اسکار لوانت، موسیقیدان و وگ پرآشوب اواسط قرن، اغلب میگفت که «خط ظریف بین نبوغ و جنون» را پاک کرده است.
او آن را دوباره یا نسخهای از آن را در «شب بخیر، اسکار» میگوید، فانتزی زندگینامهای متقاعدکننده که دوشنبه در تئاتر Belasco افتتاح شد. اما بر اساس شواهدی که از این شخصیت نوشته شده است، و بهویژه آنطور که شان هیز در یک اجرای غمانگیز و دقیق نقشآفرینی کرده است، لوانت آنقدر خط را پاک نمیکند که آن را به اشتباه میاندازد.
مطمئناً نمایشنامه، توسط داگ رایت، نمیتواند بخش نابغهای از شوخی را به خوبی نشان دهد. در عوض، اسپری از معروف ترین کنایه های لوانت را ارائه می دهد، مانند آنچه در مورد الیزابت تیلور است: “همیشه یک عروس، هرگز یک ساقدوش.” و به جای اینکه لوانت چقدر شگفتانگیز بود را دراماتیزه کند، فقط این را مکرر میگوید. “بزرگترین شوخ طبعی آمریکا.” “یه شیر لعنتی.” هوروویتز در کنار پیانو “با ظرافت و راحتی که حتی شوپن هم ممکن است به آن حسادت کند.”
ستایش تحسینبرانگیز است، اما آنچه در تولید کارگردان لیزا پترسون میبینیم با هیچکدام از آنها فاصله زیادی دارد. بیشتر این فقط یک گریه است. لوانت درخشان به نظر نمی رسد، اما بیمار است.
رایت که خیلی موتور نمایشی نیست، اگر به صورت تخیلی باشد، بسیار سخت کار میکند تا ریسکها را بالا ببرد. سال 1958 است، در روزی که در هفته جاروها، «نمایش امشب» با مجری آن، جک پار، اولین نمایش خود را در ساحل غربی خواهد داشت. میهمان خیمه شب بازی پار، که گروهی را رهبری می کند که همچنین شامل سمبل جنسی جین منسفیلد و سنور ونسس، نوازنده بطن، لوانت است که دو ساعت قبل از زمان نمایش نرسیده است. رئیس NBC، رابرت سارنوف، تهدید کرد که او را با رهبر محبوب، خاویر کوگات، جایگزین خواهد کرد.
اما در جایی که سارنوف (پیتر گروس) لوانت را بهطور غیرقابل اعتمادی روانرنجور و در نتیجه برای شبکه و مخاطب جذاب نمیداند، پار (بن راپاپورت) او را هنرمندی میبیند که غیرقابل اعتماد بودن و روان رنجوری دقیقاً نقاط قوت اوست. او شناسه ملی است: مردی که آمریکاییها امیدوارند بتوانند «در تلویزیون چیزی میگویند که به خوبی میدانند که شما نمیتوانید آن را در تلویزیون بگویید». او برای رتبه بندی خوب است. جای تعجب نیست که پار او را بیمار روانی مورد علاقه خود می نامد.
آن خط شوخی نیست. تنها به لطف دسیسههای همسر لوانت، جون (امیلی برگل، عالی)، است که اسکار با یک پاس چهار ساعته از موسسهای که او در حال حاضر آن را خانه مینامد، بیرون آمده است. هنگامی که او در نهایت به استودیو می رسد، در حالی که یک نفر منظم (مارچانت دیویس) را به دوش می کشد، ژولیده، ژولیده و گیج شده است. جون او را “ایور با کت و شلوار ارزان” صدا می کند.
هیز، که دیگر جن دوست داشتنی «ویل و گریس» نیست، به وضوح رفتارهای لوانت را به دقت مطالعه کرده است، که بسیاری از آنها نتیجه اعتیاد طولانی مدت به مسکن ها بوده است. کار شگفتانگیز است، اما اجرا کمتر از یک حلقه بیوقفه از تیکهای صورت، لرزان دستها و ژستهای اجباری، تسکین شخصیت است. سخنرانی او تحت فشار است، خلق و خوی او انفجاری است، هدف او هر چیزی که در مسیرش قرار می گیرد – از جمله خودش. گذشته از این مجموعه رفتار، اندکی از یک زندگی درونی می تواند از بین برود.
رایت برای پرداختن به مشکل درونی آشکار کردن چنین روح قفل شده ای و به شیوه ملودرام های روانپزشکی دوره ای مانند “Now Voyager” و “Begger Than Life” به لوانت گاه به گاه وقفه ها و توهمات واقعیت می دهد. بیشتر شامل جورج گرشوین است: دوست لوانت، خیرخواه و بیته نوآر، 20 سال مرده اما هنوز هم نوعی رقیب ادیپی است. روح پر زرق و برق گرشوین (جان زدروجسکی) می گوید: “من از شکست تا حد مرگ می ترسم.” “اما شما؟ برایت مهم نیست.»
خواه لوانت به آن توجه داشته باشد یا نه، درست است که طبق استانداردهای گرشوین او شکست خورد. امروز کمتر کسی او را به یاد می آورد. بنابراین باید بخشهای عظیمی از نمایش مشکوک دراماتورژیک برای پوشاندن شکافها منتشر شود. دستیار تولید جوان (الکس وایز) به لوانت و ما میگوید: «میدانم همه منتقدان میگویند بهترین بازی شما در «یک آمریکایی در پاریس» بود. “آن سکانس موسیقی – کنسرتو در F – یک نمایش است!”
وقتی شخصیتها شروع به اطلاع دادن شخصیتهای دیگر از چیزهایی میکنند که آشکارا از قبل میدانستند، و (همانطور که اغلب در اینجا اتفاق میافتد) دیوانهوار از شوخیهای ملایم سرکوب میکنند، چیزی اشتباه است.
زمانی که در نیمه دوم نمایش 100 دقیقه ای، لوانت پس از اینکه ثابت کرد که برای نیمه اول خسته کننده است، سرانجام برای پخش زنده می نشیند، آنچه مشخص است. موسیقی شروع می شود، پرده بالا می رود، چراغ ها روشن می شوند و او هنوز خسته کننده است. شلیک تک لاینرها، به ویژه آنهایی که تند و زننده هستند، نشانه نبوغ خاصی نیست. هزاران کمدین این کار را انجام می دهند. همچنین این واقعیت که تک لاینرها از مردی می آیند که آشکارا به شدت آشفته است، آنها را به خصوص خنده دار نمی کند. برای من، تماشای هیز در نقش لوانت – مانند تماشای کینسکوپی از خود لوانت – بسیار غم انگیز است.
بنابراین، وزن تقویت نقطهنظر نمایشنامه به شدت بر دوش پیانیسم لوانت و هیز میافتد. پترسون، کارگردان، از همان ابتدا به دنبال آن بوده است. جعبههای کفش تودرتوی مجموعه زیبای ریچل هاک، که نشاندهنده دفتر پار و پس از جدا شدن آن، اتاق رختکن لوانت است، اکنون کاملاً ناپدید میشوند تا یک استودیوی تلویزیونی کاملاً پرشده با صحنه مرکزی Steinway را نمایان کند. هیز به سمت آن قدم برمی دارد و پس از آخرین مبارزه مرگبار با روح گرشوین، به پخش یک قطعه هفت دقیقه ای از «راپسودی در آبی» ادامه می دهد.
خوبه.
حتی اگر حیرتانگیز بود، نمیدانم چگونه میتوانست به «شب بخیر، اسکار» شکل رضایتبخشی بدهد. مسائلی که در قالب تئاتر مطرح می شود، می خواهد در آنها نیز حل شود. رایت این اصل را در «من همسر خودم هستم»، نمایشنامهای که در سال 2003 برنده جایزه پولیتزر شد، و در کتابش برای نسخه موسیقی غیرمتعارف «باغهای خاکستری» که هرکدام از مواد خام ساخته شده از آن برای مد استفاده میکنند، پیروی کرده است. یک نتیجه گیری ارگانیک
“شب بخیر، اسکار” نمی تواند به آنجا برسد، اما مشکل را درک می کند. کودای پس از کنسرتو ممکن است مضامین بزرگتر نبوغ و جنون را به هم پیوند ندهد، اما برخی از روابط را به روشی که از یک ملودرام در سال 1958 انتظار دارید، حل میکند. جوک هایی که قبلاً فقط اوریگامی با کلمات بودند، اکنون به راهی برای لغزش حقایق دردناک از سانسورهای بین فردی تبدیل شده اند.
فقط در آن چند دقیقه آخر، روح لوانت را می بینید. این روح ساخته شده برای تلویزیون نیست، اگرچه اکثر مردم زمان او او را اینگونه می شناختند. به نوعی او را همان طور که بود پذیرفتند که شاید نعمت نبود. وقتی در یکی از قسمتهای «خط من چیست» در سال 1965 از او پرسیدند: «آیا تا به حال توانستهاید از بیماریهای مختلفی که داشتهاید استفاده زیادی کنید؟» پاسخ داد: سلامتی من دغدغه ملت است. پانل چشم بند بلافاصله متوجه شد که او کیست.
فقط کاش بعد از «شب بخیر، اسکار» این کار را میکردیم.
شب بخیر اسکار
تا 27 اوت در تئاتر Belasco، منهتن. goodnightoscar.com مدت زمان: 1 ساعت و 40 دقیقه.