نقد و بررسی: در Met، یک «دون جیووانی» جدید سرزندگی شدیدی دارد

وقتی تولید جدید ایوو ون هوو از «دون جیووانی» در اپرای متروپولیتن آغاز می‌شود، دودهای دود از سنگفرش روی صحنه برمی‌خیزد – گویی جهنم از زیر آن در حال جوشیدن است و آماده است تا اغواگر نامشخص عنوان را به پایین بکشد.

اگرچه صحنه‌پردازی او لباس‌های معاصر را به شخصیت‌های چند صد ساله می‌پوشاند و آن‌ها را در حیاطی از معماری مدرن (اگر ناشناس ترسناک) قرار می‌دهد، واضح است که ون هوو به لعنت‌های قدیمی خوب اعتقاد دارد. او مایل است، هر چند سخت، جنبه ماوراء طبیعی این کلاسیک موتزارت، قراردادهای تئاتری سورئال آن را بپذیرد.

ون هوو که به‌خاطر اقتباس‌های ساده و خشن خود از نمایشنامه‌هایی مانند «منظره‌ای از پل» و «بوته‌هو» شناخته می‌شود، در اینجا تلاش نمی‌کند تا تمام فریب‌ها، نقاب‌پوشی‌ها، تشخیص نادرست و ارواح داستان را ثابت کند. اگر کسی بگوید که او شخص دیگری است، سایر شخصیت‌ها به سادگی آن را می‌پذیرند، حتی اگر آشکارا هنوز خودش باشد.

صحنه‌سازی نشان می‌دهد که ما در دنیای واقعی هستیم، اما همیشه در حال تعلیق ناباوری هستیم.

کار ون هوو که پس از آغاز به کار در اپرای پاریس در سال 2019 در Met در روز جمعه افتتاح شد، به اندازه کافی روان، منعطف و چابک است تا بتواند طناب هر «دون جیووانی» موفقی را طی کند: به تاریکی، عمق و غریبگی اثر نخورد. از یک طرف – و از طرف دیگر، شوخ طبعی، حتی حماقت را خفه نمی کند.

گفتن این کار آسان‌تر از انجام آن است، و «جیووانی» – طولانی، دایره‌ای، لغزنده – یکی از سخت‌ترین وظایف یک کارگردان اپرا است، با تلاش‌هایی که تمایل دارد یا در کسالت بی‌وقفه یا به‌هیچ‌وجه آزاردهنده قرار بگیرد. سه اثر متوالی در Met که در سال‌های 1990، 2004 و 2011 معرفی شدند، نتوانستند مورد توجه منتقدان یا تماشاگران قرار بگیرند.

جدیدترین فیلم به کارگردانی مایکل گراندیج، به خصوص درهم و برهم و شلوغ بود. در مقایسه با آن، صحنه‌پردازی ون هوو، حتی با صدای شوم دود که در اطراف آویزان است، نفسی تازه است، با بازیگران عالی و با سرزندگی اغراق‌آمیز توسط ناتالی استاتزمن اجرا می‌شود.

این مجموعه که توسط Jan Versweyveld طراحی شده است، یک دادگاه را با ساختمان‌های بتنی برجسته احاطه کرده است که تقریباً به‌طور نامحسوس جابجا می‌شوند و می‌چرخند، به طوری که هرگز نمی‌توانید کاملاً روی فضاها کنترل کنید. بی‌چهره بودن نماها نقاشی‌های دو کیریکو و هاپر را تداعی می‌کند. راه پله های کمین به سمت هزارتوهای پرپیچ و خم MC Escher تکان می دهند. و برخی از دهانه‌های قوسی نشان از کاخ دلا سیویلتا ایتالیا در رم است که نمادی از رژیم فاشیست موسولینی است.

بنابراین این جهان از ابتدا تیره و غیر دوستانه است – روشن (همچنین توسط Versweyveld) در سایه های مختلف و از زوایای مختلف، همه سرد، و با لباس هایی (توسط An D’Huys) به خاکستری ساختمان ها.

اما با تمام شدت، گرمای احساسات در میان زندگی افراد آشفته روی صحنه می‌چرخد، کسانی که یک لحظه قبل از اینکه همدیگر را دور کنند – در آغوش گرفتن، سپس دویدن، به یکدیگر می‌چسبند.

این شیوه عمل دون جیووانی است، آزادیخواه افتخاری که قتل پدر زنی که او قصد تجاوز به آن را دارد، طرح را به حرکت در می آورد. تقریباً 60 ساله، پیتر ماتی، باریتون هنوز در نقش اصلی به نظر جوانی به نظر می رسد.

اما این احساس وجود دارد که اشتهای جیووانی، هر چند بی پایان، در طول سال ها به نوعی روال آرام تبدیل شده است. این برداشتی خشمگین، ناامیدانه یا خشمگین از شخصیت نیست، یا حتی، برعکس، به خصوص حوصله سر بریده، و لحظات لذت بخش تر، مانند «فین چان دال وینو» («آریای شامپاین»)، تنها لحظه ها بود. بارها ماتی در روز جمعه ناخوشایند به نظر می رسید.

آن لحظه‌ها هم واقعاً کار چشمگیری نداشتند، زیرا جووانی او خوش ذوق نیست، بلکه بسیار آرام و واقعی است، عمدتاً هوشیار، اما کمی خشمگین، با خلق و خوی خاکستری – اگر هنوز هم یک عاشقانه تمرین شده و متقاعدکننده باشد.

در خطوط طولانی و وسوسه انگیز این کاراکتر زمانی که او در حال ساخت است، لحن ماتی لحن لطیف و در عین حال مطبوع است، به همان اندازه که 20 سال پیش برای اولین بار این نقش را در Met خواند مقاومت ناپذیر. دوئت های او با سوپرانو یانگ فانگ، زرلینای ظریف و در عین حال سکسی، صدایش روشن اما لبه هایش به آرامی گرد شده بود، زمان را تقریبا به هیپنوتیزم کند کرد.

سوپرانو فدریکا لومباردی، یک دونا آنا شیک، که در اینجا تقریباً به اندازه جیووانی شخصیتی شهوانی دارد، فاقد هسته اصلی لحن خود بود که پُر و کرمی بیشتری به آن بیافزاید، اما صدایی نافذ، دقیق و اغلب هیجان انگیز داشت، به ویژه در نت های بلند مطمئن سوپرانو آنا ماریا مارتینز که در «Mi tradi» تحت فشار بود، اما نه فراتر از محدودیت‌هایش، دلسوز بود، بدون اینکه مضحک بودن وقار التماس‌آمیز دونا الویرا را از دست بدهد، صدای او در اجرا گرم می‌شد.

آدام پلاچتکا، نوازنده باس باریتون که در نقش لپورلو، خدمتکار جیووانی، محکم به نظر می رسید، نسبت به ماتی، بی طرفی نوازندگی کمتری راضی کننده بود. به نظر می‌رسید که پلاچتکا می‌خواست بیش از آنچه ون هووه به او داده بود انجام دهد، و بنابراین بی‌قراری شدیدی به خود گرفت که ناخواسته به نظر می‌رسید.

تنور بن بلیس که در تمام نوشته های نابخشودنی موتزارت برای دون اتاویو آماده و پرشور بود، تزیینات قاطعانه ای را در بخش های مکرر آریاهای خود اضافه کرد. این راهی برای پیچیدگی بیشتر از حد معمول به شخصیت او بود، اما عجیب بود زیرا چنین تزئیناتی در بین بقیه بازیگران نادر بود. الکساندر تسیمبالیوک، نوازنده باس باریتون، یک Commendatore فوق العاده بود. آلفرد واکر، نوازنده باس باریتون، در حالی که به طور قابل قبولی در نقش ماستتو ناراحت بود، به نظر محو شده بود.

Stutzmann، مدیر موسیقی ارکستر سمفونیک آتلانتا، اولین حضور پرشور Met را با نه یک، بلکه دو اجرای جدید موتزارت انجام می دهد. «Die Zauberflöte» ساخته سایمون مک‌بورنی 19 می اکران می‌شود.

ارکستر برای او صیقلی به نظر می‌رسید، وزنی بدون اینکه خیلی سنگین باشد، بادی که از اوورتور به بعد به زیبایی در بافت‌ها حضور داشت، خواننده‌ها هرگز پوشش ندادند. هیچ احساس عجله به عنوان یک روش تنبل برای انتقال سرزندگی وجود نداشت، اما لطافت نیز هرگز فروکش نکرد.

کار بسیار خوبی است، مانند ون هوو، حتی اگر ایده‌های او کاملاً عملی نباشد. ارجاعات به دوران موتزارت در طول صحنه توپ در پایان قانون اول، به طور عجیبی شامل تعداد زیادی مانکن نقابدار و لباس پوشیده در پنجره ها می شود.

و تغییر سکانس پایانی جیووانی – شامی که در آن او برای ملاقات مردی که به قتل رسانده است – به پرتاب ماکارونی، شعبده بازی نان، شیدایی سفره واژگونی به نظر می رسد از هیچ جا سرچشمه نمی گیرد. اگر نکته این است که این جدایی با شخصیتی که ما با آن آشنا شده ایم ناگهانی و مضطرب است، باز هم قانع کننده نیست.

اما چیزی که فقط چند دقیقه بعد می رسد انجام می دهد. با وجود تمام اشارات دود آلود همیشگی تولید از آتش جهنم، پایان جیووانی در بحبوحه تصویری از دنیای اموات می‌آید که روی مجموعه نمایش داده می‌شود، که بسیار تاریک‌تر – و ناراحت‌کننده‌تر – از شعله‌های ضعیف معمولی است.

سپس ساختمان‌ها دوباره به موقعیت اصلی خود می‌چرخند و گیاهان شاد و پر نور خورشید و پرده‌های برافراشته را در جایی که قبلاً سنگی غیرقابل تحمل بود، نمایان می‌کنند. مفهوم – که توسط موسیقی پرهیجان، اگر نگوییم متن مبهم‌تر، که به عنوان پایانی توسط شخصیت‌های بازمانده خوانده می‌شود، پشتیبانی می‌شود – این است که حذف تک سیب بد باعث می‌شود باغ جامعه شکوفا شود.

این تصور، هر چند غیرقابل قبول، اطمینان‌بخش است. شاید ون هوو، با وجود تمام ریاضت‌های تلخ خود، در قلب یک خوش بین باشد.

دون جووانی

تا 2 ژوئن در اپرای متروپولیتن، منهتن؛ metopera.org.