سال 1985 در مصاحبه ای با مجله People گفت: “در تاریخ کاونت گاردن، آنها هرگز این همه دوربین دوچشمی نفروختند.”