نقد و بررسی: گوستاوو دودامل فیلارمونیک نیویورک او را رهبری می کند

گوستاوو دودامل سلطنت خود را در فیلارمونیک نیویورک روز جمعه با پایانی آغاز کرد.

این استاد فوق‌ستاره که برای اولین بار از زمان انتخاب شدن به عنوان مدیر موسیقی بعدی، همراه با ارکستر در سالن دیوید گفن حاضر شد، با غرش حاضران استقبال کرد. تعداد کمی از آثار به بررسی دقیق‌تر و کم‌کمتر طول زندگی یک زندگی را می‌پردازند – اوج و فرودهای آن – از شبانی تا هیستریک، از وجود خشمگین تا مرگ پیانیسیسیمو.

این برنامه مدت ها قبل از انتصاب دودامل برنامه ریزی شده بود، اما معلوم شد که برای این لحظه ایده آل است. نزدیک به یک ساعت و نیم، نهم مالر یک کنسرت را به تنهایی پر می کند. بدون اورتور؛ بدون تکنواز؛ بدون وقفه

در روز جمعه، ارتباط طولانی و متمرکزی بین یک رهبر ارکستر و بازیکنانی که او در سال‌های آینده رهبری خواهد کرد، فراهم کرد. (جاپ ون زوئدن، سلف دودامل، فصل بعد را به پایان می رساند و به دلیل برنامه ریزی مضحک آهسته موسیقی کلاسیک، دودامل که در حال حاضر در فیلارمونیک لس آنجلس است، قرارداد پنج ساله خود را تا سال 2026 به طور رسمی آغاز نخواهد کرد.)

ارکستر نهم در حال حاضر نیز ایده‌آل بود، زیرا این ارکستر ادعای خاصی بر مالر دارد، که به‌طور خلاصه اما به‌طور نامحسوسی به عنوان رهبر ارکستر در زمانی که سمفونی را تمام می‌کرد، درست قبل از مرگش در سال 1911 خدمت کرد. The Ninth قطعه ای است که فیلارمونیک بیشتر آن را به مدیران موسیقی خود – از جمله برونو والتر و لئونارد برنشتاین، دو تن از تأثیرگذارترین مالریان قرن بیستم، سپرده است.

دودامل با وزن این تاریخ قابل لمس، در این امتیاز گسترده، پیچیده و پرحاشیه به نوعی بی‌نظمی دست یافت. او این حس را فقط به عنوان یک قطعه دیگر بیان کرد.

این نهم یک گل گرمخانه یا یک مراسم مذهبی نبود. دودامل که با جریان آسان و به ویژه در موومان چهارم بزرگ آداجیو، گرایش به تیزبینی پیش می رفت، هیچ علاقه ای به جدیت شخصی نداشت که به راحتی می تواند این سمفونی را به سمت جدیت اغراق آمیز منحرف کند. به نظر می رسید هدف، طراوت روشن بیشتر از درخشش پاییزی بود.

دودامل بدون امتیاز در مقابل او یا نرده سکوی پشت سر – به نظر می‌رسید که می‌گفت هیچ مانعی بین من، بازیکنان و تماشاگران وجود ندارد – دودامل به‌طور متقاعدکننده و طبیعی تغییرات جزئی و مهم آهنگ را هدایت کرد. کاهش سرعت تا پایان موومان اول هنرمندانه بود و انتقالات پیچیده در پایان موومان سوم واضح بود. موسیقی هرگز مورد آزار و اذیت، دستکاری یا به طور مصنوعی متورم نبود.

در شروع فینال، سیم‌هایی که صدای تدفین را در فاگوت قطع می‌کردند یک سیلی بر صورت نبود، بلکه یک طغیان جزر و مدی سریع بود. آن تارها قبلاً با تاریکی خزه‌ای در قطعه‌ی پرشور عجیب «Leidenschaftlich» موومان اول بازی می‌کردند.

در سراسر سمفونی، ترومپت ها لقمه مسی درستی داشتند. چنگ اصلی، نانسی آلن، طنین نرم و کمی غیرمعمول ناقوس های معبد را به موسیقی خود آورد. رایان رابرتز، نوازنده شاخ انگلیسی، با شعرهای بی عیب و نقص همیشگی خود در تک نوازی های کوچک و در عین حال پرمعنا، به خصوص نزدیک به پایان، نواخت. سینتیا فلپس، ویولا اصلی، هم لطافت و هم لطافت را ارائه داد.

و با این حال، درجه خاصی از شخصیت و عمق غروب غایب بود.

اگر شروع اولین موومان واضح و سرراست بود، همچنین فاقد رمز و راز و تند بود – ایجاد حالتی فراتر از دقت صرف. موسیقی تیره و تار بعد از آن حرکت، اشاره ای به تصویر واگنر از تارنهلم جادویی و در حال تغییر شکل در «حلقه» او، بدون ترس وهم آلودی فسفری گذشت.

در حالی که به‌طور قابل‌توجهی در سالن فروخته‌شده روز جمعه، احساس جشن وجود داشت، که در اجرا به وجود آمد، مشخص نیست که جشن عشق، حال و هوای مناسبی برای اکثر برنامه‌های نهم مالر باشد. در موومان دوم، با بالا و پایین پریدن از زانوها و ایجاد نشانه های خندان با دست چپ گشاد، دودامل رقص لندلر را رهبری کرد که بیشتر به شیرینی روستایی بود تا شوم خشن. و در والسی که تبدیل به آن می شود، به جای هر چیز شوم، احساسی نسیم و سیرک مانند وجود داشت. این بازخوانی مالری نبود که از قبل شوستاکوویچ را به تصویر کشیده بود.

برخی محدودیت ها در آن حرکت دوم – حتی کمی آفتابی بودن – ممکن است منطقی باشد تا جایی را ترک کنیم تا در یک سوم انفجاری تر، بدون شک. اما روز جمعه، آن موومان سوم Rondo-Burleske نیز واقعاً شدید نبود.

در حالی که اقدامات اولیه بسیار باشکوه بودند، هیچ حس بدجنسی، خود تمسخر یا چیزی بیش از کمی فلفلی در آنچه پس از آن مشاهده شد، وجود نداشت، بنابراین کند شدن ناگهانی به درون مایه تسلی بخش و متضاد – مانند یک باز شدن سقف برای نشان دادن وسعت کامل ستاره. آسمان شب – تاثیر لازم را نداشت. دودامل ما را به جایی نرسانده بود که از آنجا نیاز به دلداری داشته باشیم.

این نوازندگی به خصوص بافت سبکی نداشت، اما با این حال، احساس تقریباً مطبوع بود، با احتیاط در سیم‌های پایین. به نظر می رسید که هشتاد دقیقه به سرعت می گذرد – شاید خیلی زیاد.

در حالی که جایگاه اصلی هورن ارکستر در حال حاضر خالی است، استفان دور، که این نقش را برای فیلارمونیک برلین ایفا می کند، مهمان بود. در بخش مهم خود در اینجا، Dohr ثابت بود، اما استحکام ملایم لحن او، که به رنگ سربی سایه می‌خورد، کاملاً شبیه به دنیای صوتی همکارانش به نظر نمی‌رسید. گذر تکنوازی از میان بادها در موومان چهارم، احساس انسانیت را به همراه داشت، اما، مانند این اجرا به طور کلی، کمی سرگردان به نظر می رسید: نه ظریف و نه خام.

فیلارمونیک هنوز هم به جای اینکه واقعاً به آن دست یابد، به سمت نوازندگی فوق العاده نرم حرکت می کند، چه رسد به اینکه از آن لذت ببرد. و با نازکی تند صدای ارکستر در فریاد کامل، به جای گرمای گرد و آمیخته، دوباره احساس کردم نگرانی‌هایم از افتتاحیه پاییز سالن بازسازی‌شده گفن در مورد آکوستیک شفاف اما تند فضا احساس شد.

با باتوم دودامل، دقایق پایانی سمفونی، در حالی که سیم‌ها به تدریج کم‌رنگ می‌شوند، به همان اندازه معقول بودند که تا به حال شنیده‌ام. این یک لالایی دلپذیر و یکنواخت بود تا تصویری رادیکال یا آزاردهنده از زندگی در حال تخلیه. نواختن آماده بود، اما راه هایی را برای رفتن عمیق باقی گذاشت.

این یک پایان بود. اما برای این رهبر و این ارکستر، جایی برای شروع احساس می شد.

فیلارمونیک نیویورک

این برنامه تا یکشنبه در سالن دیوید گفن، منهتن ادامه دارد. nyphil.org.