Heartbeat Opera، یک شرکت کوچک و زیرک که در طول سالها سهم خود را از تحسینها دریافت کرده است، در آستانه تولد 10 سالگی خود قرار دارد. مدیر هنری آن، جیکوب اشورث، گفت، اما اخیراً زمانی بود که نمی دانست می تواند ادامه دهد یا خیر.
اشورث پس از شب افتتاحیه جشنواره بهاری دو قسمتی Heartbeat در روز سهشنبه، از روی صحنه صحبت کرد، گفت که خروج مدیران هنری موسس شرکت در طول همهگیری، آینده آن را در هالهای از ابهام قرار داده است.
بر اساس شواهدی از مفهومسازیهای جدید و رادیکال «توسکا» پوچینی و «مکبث» وردی – اولین نمایشهای اصلی Heartbeat از سال ۲۰۱۹ که این هفته در مرکز هنرهای نمایشی باروخ افتتاح شد، این شرکت از دست نداده است.
روی هم رفته، اپراها نقاط قوتی را نشان می دهند که ضربان قلب را برای صحنه اپرای نیویورک بسیار حیاتی می کند. «لیدی ام»، بازآفرینی کاملاً بدیع از اپرای وردی که تردیدها و معماهای اخلاقی لیدی مکبث را در مرکز خود قرار می دهد، نمایش شگفت انگیزی از تخیل موسیقی، غرایز تئاتری و قدرت آتش فکری شرکت است. «توسکا» که جاهطلبتر اما کمتر موفق است، نشان میدهد که چگونه ضربان قلب، چابک و جسورانه، میتواند به سرعت با موضوعی فوری مانند جنبش حقوق زنان در ایران همسو شود، جایی که قیامهای پاییز توجه بینالمللی را به خود جلب کرد.
“لیدی ام” در بهترین حالت خود ضربان قلب است. مدیر تولید، اما جاستر. مدیر موسیقی و تنظیم کننده آن، دانیل شلسبرگ. و سازندگان اصلی آن، اشورث و اتان هرد، نقطه ورود مخاطب را به یکی از متمایزترین موسیقی های رنگی وردی تغییر داده اند و طول، ارکستراسیون و فهرست شخصیت ها را کوتاه کرده اند تا هسته اصلی کار آشکار شود. مک داف، گروه کر، آریای بزرگ Act IV مکبث – همه از بین رفتند.
در صحنهسازیهای معمولی، لیدی مکبث بهعنوان یک هاریدان بیظرافت و پشیمان مواجه میشود که بحران ناگهانی وجدانش در آخرین عمل اپرا به زودباوری میانجامد. نقش سوپرانو مجموعهای از قطعات شگفتانگیز را ارائه میدهد – صحنهای از نامههای جهنمی، آهنگ آشامیدنی آشفته، صحنههای خوابگردی طلسمکننده – اما به ندرت یک قوس منسجم را تشکیل میدهند.
بیشتر در مورد تئاتر، موسیقی و رقص نیویورک در این بهار
- پذیرش پیشرفتگرایی عملکردی: لاریسا فست هورس، نمایشنامه نویس بومی آمریکا، اولین نمایش خود را در برادوی با «نمایشنامه شکرگزاری» انجام می دهد، طنزی درباره نمایشی «حساس فرهنگی».
- حرکت به سمت بالا شهر: اسکار آیزاک و ریچل برازناهان پس از بازی در تولید «نشانی در پنجره سیدنی بروستاین»، نمایشنامهای که مدتها از آن نادیده گرفته شده بود، در آکادمی موسیقی بروکلین، نمایش را به برادوی میآورند.
- بي وقفه: جان کاندر، آهنگساز 96 ساله «شیکاگو» و «کاباره»، با «نیویورک، نیویورک»، شانزدهمین موزیکال برادوی، شروعی کاملاً جدید دارد.
- منابع الهام: نمایشنامه جدید مایکل آر جکسون، “دختری سفید در خطر” ریشه در مضامین و ترانه های اپرا، رمان های عاشقانه، فیلم های مادام العمر و گروه های دختر سیاه پوست دارد.
ضربان قلب با شکست لیدی مکبث به عنوان حقیقت اساسی شخصیت او شروع می شود و سپس روایت را متناسب با آن شکل می دهد. نمایش با لیدی مکبث در رختخواب شروع میشود، گریههای غیرقابل کنترلی، پر از پشیمانی برای تمام خونهایی که به ریختن او کمک کرده است. گریه های او چنان بی امان است که مکبث، عصبانی و بی حرکت، بلند می شود تا برود روی کاناپه بخوابد. سپس، اکشن به ابتدای موسیقی بازمی گردد، که در آن مکبث – که اغلب به عنوان یک قهرمان ضعیف النفس که توسط نیروهای ماوراء طبیعی و همسری هیولا زده می شود، رفتار می شود – به عنوان یک یوپی باحال، حسابگر و جامعه شناس ظاهر می شود که کارت ویزیت خود را به اعضای گروه می دهد. حضار. جادوگران پیشگویی می کنند که او از نردبان شرکت بالا می رود.
به گفته Heartbeat، لیدی مکبث، که دیگر قربانی رفتار ناپسند شوهرش نیست، کسی است که توسط یک همسر بخل به بیراهه میرود. میل مکبث ها برای جلال عمومی، خروجی ای در توخالی های توخالی رسانه های اجتماعی پیدا می کند، که در سرتاسر نمایش با یک نور حلقه نمایش داده می شود، و پرنور آن یادآور واقعیت دستکاری شده به جای حقیقت است.
لیزا آلگوزینی به عنوان لیدی مکبث، انحطاط تدریجی زنی را ترسیم کرد که مجبور شد جاه طلبی های شوهرش را به او بازتاب دهد. “La luce langue” او – تسخیر شده، ترسناک و لرزان از عدم اطمینان – برای مردمی که او و مکبث هنوز آنها را نکشته بودند به مرثیه ای تبدیل شد و “Una macchia” یک گناه خام نسبت به آن داشت. آلگوزینی کابالتا را در صحنه حروف ساده کرد و در صحنه راهپیمایی در خواب از سطح D بالا پرید، اما عملکرد او همچنان پر از جزئیات جذاب بود. کنت استاورت، در نقش مکبث، صدای باریتون روشن و باز را نشان داد که دارای عمق قدرت و نیروی محرکه بود.
شلوسبرگ، با دید یک مجسمه ساز چیره دست، از موسیقی وردی جدا شد تا خطوط و تداوم های جدیدی را در موسیقی و اکشن آشکار کند. او آنقدر ارکستراسیون وردی را کاهش نداد که آن را برای گروهی متشکل از شش نوازنده (از جمله خود به عنوان رهبر ارکستر و پیانو) دوباره ابداع کرد. ترومبون نوازی ساموئل جورج بسیار اهریمنی بود و در تقلید کوتاهش از یک بوق فرانسوی، به نوعی نجیب بود. تکنوازی کلارینت وحشی پل ووجین چو در آهنگ نوشیدنی، بی ثباتی را به یک فرم آریا قابل پیش بینی تزریق کرد. در یک نقطه، میکا گودبول، نوازنده سازهای کوبه ای، ویبرافون را خم کرد تا صدای آن را شبیه سازدهنی شیشه ای کند. آنها مانند گروهی مینواختند، و استفاده از وسایل الکترونیکی بافتی اخروی ایجاد میکرد که با اختلال همراه بود. کاملاً عالی بود.
ارکستراسیون “توسکا” هرگز به آن سطح بالا نرفت. شلوسبرگ با ایده ای غیرقابل انکار برای به نمایش گذاشتن سه ویولن سل و یک کنترباس – احتمالاً یک تکان سر به کوارتت معروف ویولن سل در پرده سوم – شروع کرد، اما علیرغم نواختن زهی زیبا، سازها برای ارائه موسیقی عاشقانه موسیقی به قدری خالی بودند.
“Tosca” یکی از آن مفاهیم Heartbeat را داشت که در امتداد خطوط زندگی Black Lives Matter “Fidelio” در سال 2018 و #MeToo “La Susanna” در سال 2019، خود را به یک لقب ذات القول می رساند. اما عمق و نبوغ مشارکت شرکت به طور مداوم هرگونه سوء ظن مبنی بر فرصت طلبی موضعی را از بین می برد.
«توسکا» به کارگردانی شادی جی، کارگردان ایرانی آمریکایی و اقتباس او با همکاری اشورث، ساختاری نمایشی در درون نمایش داشت. آنها اپرای پوچینی را – ملودرامی که توسط رابطه جنسی، قتل و سوء استفاده از قدرت به هم ریخته بود – در یک دیکتاتوری مذهبی بی نام قرار می دهند که زنان را ملزم به پوشیدن حجاب و رعایت هنجارهای سختگیرانه اجتماعی می کند. حتی پیشوایان و نوازندگان روسری میپوشیدند. ما گروهی از خوانندگان را میبینیم که در رم، زیر نظر نیروهای امنیتی و پلیس اخلاقی، که در کنارههای صحنه تعقیب میکنند و به نقض قوانین اخلاقی کشور توسط اجراکنندگان توجه میکنند، روی صحنه میبرند. .
کادربندی شادی حس جدیدی از خطر را ایجاد کرد. در یک نقطه، پلیس بازیگر نقش کاوارادوسی (تنور چاد کراناک) را به بیرون از صحنه می کشاند و او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد. او ناامیدانه به صحنه برمی گردد تا دوباره به بال ها باز شود. دیدنش دلخراش بود
با این حال، صحنهپردازی میتوانست اجباری و گاهی مضطرب به نظر برسد، زیرا نیروهای امنیتی به سبک Whac-a-Mole در مکانهای غیرمنتظره ظاهر شدند. خوانندگان – از جمله انوش آویتیسیان (یک توسکا با صدای تیره)، گوستاوو فولین (اسکارپیا که به زیبایی کمتر بازی میشود) و جوزف لوداتو (یکی از برجستهترین آوازها در نقش آنجلوتی) – حسی از مقیاس و ظرافت را در تکالیف خود به ارمغان آوردند که با رنگ سیاه باروخ همخوانی داشت. تئاتر جعبه
به نوعی، “بانو M” حس قانع کننده تری از جابجایی را بیان می کند. در دقایق پایانی آن، لیدی مکبث و جادوگران آواز آواز را خواندند. به عنوان یک انتخاب، احساس غیرعادی می کرد، سپس به نوعی اجتناب ناپذیر بود. اینجا زنی بود که عزادار وطنی بود که نرفته بود، اما هنوز در دسترس او نبود، زیرا راه خود را گم کرده بود – مدرکی که اگر لازم بود، مطمئناً Heartbeat نبوده است.