ریانون گیدنز، موزیسین چندمتخصص، روز دوشنبه، اندکی پس از برنده شدن جایزه پولیتزر برای موسیقی، از خانه اش در ایرلند گفت: «یعنی نگاه کنید: من در حال حاضر غرق شدم.
او در یک مصاحبه تلفنی با آهنگساز مایکل آبلز صحبت می کرد که جداگانه از طریق تلفن از ایالات متحده به آن ملحق شد. آنها با هم برنده پولیتزر، “عمر” را نوشتند، اپرایی درباره عمر بن سعید، محقق مسلمانی که در اوایل دهه 1800 در آفریقا دستگیر شد و در چارلستون، SC به عنوان برده فروخته شد. در جشنواره اسپولتو آمریکا
گیدنز لیبرتو را بر اساس زندگینامه سعید نوشت و دموهایی را با خود همراهی ضبط کرد که آبلز سپس با نمرهای کامل به آنها پاسخ داد. نتیجه یک چرخش چند ژانر و چندفرهنگی بود – توری در جهان های صوتی اسلام، بلوگرس، معنویت ها و موارد دیگر – که در بررسی خود از اولین نمایش آن را به عنوان “آرمان اجباری صدای آمریکایی: گسترده و همیشه در حال تغییر” توصیف کردم.
آبلز برای سالنهای کنسرت و فیلمهایی از جمله موسیقی متن «برو بیرون» نوشته است. گیدنز به عنوان یک نوازنده فولک مشهور است اما به عنوان یک خواننده کلاسیک آموزش دیده است و در سال های اخیر با میزبانی پادکست “آریا کد” و اجرای آثاری از جان آدامز، انگشتان پای خود را در اپرا فرو برده است. و اکنون، به افتخاراتی مانند جوایز گرمی و جایزه “نابغه” مک آرتور، گیدنز، که هرگز آهنگسازی را مطالعه نکرده است، می تواند پولیتزر را اضافه کند.
او گفت: “هیچ کس نمی تواند آهنگساز باشد.” ما باید از جدایی و اینکه چه کسی آهنگساز نامیده می شود متوقف شود. افراد زیادی هستند که می توانند «عمر» بعدی را بنویسند.»
گیدنز و آبلز در مصاحبهای که در طی آن صدای زنگ تلفنهایشان با تماسها و تبریک شنیده میشد، بیشتر درباره خلق اپرای خود فکر کردند و به آینده آن و آینده خود نگاه کردند. در اینجا گزیده هایی از گفتگو ویرایش شده است.
الان سرت کجاست؟
رایانون گیدنز این احساس شگفت انگیزی است، زیرا مایکل و من فقط آنچه را که می دانیم وارد این موضوع کرده ایم. این یک نامه عاشقانه به کشورم بود. چیزهای زیادی برای نفرت در آن وجود دارد، اما چیزی که من در آن دوست دارم این است که مردم باید دور هم جمع شوند و چیز شگفت انگیز جدیدی بسازند. موسیقی آمریکایی یک طیف است.
مایکل آبلز این اهمیت بیان همه داستانهای ما از طریق هنرهای زیبا را نشان میدهد، اینکه مردم از حقیقت آن بیانیه بیدار میشوند و اهمیت این که داستانهای ما بخشی از میراث هنری کامل ما هستند. من به تازگی از دیدن چند نمایش در بوستون آمده ام، جایی که در خانه های فروخته شده پخش می شد. [at Boston Lyric Opera]. در هر شهر، افرادی را دیدهاید که قبلاً هرگز به اپرا نیامدهاند، احساس میکنند دیده میشوند و احساس میکنند تحت تأثیر قرار میگیرند و در فضای هنری که قبلاً در آن احساس استقبال نکردهاند، استقبال شدهاند.
اپرا به جای دنبال کردن مسیر سنتی یک پایان دراماتیک، با یک تجربه عمومی و معنوی پایان می یابد. می توانید در مورد چرایی صحبت کنید؟
گیدنز نوشته های غریزی زیاد بود. اگر این را در حین نوشتن پایان نامه از من می پرسیدید، می گفتم: “نمی دانم، فقط باید این کار را به این شکل انجام دهم.” از آنجایی که زندگی نامه در جزئیات بسیار اندک است، بلافاصله فهمیدم که داشتن یک روایت متعارف کارساز نیست.
اپراهای آمریکایی بوده اند که به موضوعات بسیار آمریکایی می پردازند، اما برای آمریکایی های آفریقایی تبار، «پورگی و بس» را داشتیم. این یک اپرای زیبایی است، اما اکنون ما شروع به گفتن داستان های خود می کنیم. و ما باید به داستانی که میگوییم فکر کنیم و اینکه چگونه میخواهیم تماشاگر از سالن خارج شود. پایان باید در مورد او و ایمان او باشد و باید در مورد شفا باشد.
ABELS به ذهنم نرسید که غیرعادی بود، قسمت اول روایی بود و قسمت آخر نه. همه چیز به جایی رسید که باید باشد. به عنوان یک هنرمند مجری، [Rhiannon] شب ها را همیشه برای مخاطبان می سازد. فکر میکنم درک او مبنی بر اینکه ما در پایان این کار باید مراقب مخاطب باشیم از مجری بودن او ناشی میشود.
گیدنز این نشان می دهد که لازم نیست آن را به همان روشی که همه انجام می دهند انجام دهید. من در تمام عمرم یک کلاس آهنگسازی نرفته ام. اما من ترکیب را به گونه ای دیگر زندگی کرده ام.
آینده این اپرا چه خواهد بود؟
گیدنز جشنواره موسیقی اوجای یک نسخه کنسرت کوتاه تر از “عمر” را سفارش داد. و من جسارت می کنم و می گویم که امیدوارم امروز ما را به سمت ضبط سوق دهد. این رویای من خواهد بود.
و برای شما دو نفر به عنوان همکار؟
ABELS ریانون از نظر تنوع و گستردگی استعداد بااستعدادترین فردی است که می شناسم و من از اینکه بخشی از زندگی موسیقی او هستم هیجان زده هستم.
گیدنز وقتی میگویم نمیدانم چه فرشتهای نام مایکل را زمزمه کرد، حتی دود هم نمیکشم، چون این موسیقی متن او برای «برو بیرون» بود. اما نمی دانستم چه اتفاقی خواهد افتاد. من این غریزه را داشتم که کار می کند و نمی دانم چگونه در یافتن یک همکار اینقدر شانس آوردم. نمی توانم تصور کنم که بیشتر با هم کار نکنیم. این فضا را تماشا کنید