“آیا شما بوگی کردید؟”
این سوالی است که کایلی مینوگ احتمالاً می پرسد اگر بداند آلبوم جدیدش را گوش داده اید ، ” دیسکو. “
پانزدهمین آلبوم ستاره پاپ استرالیایی که جمعه برگزار می شود ، هر سال با انتشار رقص پاپ از Dua Lipa ، Doja Cat ، Jessie Ware ، Lady Gaga و آخر هفته ، اما برای مینوگ ، دیسکو چیز جدیدی نیست. برای بیش از سه دهه ، او آهنگ های پر زرق و برق با ضربان های ضربان دار ساخته است – “I should Be So Lucky” (1987) ، “Better the Devil You Know” (1990) ، “Can’t Get You Out of My Head” (2001) ، “All the Lovers” (2010). وی این بار امیدوار است در لحظه ای که “حقیقت عجیب تر از داستان است” به مردم کمک کند تا فرار کنند.
مینوگ از اتاق استراحت در خانه اش در لندن صحبت كرد و در مورد تبدیل بخشی از آن اتاق به استودیو در حین قرنطینه با آویختن لحاف و پتو (البته یك توپ دیسك) صحبت كرد. او از میكروفون قدیمی و GarageBand برای دموها را در فضایی ضبط کنید که به گفته وی شبیه آنچه کودکان ممکن است هنگام بیرون رفتن از اتاق نشیمن ایجاد کنند ، بود اما کار را به پایان رساند.
“من فقط احساس می کردم ، اگر بچه ها هستم این کار را انجام می دهند – در اتاق خواب خود آلبوم درست می کنند – پس بیا ، مینوگ ، تو باید قادر به انجام این کار باشی. “
مینوگ در مورد بایسته های فرهنگی خود صحبت کرد ، که به گفته وی احتمالاً با گذشت زمان تغییر خواهد کرد. اینها بخشهای ویرایش شده مکالمه است.
1. “Cinema Paradiso”
شما می دانید چه موقع به یک گریه خوب احتیاج دارید ، اما در واقع دلیل خوبی ندارید ، اما ممکن است فقط اجازه دهید کمی بیرون؟ چشمان خود را ببندید و آن آهنگ تم را پخش کنید. همراه با بسیاری از کارهای Ennio Morricone ، فوق العاده است.
من آنقدر خوش شانس بودم که سال گذشته یکی از آخرین اجراهای Morricone را دیدم. من تاریخ های تورم را آماده می کردم و یک شرط این بود که نمی توانم شبی را که شبی در لندن اجرا می کرد ، نمایشی اجرا کنم. فکر نمی کردم فرصتی برای دیدن او در حال ارکستر دیدن داشته باشم ، فرصتی برای شنیدن آن زنده دارم و این کار را کردم.
2. جین فوندا
من با ویدئوی خود برای “قرار دادن خودت در جای من” – یکی از ویدیوهای آزاردهنده ای که انجام داده ام – به او و باربارلا ادای احترام کردم. ، جایی که سعی می کردم بی وزن باشم. خوشبختانه من جوان و متناسب بودم! در اوایل 20 سالگی من ، هنگامی که داشتم جنسیت خود را کشف می کردم ، این نمادهای جذاب و ، تصور می کنم ، زنانگی را داشتم ، اما اکنون با سن و تجربه می فهمم که تمام وجودش نبود. اما من هنوز به دنبال آن بودم.
من کتاب باورنکردنی او ،” زندگی من تا کنون “را بلعیدم. من 52 ساله هستم ، بنابراین خودم کمی چیزها را پشت سر گذاشته ام ، اما همانطور که در کتاب او توضیح داده شده ، او هنوز در حال یادگیری است. او هنوز کنجکاو است او هنوز خودش را کشف می کند. به نظر من بسیار اطمینان آور است.
3. شاهزاده
هورمون های 14 ساله من الان فقط در را می زنند. من در دبیرستان و دوست دخترانم بودم و تمام وقت “باران بنفش” را گوش می دادم. یادم می آید که با پدر و مادرم رانندگی می کردیم. من به آنها التماس کردم که کاست Prince را در ماشین بگذارند و وقتی به “Darling Nikki” رسید ، که در مورد خودارضایی نیکی با یک مجله صحبت می کند ، به یاد می آورم که برای پدرم خوب نبود.
سپس هنگام اجرای کنسرت در Earl’s Court در لندن ، تا سال 92 برید. پس از آن در پشت صحنه دعوت شدم و به ملاقات او آمدم. من نمی دانم که کجا لقمه یا روده داشتم یا حتی چگونه آن را گفتم ، اما چیزی مانند این ، “من در حال کار بر روی یک آلبوم جدید هستم و فکر می کنم آیا شما هرگز می خواهید با هم کار کنید.”
راننده او آمد و كاستي را به همراه پرنس كه آواز اين ترانه را به نام “بابيدول” خواند ، تحويل داد كه اقتباسي از متن ترانه هايي بود كه براي او فرستادم. این یکی از آن لحظات تنها در خانه بود که می خواهید فقط فریاد بزنید و بپرید و کسی را در آغوش بگیرید. من به مینیاپولیس رفتم ، چند روز در پاتوق بودم و همین. یادم می آید که در ماشین او بودم و فقط برای چرخش می رفتیم. ما هرگز مجبور به ساخت موسیقی با هم نبودیم.
4. نمایش تلویزیونی “خشم”
“خشم” چنین مسئله ای در روسیه است. به اولین شب های خود فکر کنید که ممکن است خیلی دیر از خانه بیرون بیایید یا ممکن است با کمی خماری یا چیزی از خواب بیدار شوید که باعث می شود واقعاً احساس کنید دیگر در مدرسه بچه نیستید. برمی گشتی خانه و “خشم” را می پوشیدی. نوعی شبیه این آئین عبور بود زیرا از جمعه شب تا یکشنبه پخش می شد. همیشه موسیقی جالبی داشت.
5. پاریس
من عاشقانه ترین ماجراهای پاریس را داشته ام. من چند بار تلاش کرده ام من شیمی درمانی خود را در پاریس انجام دادم. من تنها مجموعه جاز را که در زندگی ام در پاریس اجرا کرده ام ، در کافه فلوره اجرا کردم که یکی از مکانهای مورد علاقه من است. من آنجا زن جوانی بودم. فهمیدم که می توانم در آنجا نسبت به جاهای دیگر نامرئی باشم. این مدت ها قبل ، قبل از تلفن های همراه بود. می توانستم به خیابان ها بروم ، بلیط مترو خود را تهیه کنم ، به مکانی که می خواهم بروم بروم.
6. مرکز هنری ملبورن
من لباس ها و لباس های زیادی را از این سالها به بعد دارم و در سال 2004 و خانواده ام توافق کردیم که به هنرها نزدیک شویم در ملبورن قرار بگیرید تا ببینید آیا آنها علاقه مند به داشتن این موارد هستند. آنها بودند ، بنابراین من همه چیز را اهدا کردم. اگر اوقات سختی را تجربه کنم ، چیزی برای فروش ندارم. واقعاً ایده بسیار خوبی بود و آنها اولین نمایشگاه لباسهای من را در سال 2005 انجام دادند.
آنها مجبور بودند مانکنهای ساخته شده بسیار ریز ساخته شوند – من 5 فوت و یک ساله هستم نجوا. به یاد دارم که یک لباس را دیدم – این روسری پر بال سیاه – و من به نوعی مستقیماً به سمت آن حرکت کردم ، زیرا آنجا نبود که فکر می کردم باید باشد ، و این صدای نفس نفس زدن وجود داشت زیرا شما بدون دستکش نمی توانستید از پس کارها برآیید و غیره آن لحظه بود که فهمیدم “اینها واقعاً دیگر مال من نیستند”. لباس های گردشگری کارگران هستند. آنها بخشی از تیم هستند. اکنون آنها در یک مرکز بازنشستگی زیبا در شهر من هستند.
7. قهوه ملبورن
چند سال پیش ، من از لندن به ملبورن پرواز کردم. برادرم مرا از فرودگاه سوار کرد ، که یک هیجان واقعی است. قهوه گرفتیم و من آن را نوشیدم و گفتم ، “این قهوه خوب است” و برادرم گفت ، “بله ، این قهوه ملبورن است” ، و این تمام شد. این استاندارد در جایی وجود دارد که به اندازه کافی قوی است ، اما خیلی تلخ نیست. این فقط عالی است علاوه بر این ، اگر من در ملبورن قهوه می خورم ، این بدان معنی است که من در خانه هستم.
8. موارد جاده
موارد جاده ای خانه من دور از خانه است. به محض دیدن آنها در تمرینات ، احساس می کنم ، “اوه ما تور می رویم ، این اتفاق می افتد” من عاشق تور بودنم من عاشق داشتن چنین فضای خانوادگی و کار با افرادی هستم که همه مهارت های خاص خود را دارند. تحسین آنچه که همه انجام می دهند وجود دارد ، خواه یک تکنسین روشنایی باشید ، در پذیرایی باشید ، یک رقصنده هستید ، شما یک مرد یا زن مانیتور هستید. روشی که همه باید با هم کار کنند. من همیشه منتظر آن هستم ، بنابراین پرونده های جاده ای من مانند دوستانم است.
من تازه فهمیدم که ممکن است شبیه “استیو مارتین” در “پسر تنها” باشم ، اما اینطور نیست فقط من و پرونده های جاده ام تنها. چیزهای خیلی مهم مثل لباس ، اما همچنین راحتی من در آنجاست. موارد جاده ام را به رنگ صورتی ملایم ساخته ام. من آنهایی را می خواستم که برجسته باشند و مال من باشند.
9. روسری Red Hermès Ferronnerie
نمی دانم این را از کجا گرفتم یا چه موقع آن را بدست آوردم. فقط می دانم که بیشتر با من است. اگر این روسری می توانست صحبت کند ، چند داستان دارد. دور گردنم بوده دور سرم بوده است. وقتی کیسه ای بدون بند خسته می کنید و از حمل آن خسته شده اید ، این کیف می شود بند کیف. این یک کمربند بوده است.
چند سال پیش ، من و دوست دخترانم در یک جزیره یونان بودیم. دوستم آنقدر شجاع بود که سوار موتور شود و آن را رانندگی کند. او این لباس کوچک و کم پشت بند دار را پوشیده بود و نزدیک بود از تنش در بیاید که من مثل مادرت گفتم: “صبر کن ، صبر کن ، این را بردار!” و من آن را مانند یک مهار پوشیدم. وقتی در جاده بودیم ، من پشت او دوچرخه سوار شده بودم و فقط می توانستم روسری را که در وزش نسیم است ، ببینم و در آن نور خورشید رنگ بسیار زیبایی داشت. این یکی از مواردی است که من احتمالاً روزی آن را از دست خواهم داد ، اما از دیدن آن بسیار متاسفم.
10 کتابهای صوتی و دستمالی
من خواب بزرگی نیستم ، بنابراین دوست دارم بتوانم به کتاب صوتی گوش دهم. من شناور هستم بین دیپاک چوپرا و یکی که واقعاً لذت می برم به نام “لندن ویکتوریایی” توسط لیزا پیکارد ، روایت آنتون لسر. من کمی داستان دوره ای را دوست دارم. Scrabble را هم بازی می کنم ، با این تفاوت که فقط دوست دارم با غریبه ها بازی کنم. من نمی خواهم دوستانم بدانند که من Scrabble را بازی می کنم.