درامر Doors ، جان دنسمور در مورد رابطه موسیقی و شخصی خود با کلیدهای گروه ، ری مانزارک ، در این قسمت جدید از کتاب آینده درامر ، بحث می کند ، جویندگان: جلساتی با نوازندگان برجسته (و سایر هنرمندان) ، در تاریخ 17 نوامبر.
این کتاب ، همانطور که از عنوان آن پیداست ، کمتر از یک کاوش در زندگی و روند خلاقیت. با الهام از عرفان یونانی ارمنی G.I. کتاب جورجیف ، ملاقاتهایی با مردان قابل توجه ، در 1927 ، دنسمور در مقدمه جستجوگران می گوید که هدف او این بود که “گروه خودم را که از آنها استادان موسیقی می نامم و از طریق صدا به سرنوشت عرفانی خود می رسانند” ، جمع کند. وی اضافه می کند ، “من مانند همکارانم ، جهان را” می شنوم “. یکی از موضوعات ثابت زندگی من تاکنون این است که من دائماً از موسیقی تغذیه و تغذیه شده ام. “
کتاب Densmore در مورد مجموعه ای از همتایان و پیشینیان موسیقی ، از جمله الوین جونز ، لو رید ، جانیس جاپلین ، راوی شانکار ، باب مارلی و پتی اسمیت ، تأملاتی دارد. او همچنین درباره تأثیر مادرش در زندگی خلاقانه و معلم موسیقی دبیرستانش می نویسد. و البته ، این کتاب دو نفر از همبازیان وی درها ، جیم موریسون و مانزارک را تحت تأثیر قرار می دهد.
فصل مربوط به مانزارک با عنوان “بداهه نوازی” عنوان شده است ، و دنسمور از آن ارتباط موسیقی خودجوش برای لنگر انداختن کاوش عمیق تر در معنویت و یکتایی استفاده می کند. دنسمور به یاد می آورد که اولین بار که مانزارک با هم بازی کردیم ، در جیب خود را قفل کردیم و شرح می دهد که چگونه بخش ریتم منحصر به فرد Doors پس از تصمیم به عدم استخدام یک بازیکن باس سنتی تکامل یافته است ، و در عوض اجازه داد که دست چپ Manzarek پایین دست را روی یک باس صفحه کلید استخراج کند در حالی که با دست راست خود روی عضوی ریف سرب بازی می کرد.
“بازی با دست چپ Ray به عنوان نوازنده بیس از داشتن ذهن جداگانه برای کار کردن با شیار (مانند بازیکنان باس و درامرها چالش برانگیز است) چالش برانگیزتر بود” ، دنسمور از طریق ایمیل به Rolling Stone می گوید. “هنگامی که ری با سمت راست خود (روی ارگ) تکنوازی می کرد ، گاهی اوقات هیجان زده می شد و عجله می کرد (کمی سرعت خود را افزایش دهید). مجبور شدم تا حدی افسارها را عقب بکشم. “
در فصل ، دنسمور از آنچه Manzarek بازی را بسیار منحصر به فرد می کند ، لذت می برد و لحظات کلاسیک مانند “Light My Fire” و “Riders on the Storm” را برجسته می کند. او دو مورد دلخواه عمیق دیگر را با RS به اشتراک گذاشت ، و توصیف انفرادی Manzarek در “Love Street” را “چشمگیر نیست ، اما هر بار من را از این کار منصرف می کند زیرا عبارت بسیار قوی ، دقیق و همزمان آرام است.” و درباره “When the Music’s Over” ، دنسمور می گوید: “ری دینامیک (بلند ، نرم و همه چیز در این میان) را همانطور که من می فهمم. ما با آن کرسندوها و پیانسیسموها به عنوان یک دوتایی تنگ سوار می شویم … و این من را بسیار خوشحال می کند. “
دنسمور همچنین در مورد چگونگی روابطش با مانزارک در طی سالهایی که بر سر بهترین راه برای ارج نهادن به میراث Doors اختلاف نظر داشتند ، رک و پوست کنده است (دنسمور این خصومت را به طور گسترده در 2013 Doors: Unhinged شرح داد). اما او پیش از مرگ مانزارک در سال 2013 با تحریک درباره آشتی آنها می نویسد ، و دنسمور می گوید که احترام او به موسیقی دان سابق هم گروه خود در سالهای بعد عمیق تر شده است.
دانسمور می گوید: “عشق متقابل ما به موسیقی جاز معنویت ما را آگاه می كرد.” “ما همان مربیان جاز را داشتیم. نوازندگان موسیقی جاز ذاتاً روحانی هستند … آنها دائماً در حال جستجو هستند (A Love Supreme). اینکه ما در تمرینات اولیه گاراژ چیزی بزرگتر از چهار نفر خود ساخته ایم ، پیوند بسیار محکمی است که خط اصلی ما بوده است. Fab Four به هم متصل است ، حتی اگر دو قطعه “از بین رفته باشد” (همان Doors) ، و اگر شما یکی از Fab Doors هستید ، این یک باشگاه خصوصی است که از زمان فراتر می رود و برای همیشه از هواداران خود سپاسگزار است. “
فصل نهم – Ray Manzarek: بداهه نوازی
انبوهی از کتابها درباره درها منتشر شده است – از جمله نه یک خاطره از خودم ، اما هیچ یک از آنها به جادوگر ارگان عینکی ری مانزارک توجه نکرده اند. می بینید که ری با دو نوازنده داخل یک قاب خود آمده است. بیایید به ابتدا برگردیم.
بعد از ملاقات با ری در کلاس مدیتیشن ماهاریشی در سال 1965 ، من برای حضور در یک جلسه مربا به خانه پدر و مادرش در ساحل منهتن رفتم. من به کوچه ای که شنیدم راک اند رول از گاراژ می آید رانندگی کردم. ری از جلوی خانه بیرون آمد و از معبر باریک بین این کلبه های ساحلی قدم می زد. او پیراهن آستین بلند آبی رنگی پوشید که آستین ها را بالا زده و دکمه های آن را تا نیمه باز کرده است. شلوار سفیدش را هم بالا زده بود تا فلیپ فلاپ روی پایش آشکار شود. او در یک سوراخ دکمه ای از پیراهن خود یک گل مروارید قرار داده بود.
ری هنگامی که مرا به سمت پارک هدایت کرد گرمترین لبخند را زد. او مطمئناً آرامتر از کلاس مدیتیشن شب قبل به نظر می رسید. این یک جلسه پیگیری بعد از شروع کار همه ما بود ، و ری از اینکه نتوانست “سعادت” فوری را که جری جارویس ، مربی قول داده بود ، شکایت کند. من می دانستم که مدیتیشن به اندازه LSD اثرات فوری نخواهد داشت ، بنابراین من مایل بودم مدتی آن را امتحان کنم و ببینم چگونه پیش می رود.
من و ری وقتی شروع به صحبت درباره عشق متقابل ما به جاز کردیم ، یخ را شکستیم. من به او گفتم که من همه بزرگان Man Man Hole را در هالیوود دیده ام: مایلز ، کلترن ، آرت بلیکی ، کننبال اددرلی ، بیل ایوانز و غیره.
“بیل ایوانز!” ری فریاد زد. او حسود بود.
اپیلاسیون کردم: “نبوغ او در تماس است”.
“بله” ، ری موافقت كرد و افزود ، “مایلز به خاطر داشتن این مرد سفیدپوست دلپذیر در گروه مزخرف شد ، اما او می دانست كه چقدر خوب است.”
“بله ، مرد. مایلز از کسی گله نمی کند! آیا شما همه بلوز را می شناسید؟ ” من درخواست کردم.
“بگذارید این کار را بکنیم!” ری با اشتیاق گفت.
حالا ما یخ موسیقی را می شکنیم. لحن به موقع است ، یک سرعت والس که آزمایش خوبی برای این است که آیا یک نوازنده می تواند “تاب بخورد”. من و ری بلافاصله قفل شدیم. احساس خوبی داشت.
یک جز major اصلی جاز بداهه نوازی است ، که شما را مجبور می کند در لحظه بمانید زیرا هرگز نمی دانید چه چیزی پیش خواهد آمد. با بداهه پردازی در اطراف تغییرات آکورد ، آزادی و فضای زیادی در دسترس است. در بداهه نوازی جاز یا در تکنوازی گیتار راک ، سرعت صرف خلاقانه ترین تکنوازی را تضمین نمی کند (خدا را شکر). این تعادل بین صدا و فضا ، بین غزل و فضیلت است. این در مورد تنفس و تنفس است. گاهی اوقات جالب است که گه خود را نشان دهید (نشان می دهد که چقدر سریع می توانید بازی کنید) ، اما وقتی از یک انفرادی به صورت ارگانیک خارج می شود ، بهتر است. نوعی انسان بودن است: بعضی اوقات باید فرار کنیم ، گاهی اوقات به لرز می رسیم.
می توانید در مورد آنچه بعد از آن جلسه جام جم رخ داده است ، در همه کتابهای Doors دیگر بخوانید. نکته بسیار مهمی که باید بدانید این است که ری اولین نفری بود که جادوگری را در جیم موریسون مشاهده کرد. او حتی به دلیل معاشرت با جیم از برخی دیگر از دانشجویان فیلم UCLA خود پول دریافت کرد. آنها فکر می کردند جیم خیلی دیوانه است. اولین مجموعه شعرهایی که ری به من داد – فکر می کنم عمداً – برای “Break On Through (to the Other Side)” بود. او بلافاصله با ارتباط جیم با دنیای پشت این جهان طنین انداز شده بود – یا به قول اسطوره شناس مایکل مید ، “جهانی که این جهان از آنجا آمده است” – درست مثل من.
یک لحظه موسیقی بسیار مهم دیگر یک ماه بعد اتفاق افتاد. ما از بازیکنان بیس تست می گرفتیم و به نظر نمی رسید که به جایی برسیم. ری گفت که باس صفحه کلید الکتریکی Fender را دیده است که می خواسته امتحان کند. من با او به شهر موسیقی گلن والیچ در هالیوود رفتم تا آن را بررسی کنم. بعد از پارک کردن ، از پنجره نمایش دستگاه های موسیقی عبور کردیم و آنجا بود که بالای یک جایگاه نشسته بود. به نظر می رسید که چند اکتاو (بیست و چهار کلید سیاه و سفید) با یک کروم نقره ای رنگ باشد.
“بیایید سریع از بخش ضبط استفاده کنیم ،” من گفتم ، “زیرا اگر همه را بررسی کنیم ، هرگز به بخش ابزار نخواهیم رسید.”
ری منظور من را می دانست. سالها قبل ، ساعتها در غرفه های ضبط گوش می دادم. چه فروشگاه عالی! در واقع می توانستید چیزی را قبل از خرید آن بازی کنید. موسیقی شهر که توسط گلن والیچس و آهنگساز جانی مرسر آغاز شد ، مک برای تمام مجنون های موسیقی جنوب کالیفرنیا بود. وقتی از قسمت گوش دادن به چوب ماهون قهوه ای عبور کردیم و وارد قسمت آلات موسیقی شدیم ، گفتم: “من در آن غرفه تمام LP های Coltrane را رها کردم”.
ری از او س askedال کرد که آیا می تواند باس صفحه کلید را پخش کند یا خیر ، و نماینده آن را به یک آمپر وصل کرد. ری شروع به انجام آن خطوط تکراری که روی آهنگ های جدید ما آزمایش می کرد ، کرد. “من فکر می کنم این را با دست چپ و ارگ با سمت راست خودم بازی کنم.”
گفتم: “انگار مشت کافی دارد” ما نمی خواستیم که باس به سختی صدا کند ، این می تواند یک تله باشد بدون اینکه یک بازیکن باس جداگانه رشته ای را کند. (به یاد داشته باشید ، این قبل از ظهور سینتی سایزر و رایانه بود که در نهایت می توانست تقریباً هر صدایی را در جهان تکثیر کند.)
باس صفحه کلید چند صد دلار بود ، در آن صورت پول قابل توجهی بود ، اما ما آن را خریداری کردیم. این لحظه محوری در شکل گیری صدای ما بود. این باعث شد ری فقط به راحتی و فقط با دست راست خود کلیدها را بازی کند و همچنین باعث شد خطوط باس سمت چپ خود را ساده کند.
اکنون در تمرینات تمرکز خود را برای اتصال با دست چپ ری متمرکز کردم. نوازندگان باس و درامر مانند برادران هستند که در زیرزمین کار می کنند و شیار را می پزند. اگر آنها با احساس قفل نشوند ، گروه مکید. شما می توانید یک درامر و نوازنده باس درخشان و یک گیتاریست کثیف داشته باشید و گروه زنده بماند ، اما اگر بخش ریتم (باس و درام) کثیف باشد ، مهم نیست که گیتاریست درخشان باشد.
می بینید ، برای نوازندگان درامز یک ضربان بسیار طولانی است. بگذارید خاطرات دوم خود را (The Doors: Unhinged) نقل کنم:
“فضای بین ضرب و شتم بعدی بسیار مهم است ، زیرا فضا به معنی احساس کل ترکیب است. اگر مانند موسیقی نظامی ، موسیقی ایرلندی ، پولکا و غیره (روشی که در گروه راهپیمایی دبیرستان آموختم) در جلوی ضرب آهنگ بازی کنید ، احساس کنترل می شود. من وقتی میتزاوی میله بازی می کردم از این سبک استفاده می کردم. از طرف دیگر ، اگر با لهجه پشت ضرب اجرا کنید (اگر ضرب بعدی را تا ثانیه آخر نزنید) ، احساس آرامش در بلوز ، R&B ، تصنیف و غیره بسیار آرام است. مطمئناً من این سبک را از سالها اجرا در میخانه ها کم کردم.
“وقتی The Doors شروع به کار کرد ، ما بلوزها را زیاد پوشاندیم تا وقتی که به اندازه کافی نسخه اصلی داشتیم ، بنابراین پایه ما ابتدا با احساس آرامش ساخته شد. اگر منتظر بمانید تا آخرین ثانیه دوم با ضرب دوم وارد شوید ، بلوز بازی می کنید. . . تا آنجا که ممکن است فضای بیشتری برای ورود “غم” ایجاد کند. سپس نسخه های اصلی ، با شعرهای کوبه ای جیم ، نبض را کمی به جلو هل دادند. خدا را شکر ری و من در یک صحنه بودیم که موسیقی را با این کلمات نوشتیم. “
به زبان ساده ، اگر من و ری نبض آهنگ شعرهای جیم را به همان شکل احساس نمی کردیم ، هیچ دربی وجود نداشت. منظور من این نیست که در اینجا خود تبریک بگویم. منظور من از فشار دادن این است که بخش ریتم پایه و اساس هر گروه است ، چه یک کوارتت باشد یا یک ارکستر چهل تکه ، و بدون پایه قوی ، ساختار خراب می شود.
سرانجام معلوم شد که با را و من به عنوان بنیان ، رابی می تواند دیوارها را برای جیم بسازد تا در بالای سقف بنشیند. . . یا در جلو به عنوان خواننده اصلی. دیوارها به دلیل مهارت های بسیار خوب رابی در ترانه سرایی بسیار مهیب بودند. اگر احترام متقابل وجود داشته باشد ، ساختار تعادل خواهد داشت و بسیار محکم خواهد بود. بنابراین من جفت شدن دست چپ ری و طبل زدن را به عنوان یک برکت از طرف موزه اعتبار می دهم.
حالا بیایید در مورد اینکه ری ری مغزش را به دو قسمت تقسیم می کند صحبت کنیم. او به طور همزمان مجبور شد با دست چپ خود در یک نبض تکراری باس قفل شود و از اشعار جیم پشتیبانی کند که با وکالت تغییر می کند. وی گفت ، برای این کار ، او به فکر بازی خطوط باس بوگی-ووگی افتاد که از کودکی در شیکاگو آموخته بود. اگر این کافی نبود ، او گاهی اوقات به یادماندنی ترین قلاب های صفحه کلید (سازهای موسیقی) در موسیقی محبوب می رسید.
به مقدمه “آتش من را روشن کنید” فکر کنید. این یک دایره از پنجم است که به سبک باروک (مانند باخ) پخش می شود. این قسمت صفحه کلید برای همیشه روی مغز همه مهر می شود. ما هرگز آن را فراموش نخواهیم کرد. یا آنچه را که او در “Riders on the Storm” خلق کرده است ، صدا مرموز پشتیبانی از اشعار تاریک جیم ، بگیرید. این تکنوازی باورنکردنی پیانو بود که من با او در قوس کامل احساسات انسانی بالا و پایین می رفتم. از pianissimo گرفته تا fortissimo و هر آنچه در این بین است ، آن انفرادی Ray’s نیز برای همیشه روی تمام مغزهای ما نقش بسته است.
فقط باید چند نوار موسیقی از یک هنرمند بزرگ بشنوید و بتوانید تشخیص دهید که چه کسی است. الوین جونز ، راوی شانکار ، جنیس جاپلین ، باب مارلی ، وان و جیم موریسون. . . عملاً هر فصل از این کتاب مربوط به شخصی است که کارهای او فوراً قابل تشخیص است. دو جمله از جوزف کمپبل بخوانید و می دانید که او اوست. شما صدای ری را روی ارگان Vox می شنوید و می دانید که در عرض سه ثانیه چه کسی است.
شاید ناراحتی ناشی از از دست دادن ری باشد – چهره اولیه پدرم بیش از حد عبور کرده است – اما این روزها آرزو دارم حتی بهتر از گذشته با نوازنده صفحه کلید قدیمی خود رابطه داشته باشم. من بارها و بارها در مورد این مادر مرحوم شوخی می کنم ، اما شاید در واقع یک شوخی نباشد. در پی عزیمت یک فرد قابل توجه ، فضای حتی بزرگتری می تواند باز شود. ذهن من اکنون بیشتر اوقات به مادرم و ری می رود ، زیرا می دانم که در سطح جسمی نمی توانم به آنها برسم. همانطور که ماهاریشی قبل از عبور از او گفت ، “من فوراً در هر كجا در دسترس خواهم بود!”
به عنوان مثال ، هنگام صرف شام در یک رستوران فرانسوی ، چنگال خود را مانند اروپایی ها ورق می زنم و بلافاصله به ری فکر می کنم. او و همسرش دوروتی همیشه از این طریق غذا می خوردند ، و مانند غذاخوری های پیچیده قاره به نظر می رسیدند. من به عنوان یک جوان بیست ساله از ظرافت آنها ترسیدم. من با رفتارهای کم نظیر خود احساس دست و پا چلفتی کردم.
عزت نفس من وقتی در فرانسه گشت می زدیم بلند شد ، جایی که فرانسوی من به خوبی خدمت می کرد در حالی که ری و دوروتی در سکوت عقب نشینی می کردند. هنگامی که جوان بودم آرزو داشتم مانند یک قلعک عاج بسیار با فرهنگ در گروه ما باشم و هنوز هم دارم روی آن کار می کنم. در آن زمان ، ری بسیار خوب خوانده شده بود ، و اکنون من در حال رسیدن به آن هستم. او هنوز بیش از هر زمان دیگری معلم من است. من اخیراً در اطراف شکمم دچار مشکلات پزشکی شده ام (پشت پرده آپاندیس) ، همان ناحیه از بدن که ری را بیرون آورده است. دلسوزی من نسبت به او دو برابر شده است ، زیرا تجربه خودم باعث شده است که من بیشتر از چگونگی رنج او آگاه شوم.
خوب ، من مطمئن هستم که بعضی از شما خوانندگان در حال فکر کردن هستید: خوشحالم که جان در حال صحبت با مردگان است (ری) ، اما بیایید واقعی شویم – به محض اینکه افرادی را می شناختید ، هیچ ارتباط واقعی وجود ندارد ” از طرف دیگر عبور کنید. ” تنها چیزی که می توانم بگویم این است که چیزی فراتر از آب نبات ذهنی است ، این انتظاری که من قصد دارم دوباره با ری در آن باند بزرگ در آسمان جم کنم. نوازندگان وقتی صحبت می کنند که در مورد همه موزیسین های باورنکردنی اکنون در ارکستر خدا بازی می کنند جدی هستند. پیوند بسیار عمیقی بین “سازندگان ملودی” وجود دارد.
آلبوم انفرادی استادانه Ray Golden Scarab را ببینید تا از جنبه متافیزیکی او به وضوح دیدن کنید. “این ایده که روح فقط به دلیل پوسیدگی بدن به وجد خواهد پیوست – این همه خیال است. آنچه اکنون یافت می شود در آن زمان یافت می شود. اگر اکنون چیزی پیدا نکنید ، به سادگی با آپارتمانی در شهر مرگ مواجه خواهید شد. اگر اکنون با الهی عشق بورزید ، در زندگی بعدی آرزوی راضی خواهید داشت. ” کبیر ، شاعر بزرگ هندی ، چنین گفت.
یا همانطور که جورج هریسون در صحبت از ارتباط خود با جان لنون گفت: “ما فراتر از بدن فیزیکی یکدیگر را دیدیم. اگر نمی توانید روحیه دوستی را که خیلی نزدیک بوده احساس کنید ، چه فرصتی برای احساس روح مسیح یا بودا یا هر کس دیگری که ممکن است به شما علاقه مند شود را داشته اید؟ ” بنابراین من همین الان از کمد بیرون آمده و اعتراف می کنم که از زمان عبور جورج با وی مکالمه های مختلفی داشته ام و مطمئناً قصد دارم با ری صحبت کنم. من تمام وقت با جیم صحبت می کنم.
من شروع به نگرانی می کنم که اکنون مانند مادر فداکار کاتولیک خود ظاهر می شوم ، که “می خواهد همه دوستانش را در بهشت ببیند.” من به طور واقعی همه چیز را نمی بینم. احساس می کنم وقتی بدن عبور می کند ، روحیه ادامه پیدا می کند ، اما در چه شکلی این انرژی ظاهر می شود ، من هیچ سرنخی ندارم. این برای من یک رمز و راز است. . . یک راز بزرگ به همین دلیل است که وقتی از من س askedال می شود که آیا من به خدا ایمان دارم ، پاسخ می دهم ، “من به رمز و راز ، با یک حرف بزرگ معتقد هستم”
شاید به همین دلیل است که ری دارای یک پوستر غول پیکر هنری با یک “M” بزرگ در وسط بود. البته ، “M” به معنای Manzarek بود ، که نشان می دهد او یک منیت بزرگ داشت. وقتی من در اولین خاطره ام ری را به چالش کشیدم که وی ممکن است کار کند ، ویلی لومان کمی بیش از حد (فروش فیلم “درها”) ، او با گفتن در کتاب خودش که من جیم از من متنفر بود “به من برگشت. ” جیم ممکن است خیلی خوب این حرف را زده باشد ، احتمالاً هنگام قطع کردن ، و شاید به این دلیل که من به اندازه او مواد مخدر مصرف نکرده ام. اما می بینید ، من و جیم اکنون با این مسئله خوب هستیم. من بیش از پنج سال از زندگی خود را فدای تلاش کردم تا میراث جیم را از طریق یک نبرد وحشیانه دادگاه حفظ کنم. سرگرم کننده است (یا نبوی) که چگونه در رایدرها من از روشی استفاده کردم که فکر می کردم فقط یک تکنیک برای برقراری ارتباط با جیم است: نوشتن نامه ای مداوم برای او در اول شخص ، گویا حتی اگر گذشته باشد می تواند صدای مرا بشنود. اکنون انرژی عشق را نه تنها با جیم بلکه با ری نیز احساس می کنم.
با پایان کار ما ، یک شکاف فلسفی بین من و ری افزایش یافت. همه چیز را می توانید در کتاب The Doors: Unhinged بخوانید ، اما در اینجا کافی است بگوییم که من از او بسیار عصبانی بودم و احساس کردم چندین بخشش برای بخشش او لازم است. نوشتن Unhinged کمک کرد. همانطور که در آخرین فصل آن کتاب نوشتم ، چگونه می توانم ری را دوست نداشته باشم؟ ما سالها پیش با هم در یک گاراژ جادو ایجاد کرده بودیم. من قبل از چاپ کتاب ، آخرین فصل را برای ری و رابی ارسال کردم تا مطمئن شوم که به آن قسمت رسیده اند ، زیرا نیمه اول قرص سختی برای بلعیدن آنها خواهد بود.
حتی در میان آن مبارزات فلسفی و شخصی ، هر دوی ما هرگز ارتباط تقریباً تله پاتی را که در سطح موسیقی داشتیم ، از دست ندادیم. ری آوانگارد را درک کرد و او ماده تاریک را درک کرد. او ، مانند من ، با خیال راحت با خارج از ساختارهای سنتی موزون و آکورد راحت بود ، اما او همچنین می دانست که در نهایت شما باید برگردید وگرنه کیهان و مخاطبان خود را پشت سر می گذارید.
اینکه چه موقع باید برگردید این سوال است ، و این سوالی است که فقط می توان به طور شهودی به آن پاسخ داد. فیزیکدان فیزیک نجومی نیل د گراس تایسون می گوید که زمین فقط به دور خورشید نمی چرخد ، بلکه تحت تأثیر نیروی جاذبه تمام سیارات منظومه شمسی است. یک گروه موسیقی همان است. بخش ریتم (دست چپ Ray و من) با فرکانس کمتری ارتعاش می کند و از بازیکنان اصلی پشتیبانی می کند. همه اجرام آسمانی منظومه شمسی ما را به درجات مختلف فشار می دهند و می کشانند ، در حالی که خورشید خواننده اصلی است.
تعادل همه چیز است. اگر کلاه های یخ در حال ذوب شدن هستند ، یا اگر نوازنده گیتار بیش از حد بلند است ، زندگی از تعادل خارج می شود (koyaanisqatsi). به همین دلیل است که نوازندگان واقعاً برجسته با دقت به بازیکنان همکار خود گوش می دهند. آنها منافع خود را کنار می گذارند. اگر یکی از نوازندگان هنگامی که نقطه کانونی است ، کمی از خود پر شود ، “ستاره” ، سیارات اطراف باید تنظیم شوند. اما گاهی اوقات ستاره از مدار خارج می شود و هیچ مقدار تنظیم او را بر نمی گرداند.
من و ری در هنگام یافتن زمینه های مشترک موسیقی کاملاً هماهنگ بودیم. زمینه موسیقی که هر یک از ما به مشارکت خود آوردیم ، به خوبی ما را تغذیه کرده و احساس و صدای بی نظیر خود را بارور کردیم. با درام من و دست چپ ری به عنوان پایین ، گیتار مایع رابی کریگر صدا را کامل کرد. گلدان ذوب شده یک گامبوی آمریکایی بود که بدیهی است جیم نمی توانست از آن سیر شود. من این را از روی استکبار نمی گویم. فقط به آن فکر کنید: اینجا پسری بود که قبلاً هرگز آواز نخوانده بود و پس از آنکه از کمرویی خود عبور کرد ، از روده آکوردهای آوازی خود آواز خواند. او در بهشت بود و روی بستر صوتی که برایش درست کردیم خوابیده بود. بدون مانزارک ، کوارتت ما مانند یک سگ سه پا به نظر می رسید.
وقتی شنیدم ری واقعاً بیمار می شود ، به او زنگ زدم. روابط ما به وضوح تیره شده بود ، بنابراین من بسیار خوشحال شدم که او تلفن را برداشت. ما در مورد مبارزه او با سرطان صحبت کردیم و من گفتم که به همسرش دوروتی عشقم را بدهم. در آن زمان نمی دانستم که آخرین مکالمه من با او خواهد بود. من خیلی ممنونم که صحبت پایانی داشتیم.
برای همیشه دلم برای این نوازنده برجسته و با استعداد تنگ خواهد شد. بعد از عبور ری ، من با رابی تماس گرفتم ، به او گفتم مرگ همه چیز را برنده می کند ، پیشنهاد داد که دور هم جمع شویم. ما اخیراً برخی از آهنگهای Doors را در یک نمایش فیلم در موزه هنر شهرستان لس آنجلس پخش کردیم. خیلی حس خوبی داشت فقط بعد از چند بار ، ما دوباره به گاراژ ونیز ، کالیفرنیا برگشتیم. موسیقی یک شکر درمانی است.
برگرفته از جستجوگران: جلسات با نوازندگان برجسته (و سایر هنرمندان) توسط جان دنسمور. حق چاپ © 2020. موجود در Hachette Books ، اثری از Hachette Book Group، Inc.