سهشنبه شب، چهار سال پس از ستایش بهعنوان ستاره برجسته احیای «حلقه» واگنر در اپرای متروپولیتن، توماش کونیچزنی به آنجا بازگشت و تیتر «Der Fliegende Holländer» یا «هلندی پرنده» را منتشر کرد. ارزش انتظار را داشت
هلندی Konieczny، ملعون به سوار شدن بی پایان در دریاها در یک کشتی ارواح با دکل های سیاه و بادبان های قرمز، به نظر می رسید که نیروهای ماوراء طبیعی را هدایت می کند که او از بطن تولید تاریک بی وقفه فرانسوا ژیرار بیرون می آید. Konieczny دارای ابزاری از قدرت گرانیتی و طنین برنجی است که عمق یک توبا را با بازیگران بسیار نافذ ترومپت ترکیب می کند. او همچنین می تواند صدای خود را بپوشاند و آن را با اشک های رقت انگیز پر کند. برای چنین ساز قابل توجهی، حمله او به طرز شگفت آوری تمیز است. او یک صدای مستقیم را به یک غرش ارتعاشی متورم می کند و صدای آن را شبیه یک کری دکوری بدیع می کند.
پیتر گلب، مدیر کل گروه مت، در سال 2019 زمانی که گلب اولین حضور شرکت کونیچنی را در نقش آلبریچ در «حلقه» در همان سال شنید، این نقش را به کونیچنی، یک باس باریتون لهستانی پیشنهاد داد. کونیچنی کاریزما و اشراف غیرمعمولی را برای شخصیت شرور تعیین شده در تترالوژی حماسی واگنر به ارمغان آورد، و هلندی او نیز خلقتی پیچیده است.
شخصیتی غم انگیز که رفتار رواقی اش دردی انقباض در درونش را می پوشاند، هلندی کونیچینی از نگرانی های زمینی بالاتر می رود، اما با خشم متمرکز در برابر عذاب های همیشه تازه از مخمصه سیزیفی خود خشمگین می شود. شکست ناپذیری او را نسبت به انسان ها بیزاری می کند و از مرگ مستاصل می شود، و با این حال، دلبستگی عاشقانه ای بر عشق دارد. مرد هلندی هر هفت سال یک بار در جستجوی زنی به ساحل می آید که بتواند با وفاداری خود او را نجات دهد و نفرین او را بشکند. (البته، این فرض حاوی زن ستیزی منفعلانه-پرخاشگرانه است – که مردی که در جستجوی یک زن وفادار است، محکوم به جستجوی او برای همیشه است.)
به عنوان سنتا، زنی که توجه وسواس گونه کاپیتان ظاهری را برمی گرداند، الزا ون دن هیور با یک سوپرانوی انعطاف پذیر آواز خواند. در «تصنیف سنتا»، او عبارات بلندی را با قدرت و نقطه منجنیق کرد و صدایش را در یک رشته باریک برای نتهای بلند پیانیسیمو به زیبایی شکل داد. همانطور که شیفتگی او را درگیر کرد، ون دن هیور دامنه تونال را فراخواند تا پرتره واگنر از عشقی را که در کلیتش نابودکننده است پر کند.
ضربه روشن تنور اریک کاتلر به نقش اریک، معشوق رها شده سنتا، تند و تند و تلخی غیرعادی بخشید. باس دیمیتری بلوسلسکی به طور موثری دالاند، پدر سنتا را که به راحتی خیره می شد، به عنوان مردی قوی و در عین حال احمق معرفی کرد که دخترش را با ثروت معاوضه می کرد.
تولید ژیرار – مانند “لوهنگرین” اخیر او – تلاش می کند تا از چند ایده، مسافت پیموده شده زیادی را به دست آورد. طولانی در محیط، با مه بلند و ته رنگ سبزهای بیمارگونه و توهم زا، و داستان سرایی کوتاه است.
خوشبختانه، رهبر ارکستر 29 ساله توماس گوگیس، اولین بار خود را در Met انجام داد، به فضای فانتزی غوغایی عمق بخشید. اورتور با گردابهای طوفانی و قدرت تپندهای زنده شد، حتی زمانی که پیشبینیهای ویدئویی از گرداب و ترکهای رعد و برق غیرضروری بود. بهویژه تارها رنگهای تخیلی پیدا میکردند: سرزندگی تپنده، عاشقانههای بیهیجان و فریادهای ماورایی آنها طیف اثری را پوشش میداد که از تأثیرات بل-کانتو تا اسطورهسازی جذابی که به امضای واگنر تبدیل میشد، در نوسان است. فرصتهای از دست رفتهای وجود داشت – مانند زنگهای تیرهای که دوئت Act II را برای سنتا و هلندی رنگ آمیزی میکند – اما در کل، گوگیس حضوری مطمئن، حساس و تعیینکننده بود.
گاهی اوقات، صحنهپردازی انتزاعی ژیرار هنوز به مواد بیاعتماد به نظر میرسد، اما رهبری جنبشی و عملکرد مرکزی با ویژگیهای غنی نشان میدهد که ممکن است به سادگی منتظر چند هنرمند بوده تا آن را بازخرید کنند.
هلندی پرنده
تا 10 ژوئن در اپرای متروپولیتن، منهتن؛ metopera.org.