نقد و بررسی: وقتی فیلارمونیک تکنواز را تشویق می کند

بعد از اینکه نوازندگان فیلارمونیک نیویورک اولین کنسرتو ویولن شوستاکوویچ را در پنجشنبه شب به پایان رساندند، کاری کردند که معمولاً انجام نمی‌دهند: آنها سولیست را تشویق کردند.

با یک نوازنده ویولن به دستور لئونیداس کاواکوس، این واکنش توجیه پذیر بود. او یک شگفتی است. موسیقی مانند رودخانه ای از او سرازیر شد – بزرگ، درخشان و بدون مانع، اما همچنین در ظرافت های بی اصطکاک خود با ذوق.

شوستاکوویچ، تحت نظر مقامات شوروی و به رضایت استالین، کنسرتو را در سال 1948 به پایان رساند، اما احتمالاً از ترس انتقام برای شکست در تجلیل از ملت و مردم آن، آن را تا پس از مرگ استالین در سال 1953 متوقف کرد. مجموعه ای از حرکات با یک قطعه شخصیت آغاز می‌شود، یک شب‌گردی تیره‌رنگ که در آثار وارونه ژانر تعریف‌کننده شوپن برای پیانو زندگی می‌کند، و در یک پاساکالیا برگرفته از باروک، در اوت و سخت، به اوج خود می‌رسد، که به یک پنج نفر شیطانی منتهی می‌شود. کادنزا دقیقه ای برای تک نواز.

کاواکوس با بازی از حافظه، خطرات را یکی پس از دیگری در امتیاز اصلی شوستاکوویچ برطرف کرد. او فقط خطوط لگاتو را در جستجوگر و گفتگوی شبانه نچرخید. او تمام پاراگراف های لگاتو را در جریانی شیوا و ناگسستنی از آگاهی توضیح داد. با تکه تکه کردن مسیر خود از طریق Scherzo، لحن او آماده، حتی مجلل بود. در جایی که برخی از نوازندگان ویولن در قطعات سخت احساس اندوه را منتقل می کنند – نواختن دو ملودی به صورت دونوازی یا الاکلنگ بی پایان از توقف های دوتایی – صدای او بی دردسر بود. حتی هارمونیک هایش هم پینگ آبدار داشت.

ارکستر به رهبری Gianandrea Noseda در پس زمینه محو شد. بازیکنان نتوانستند کاواکوس را در تاریکی درخشان و ناآرام شبانه در بر گیرند. شرزو رها نشد و تحریف‌های آینه‌ای سرگرم‌کننده بورلسک از مضامین زمانی نجیب کنسرتو هیچ تمسخری نداشت. نوسدا با الگوی 17 میله‌ای بی‌نظیر خود، شدت پاساکالیا را به‌طور مناسب افزایش داد. با کاهش انرژی، احترام خجالتی حاکم شد.

بدون دخالت ارکستر، کاواکوس در نوازندگی خود تنش پیدا کرد. در کادنزا، او می توانست یک حیوان در قفس باشد که دوباره خود را با عظمت خودش آشنا می کرد. انکور او که از پارتیتا شماره 1 باخ گرفته شده بود، طلسم کننده بود.

تصور اینکه چگونه هر چیزی می تواند اجرای کاواکو را دنبال کند سخت بود و شاید کسی در فیلارمونیک همین احساس را داشت. پس از اینکه او صحنه را ترک کرد، اعلام شد که قطعه بعدی، Sinfonia شماره 1 جورج واکر، پس از اینترمپ به سمت چپ کشیده خواهد شد.

در طول استراحت، فکر کردم که آیا آکوستیک تمیز و روشن سالن جدید فیلارمونیک تا حدودی مقصر نمایش ارکستر در شوستاکویچ است؟ هر بخش اینسترومنتال صدایی واضح، انفرادی و بدون ترکیب داشت.

واکر، تمرینی تخیلی در صداهای متفاوت، این شبهات را برطرف کرد. ارکستر، از برنج های نوک تیز گرفته تا بادی های پیچ دار چوبی، راه خود را به وحدت بیان پیدا کرد.

قطعه پایانی، “جشنواره های رومی” رسپیگی، به فیلارمونیک فرصتی داد تا نشان دهد که چقدر در تنظیم صدای خود با آکوستیک پیشرفته سالن جدید خود پیشرفت کرده است. رسپیگی که آهنگساز گروه Sunny Bombast بود، پایان هیجان‌انگیز اولین برنامه اشتراکی این فصل گروه را در ماه اکتبر با «Pines of Rome»، دومین قطعه از سه‌گانه رومی او، ارائه کرد. در آن زمان، رنگ ها عملاً از دیوارها در آکوستیک پر جنب و جوش بیرون می آمدند. نقاط اوج، شاید بیش از حد، کیفیتی مبهم به خود گرفت.

روز پنجشنبه، ارکستر وضوح قطعات فورتیسیمو، لایه‌بندی سازهای کوبه‌ای، برنج و زه‌ها را در ردیف‌های زیبا به نمایش گذاشت. برنج‌های خورنده و سیم‌های داغ به اولین موومان رسپیگی جان بخشیدند و بادی‌های چوبی با رنگ خاکستری، ویولن‌های شفاف و ویولن سل و باس‌های مجلل موومان دوم را رنگی کردند.

«فستیوال‌های رومی» در چیزی شبیه به بازخوانی بورلسک شوستاکوویچ، با پرتره‌ای از جمعیت‌های قدیمی و سیرک مانند پیازا ناوونا در رم به پایان می‌رسد. بازیکنان فیلارمونیک در هرج و مرج هماهنگ زنده شدند. این صدای خوشگذرانی بود که در یک ریتم مشترک می افتادند – و صدای ارکستری بود که دوباره یاد می گرفت چگونه با خودش بازی کند.

فیلارمونیک نیویورک

این برنامه تا شنبه در سالن دیوید گفن، منهتن تکرار می شود. nyphil.org.