تجدید نظر در قفل مسکن عمومی ملبورن

نامه استرالیا یک خبرنامه هفتگی از دفتر استرالیا است برای دریافت آن از طریق ایمیل ثبت نام کنید.

هنگامی که ما در سال 2017 از لس آنجلس به استرالیا نقل مکان کردیم ، یکی از اولین چیزهایی که پسر 14 ساله آن زمان من متوجه شد ، این بود نگرش همسالانش در مورد ثروت – و به ویژه مسکن. هنگامی که کسی از او سال کرد که در ملبورن کجا زندگی می کند ، پسرم از یک برج بزرگ مسکن در انتهای خیابان ما به عنوان یک نقطه عطف استفاده کرد و گفت: “من در یک بلوک پشت آن آپارتمان های کمیسیون زندگی می کنم.” همکلاسی هایش بلافاصله شروع به اذیت و آزار او کردند ، از اینکه او واقعاً در خانه های عمومی زندگی می کند.

پسرم این سرگشتگی را پیدا کرد. در لس آنجلس او به یک مدرسه دولتی بزرگ رفت که دانش آموزان از همه طیف اقتصادی داشت. اما در ال.ا ، این دوستان او بودند که در خانه های بزرگ در تپه های لس فیلیز زندگی می کردند که از شرایط خود ناراحت بودند و ثروت خانواده های خود را کم اهمیت جلوه می دادند. یک افتخار خاصی در بین بچه هایی بود که از پول کمتری به دست می آمدند ، این یک افتخار کاملاً آمریکایی بود که می دانستند موفقیت هایشان به دست خودشان است و نه به لطف امتیاز اقتصادی. یک افتخار خاص بود.

وقتی گزارش داستان منتشر شده در این هفته در مورد قفل شدن در برج های مسکن عمومی ملبورن در فلمینگتون و شمال ملبورن را منتشر کردم ، من مدام به آن همکلاسی های مزاحم فکر می کردم. بسیاری از ساکنان من که با آنها صحبت کردم ، درک واقعی آنها این بود که جامعه جامعه به آنها کمتر نگاه می کند – احساسی که با برخورد آنها در حین قفل بیشتر شد.

از آنجا که داستان منتشر شده ، بیشتر مکالمات در توییتر و در مورد نظرات در مورد موفقیت ملبورن در پاسخ به ویروس بوده است و اینکه چگونه این قفل شدن بخشی ضروری از این پاسخ بوده است. جالب اینجاست که من همین حرف را از بیشتر ساکنان برج ها شنیدم ، که همگی به طور خاص جامعه گرا بودند. مسئله آنها مربوط به خود قفل نبوده بلکه مربوط به نحوه اجرای آن بوده است و نحوه برخورد آنها با سایر ساکنان ملبورن بسیار متفاوت بوده است. کلماتی که بیشتر اوقات برای توصیف احساس آنها احساس می کردم: دیگر ، کمتر ، یکبار مصرف.

بازدید از برج ملبورن شمالی خصوصاً جالب بود ، زیرا اواخر دهه 1980 به عنوان یک نوجوان جوان وقت زیادی را در آنجا گذرانده بودم. من دوستی داشتم که در آنجا زندگی می کرد و آن را به عنوان مکانی متروک به یاد می آورم. اکنون کاملاً متفاوت است – لابی تمیز درخشان است و یک باغ سرسبز یک طرف محوطه را اشغال می کند. با همه کسانی که صحبت کردم در دانشگاه تحصیل می کردند یا یک سازمان غیرانتفاعی داشتند یا به سازماندهی و اعتلای جامعه خود کمک می کردند – یا هر سه مورد. این یک مکان امیدوارکننده بود – که وقتی 30 سال پیش با دوستم در آنجا وقت گذراندم کاملاً چنین نبود.

وقتی از باری بری ، ساکن برج ملبورن شمالی پرسیدم آیا او در حین قفل شدن توسط جامعه گسترده تر مورد حمایت یا نادیده گرفته شدن قرار گرفت ، پاسخ وی من را شگفت زده کرد: او احساس حمایت گسترده ای از جوانان ملبورن ، هم از طریق رسانه های اجتماعی و هم از نظر افرادی که برای کمک به آنها مشاهده می کرد ، بود. به نظر او اختلاف نسلی وجود داشت ، اما این باعث خوش بینی او شد که جوانان ساکنان برج را شایسته همدلی و احترام می دانند.

من به همکلاسی های پسرم فکر کردم ، و امیدوار بود که آقای بریح درست بگوید.

در اینجا داستان های این هفته وجود دارد:


< / div>

تصویر


Leave a reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>